همانطور که در رسالههای روانشناختی تعریف میشود، «همدلی تجربه درک افکار، احساسات و شرایط شخص دیگر از دیدگاه او است، نه از دیدگاه خود. همدلی به جای اجبار، رفتارهای اجتماعی یا کمکی را که از درون سرچشمه میگیرد، تسهیل میکند تا افراد رفتاری دلسوزانهتر داشته باشند.» از قدیم گفته اند که بهترین راه برای همدلی با کسی یا موقعیت او این است که یک مایل در کفش او راه بروید و خود را به جای دیگری بگذارید.
با این حال، آنچه در مورد همدلی جالب است این است که همدلی ممکن است با و/یا محصول ژنتیک مرتبط باشد. اگرچه مورد بحث برخی قرار گرفته است، اما اکنون تحقیقات نشان می دهد که به لطف 'نرون های آینه ای' می توان ظرفیت همدلی، درک و شفقت همدلانه را افزایش داد. اعتقاد بر این است که «نرونهای آینهای» توانایی فرد را برای خواندن سیگنالهای احساسی دیگران از طریق زبان بدن و بیان چهره افزایش میدهند. همچنین اعتقاد بر این است که این «نرونهای آینهای» توانایی فرد برای نمایش و تقلید سیگنالهای احساسی دیگران را تقویت و تشدید میکنند. به طور خلاصه، آنها ممکن است به ما اجازه دهند تجربیات عاطفی را به اشتراک بگذاریم و نسبت به یکدیگر همدلی بیشتری داشته باشیم.
مارک لیدنر فیلمنامه نویس و یدیا گورستمن کارگردان با شرکت EMPATHY، INC.
EMPATHY, INC. یک تعلیق علمی-تخیلی/فانتزی جذاب که به یک فیلم هیجان انگیز موش و گربه تبدیل می شود و مفاهیم واقعیت مجازی و تبادل هویت را به سطوح بسیار بالایی می رساند. محروم بودن چگونه است، به افراد اجازه می دهد دیدگاهی به دست آورند، از آنچه در زندگی دارند قدردانی کنند و سپاسگزار باشند. حتی در مراحل اولیه توسعه، تبادل XVR بسیار پیچیده است و فراتر از استفاده از آن «نرونهای آینهای» است. اما همانطور که می بینیم، قدم گذاشتن در کفش (یا خود) مرد دیگر، که اکنون به لطف تجربیات شدید واقعیت مجازی، کاملاً کامل و غوطه ور با لمس، طعم و بو است، یک تجربه کاملاً اعتیاد آور است. حداقل مانند جوئل قهرمان داستان است، یک سرمایهگذار خطرپذیر در دره سیلیکون که به لطف مخترعی که دادهها را جعل کرد، همه چیز را پس از سقوط ۱۰۰ میلیون دلاری از دست داد. هنگامی که جوئل از چیزی که دوست قدیمی اش نیکولاس ویزی با XVR در دست دارد، حس می کند که برای داشتن سقفی بالای سرش و احتمالاً تازه شروع به کار کند، مجبور به خزیدن به سمت خانواده شوهرش در ساحل شرقی می شود، جوئل به داخل می پرد. اول سر، پدرشوهرش، همسرش و خودش را فریب دهد، زیرا او به سرعت به چیزی بیش از یک سرمایه گذار خطرپذیر تبدیل می شود. جوئل تنها با یک بار طعم تجربه XVR، گیر افتاده است و طولی نمیکشد که به آزمایشگاه بازمیگردد و بیشتر و بیشتر هوس تجربههای «شگفتانگیز» دنیای مجازی میکند. اما این دنیای XVR چقدر 'مجازی' است؟
EMPATHY, INC. با پیچ و تاب های بیشتری نسبت به یک ترن هوایی مارپیچ، شما را از ابتدا تا انتها سرپا نگه می دارد و از نقطه نظر اخلاقی خلاقانه و تفکربرانگیز، سوالاتی را مطرح می کند که مدت ها پس از پایان فیلم به چشم می خورد. اما پیشبرد داستان جذاب حتی فراتر، هر چه بالاتر، کار کارگردان یدیدیا گورستمن و فیلمبردارش دارین کوان است، با انتخاب فیلمبرداری سیاه و سفید، نتیجه دنیایی است که کاملاً خودش را احساس می کند. پالت بصری استعاره از سیاه و سفید بودن زندگی است، اما سپس آنها به 'خاکستری'هایی که در این بین یافت می شوند، می پردازند. کوان با نور نقاشی میکند و سپس به لنز اجازه میدهد فضای منفی را در آغوش بگیرد، چیزی که در فرمت B&W بیشتر شد و به ذهن اجازه میدهد در «ناشناخته» تاریکی سرگردان شود. زوایای مختلف دوربین و دوتایی ما را منحرف و کج نگه می دارد، که بسیار شبیه به دنیای مارپیچ جوئل است. پهنای باند تونال بصری ایجاد شده تقریباً در بیزمانی بودنش اخروی است.
من به طور طولانی با کارگردان یدیدیا گورستمن در مورد همدلی صحبت کردم. یدیا پر انرژی، مشتاق و هیجان زده از اکران این فیلم بود. دنیایی که در آن EMPATHY، INC از فیلمبرداری تا بازیگران و غیره در آن زندگی می کند. . .
یدیا گورستمن، کارگردان EMPATHY, INC.
یدیا، من از ابتدا تا انتها درگیر همدلی، شرکت بودم. چگونه این فیلمنامه به شما راه پیدا کرد؟ بیشتر و بیشتر شاهد ظهور اسکریپت هایی در مورد VR هستیم، اما این یکی VR را به سطح کاملاً جدیدی می برد.
متشکرم. آره مارک، نویسنده، و من روی اولین فیلممان با تهیه کننده مان، جاش ایتزکوویتز کار کرده بودیم. ما اساساً فقط به بازی با ژانرها و تلاش برای ترکیب چیزها علاقه مند بودیم. ما خیلی اهل علمی تخیلی بودیم و فکر میکردیم که این مکان عالی برای گفتن داستانی است که تفسیری است درباره آنچه در حال وقوع است یا تفسیری درباره مسائل روز. ما فقط آن پلتفرم را خیلی دوست داشتیم. و ما فقط با این بازی می کردیم. و ما داستان هایی در مورد کارآفرینی داشتیم که به آنها علاقه مند بودیم. ما فقط فکر میکردیم که این یک منطقه سرگرمکننده است و پر از مکانی برای کمی بدبین بودن است. بنابراین ما این دو روایت را داشتیم که سعی میکردیم آنها را کنار هم بگذاریم و تلاش میکردیم کاری انجام دهیم که بتوانیم با منابعی که در اختیار داشتیم انجام دهیم. ما سعی داشتیم خارج از چارچوب فکر کنیم. ما سعی میکردیم اینگونه فکر کنیم: «یک کار علمی تخیلی که میتوانیم انجام دهیم و نشان دادن آن رایگان است، چیست؟» و پس از آن به نوعی به این ایده رسیدیم. اثر این چیزی بود که در واقع شکل گرفت. و این گونه بود که به ایده اصلی رسیدیم.
فقط فکر می کنم خیلی خلاقانه و مبتکرانه است. و من دوست دارم که در اینجا چند عکس از کارآفرینی بگیرید. شما در صنایع فناوری دره سیلیکون کاوش می کنید، اما به همین ترتیب، با چیزهایی مانند طمع مردم نیز صحبت می کنید. و اکنون همه خواهان یک طرح سریع ثروتمند شدن هستند در مقابل ایمنی سنتی جهان، نسلی که از جنگ جهانی دوم بیرون آمدند که متعلق به خانواده جوئل است. من عاشق این هستم که چگونه آن را صحنه سازی می کنید. ما پدر محافظه کار را داریم - «موضوعات در IRA هستند. رسیدگی شده است. من یک میلیون دلار پس انداز دارم.» و سپس با اصرار نسل جوان برای ثروتمند شدن سریع مواجه می شوید. «پول سریع. اکنون. طمع.' و این واقعاً با شخصیت ویزی تجسم می یابد، بازیگری که شما با اریک بریمن در آن نقش کار بزرگی انجام دادید.
مطمئنا. او واقعاً چیزهای زیادی برای آن به ارمغان آورد. دیدن اینکه او آن شخصیت را در آغوش میکشد، بسیار جالب بود.
اریک بریمن در EMPATHY, Inc.
او بسیار حال و هوای اورلاندو جونز دارد. اما من عاشق لطافتی که او بازی می کند و نحوه ایفای نقش شخصیت جوئل [روبیداس] زک را دوست دارم. و من فکر میکنم، این چیزی است که میتوان به عنوان جوئل، واقعاً در خود آن را دید. لحظاتی از این فیلم وجود دارد که فکر میکنم همه میتوانند به بخشی از آنها یعنی جوئل ضربه بزنند، جایی که آنها توسط یک هاکستر، یک خجالتی گرفته میشوند.
درست. فکر میکنم ما واقعاً سعی میکردیم کاری کنیم که هر شخصیت واقعاً نکات خوبی داشته باشد. و یک چیزی که ما سعی در انجام آن داشتیم این بود که، چون شما با والدین، پویایی را لمس کردید. والدین استدلال های بسیار موجهی داشتند. داشتن بچه و داشتن خانواده چیزهای خوبی است که باید بخواهید. آنها سالم هستند و صرفه جویی در پول و ثبات، همان چیزی است. بنابراین ما واقعاً سعی میکردیم هر شخصیت را تا حد امکان باورپذیر و باهوش کنیم. و تئوری ما در این مورد این بود که اگر این کار را انجام میدادیم، فقط این درگیریها وجود داشت که حتی سر میز شام، تماشای آن جالب خواهد بود.
زک روبیداس و اریک بریمن (از اول تا ر.) در EMPATHY, INC.
گفتگوهای میز شام کاملاً باورنکردنی است. و چیزی که به بهتر شدن آن کمک می کند عملکرد دوربین شماست. کار دوربین دارین کوان، با برخی از آن صحنه ها، شگفت انگیز است. من این واقعیت را دوست دارم که با این مکالمات میز شام، عکسهای واکنشی دریافت میکنیم. ما میتوانیم چهرهها و پاسخ جوئل را به حرفهای پدرشوهرش و مادرشوهرش ببینیم. ما چهره مادرشوهرش را میبینیم که چشمکی میزند و لبخند میزند: «بچهها، نوهها، و شما آن طرف خیابان باشید. و آیا این خوب نیست؟» و همه می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. خیلی معتبره اما بسیاری از آنها نه تنها از اجرا، بلکه از فیلمبرداری زیبای دارین ناشی میشود. و من شما را برای تیراندازی سیاه و سفید تحسین می کنم. این باعث می شود که این احساس کند که در دنیای خودش است.
سرد. و این دقیقاً همان چیزی است که ما به دنبال آن بودیم. ما می خواستیم چیزی بسازیم که مردم درباره آن صحبت کنند که در دهه 90 اتفاق می افتد. ما میخواستیم محیطی ایجاد کنیم که واقعاً ندانید چه زمانی است. به نوعی در آینده است، نوعی در گذشته. و بله، این دقیقاً همان چیزی است که ما به دنبال آن بودیم.
این یک حس بسیار جاودانه به آن دارد زیرا اگر نگاهی به خانه شوهران بیاندازید و به مبلمان نگاه کنید، به کابینت چینی و سبک آن نگاه می کنید. این مانند یک سبک آمریکایی اولیه است، اما چیزهای دیگر را در سمت چپ صفحه می بینید، یا می بینید که کریستال و چینی در کابینت چینی منعکس شده است. که در سیاه و سفید فقط زرق و برق دار به نظر می رسد، اتفاقا. و این مربوط به یک دوره متفاوت است. سپس به آزمایشگاه نگاه می کنید، و این می تواند دهه 1930 یا 1920 باشد، در حالی که تقریباً وارد این پناهگاه بتنی خالی و پژواک می شوید. حتی خانه خالی آن طرف خیابان، معماری بسیار بی زمان است. بنابراین برای پول من، این ممکن است در هر زمان، هر مکان، در هر جهان اتفاق بیفتد.
آره، من اینطور فکر می کنم. زمانی به این فکر میکردیم که از تلفنهای تاشو استفاده کنیم تا آن را به یک چیز معاصر تبدیل کنیم. ما می خواستیم به نوعی پیام های ترکیبی ایجاد کنیم اما در نهایت این کار را انجام ندادیم. ما کارهای دیگری انجام دادیم، اما بله، من فکر میکنم قطعاً میخواستیم خلق کنیم که این دنیای متفاوتی است و این حس استعاره برای مخاطب خواهد بود.
زک روبیداس و EMPATHY، INC.
شما واقعاً، واقعاً به آن می رسید. چیزی که من در مورد آن بسیار کنجکاو هستم این است که چگونه به طراحی آزمایشگاه و ظاهر فناوری پرداختید. شماره یک، وقتی روی یک صندلی نشسته اید، و آن صندلی دندانپزشکی است، ترس از خدا را در هر کسی ایجاد می کند، زیرا هیچ کس دندانپزشک را دوست ندارد. شما آن را صدا می کنید، و این مدرسه بسیار بسیار قدیمی است، و باعث می شود که به طور خودکار به فیلم های تبلیغاتی قدیمی با آزمایشات نازی ها فکر کنید. یک چیز بسیار منگله. بنابراین شما آن را دریافت می کنید. اما پس از آن چیزی که شبیه کلاه ایمنی موتورسیکلت است را بردارید، روی آن نقاط Velcro قرار دهید!
ما فقط سعی میکردیم چیزی بسازیم که حس وطنی داشته باشد. ما در واقع چند تغییر از این داشتیم، این که چگونه به نظر می رسد. ما حتی از برخی مواد درجه یک استفاده کردیم. بسیاری از آن از طریق آزمون و خطا بود. اما ما به این نتیجه رسیدیم زیرا چیزی می خواستیم که به نظر خانگی برسد. ما چیزی می خواستیم که به هیچ وجه آماده تولید به نظر نمی رسید، اما همچنین چیزی که اگر واقعی بود، اینطور به نظر می رسید - به خصوص در این سطح که آنها در آن هستند. و به نوعی به آن رسیدیم. بنابراین ما تصمیم گرفتیم که هر کاری که انجام می دهیم، حداقل باید منطقی باشد. من یک مهندس یا چیزی شبیه به آن نیستم، اما میخواستیم سیمها از جایی بیرون بیایند که فکر میکنید سیمها باید از آن بیرون بیایند و فقط سعی کنید اساساً تقلید کنید که اگر واقعی بود چگونه به نظر میرسید.
زک روبیداس و EMPATHY، INC.
من فکر می کنم اینجا جایی است که سیاه و سفید شما کمک بزرگی به شما، به عنوان یک فیلمساز، در خلق این «واقعیت» می کند، زیرا سیاه و سفید بخشنده تر است. میتوانید با نور و سایهها، با رنگهای سیاه و خاکستری کارهای بیشتری انجام دهید تا برخی از جنبههای بسیار خانگیتر را بپوشانید.
آره حتما! حتی خون تقلبی ما تمام شد. و از شربت شکلات یکی از روزها برای خون استفاده کردیم.
آیا در مورد انتخاب تیراندازی سیاه و سفید فکر زیادی کردید؟ آیا از ابتدا هدف همیشه این بود؟
بله، به خاطر چیزی بود که درباره آن صحبت میکردیم، که میخواستیم این حس زمان و مکان متفاوت را ایجاد کنیم، تا این حس شبیه یک افسانه باشد. این چیزی بود که ما همچنان در مورد آن صحبت می کردیم. حتی در مرحله فیلمنامه در مورد آن صحبت کرده بودیم. و سپس، همانطور که ما وارد تولید آن می شدیم، درست در حین پیش تولید، مردم می گفتند: 'هی، می دانی، من نگران این یا آن هستم' و ما طبیعتاً دوباره موضوع را بررسی می کردیم، زیرا این یک موضوع است. تصمیم بزرگ اما همانطور که ما به سمت تولید می رفتیم، همچنین بسیار آشکار شد که قرار بود فقط در تولید به ما کمک کند - بسیار. ما نباید نگران یکی از چیزهای مهم، دمای رنگ و نور باشیم. ما نباید نگران هیچ یک از اینها باشیم. در بسیاری از موارد، اگر نیاز به روشن کردن یک منطقه داشتیم، با چراغ های Home Depot عکس می گرفتیم. مشکل سیاه و سفید نبود. و، همانطور که گفتم، برخی از موارد مربوط به لوازم، بنابراین فقط از طریق آزمایش و موارد دیگر، ما بیشتر از آن آگاه شده بودیم. از آن نقطه نظر درست مثل یک بی فکر بود.
دست در دست هم باید از شما تعریف کنم. نمیدانم برای این کار عکسبرداری کردهاید یا استوریبرد، اما شما و دارین بیشترین استفاده را از دوربین عکاسی میکنید تا پرسپکتیوهای متفاوتی داشته باشید، برخی از پرسپکتیوهای کج و تقریباً چشم ماهی. جایی که ما جوئل و سانی را در جلسه رستوران داریم و سانی به او می گوید که توسط ویزی فریب خورده است. من عاشق این هستم که چطور آن را شلیک کردید، زیرا ما را از تماشای آن دور نگه میدارد، و شما از خود میپرسید: «آیا این واقعی است؟ آیا این واقعیت مجازی است؟ است؟' و این در ذهن من بود، در کل فیلم.
ما بسیار تهاجمی استوریبورد کرده بودیم. ما احتمالاً دو ماه را صرف استوریبرد کرده بودیم و سپس همانطور که در حال پیشرفت بودیم، فقط به عقب برمیگشتیم، بازبینی میکردیم، بازبینی میکردیم. و من فکر می کنم که این به ما فضای زیادی را در صحنه فیلمبرداری داد تا با لنزهای مختلف و تنظیمات مختلف بازی کنیم زیرا می دانستیم چه چیزی باید بدست آوریم. و اگر وقت داشتیم، میتوانیم بگوییم، 'خوب، بیایید این کار را انجام دهیم، یا بیایید آن را انجام دهیم.' و همچنین، ما می دانیم، 'خوب، این همان عکسی است که ما می خواهیم' و می توانیم بگوییم، 'باشه، بیایید در این لنز تلاش کنیم' و می توانید بگویید، 'خب، می دانم که می توانم از اینجا خارج شوم، اما لازم نیست یک ساعت دیگر از اینجا بیرون باشیم. فقط باهاش بازی کنیم یک چیز دیگر بگذاریم بیایید عملکرد متفاوتی را امتحان کنیم.» بنابراین در این زمینه به ما کمک زیادی می کند. و هلندی، این نیز چیز بزرگی بود. ما همیشه دنبال فرصت بودیم. و همانطور که فیلم در امتداد حرکت میکند، ما بهطور روایی به آن فشار میآوریم تا آن احساس تشدید شده را ایجاد کنیم.
جی کلایتز در EMPATHY, Inc.
کاملا. همانطور که روایت پیش می رود این کار را انجام می دهید. و شما آن را در روایت و جلوههای بصری به آن فشار میدهید، زیرا تا آن لحظه وقتی میبینیم که ما در حال معامله با مردم هستیم و اتفاقاتی در حال رخ دادن است، واقعاً در کل این فیلم به این فکر میکنید که واقعی چیست؟ زنده هست یا Memorex؟ به طور کلی، این به خوبی با یک نوآر واقعی، با ژانر نوآر واقعی به معنای واقعی کلمه، مطابقت دارد.
فکر میکنم از ابتدا این چیزی بود که ما در تلاش برای رسیدن به آن بودیم. ما عاشق نوآرها هستیم، 'Miller's Crossing' را دوست داریم. من فکر می کنم حتی 'Pi' هم کمی نوآر است. ما مطالبی را دنبال می کردیم، اما به این موضوع بسیار بسیار علاقه مند بودیم. به همین دلیل ما فقط زیاد تماشا کردیم و سعی کردیم بفهمیم چه چیزهایی در این مورد وجود دارد؟ و وقتی نوبت به اینکه جوئل بالاخره یک کارآگاه خودش شد و سعی کرد بفهمد واقعاً چه اتفاقی دارد میافتد، سعی میکردیم همه چیزهایی را که یاد گرفته بودیم در آن به کار ببریم.
واقعا کار میکنه هنگامی که ما آن عمل سوم را دریافت می کنیم و جوئل اکنون به خودآگاهی تبدیل شده است، شما فقط پرواز کنید. شما تا آن مرحله سوختگی آهسته دارید. و سپس شما فقط پرواز می کنید. تماشای آن به قدری خوب کار می کند که نمی توانید به آن نگاه کنید. من کنجکاو هستم که چگونه در انتخاب بازیگران خود پیش رفتید. زک [روبیداس] در نقش جوئل عالی است. اما باید به شما بگویم، جی کلایتز در نقش لستر؟ او یک یافته است
سرد. آره متشکرم. پس جی، جی خوش شانس بود. او تمام خطوط خوب را دریافت می کند، می دانید؟ اساساً آنچه اتفاق افتاد همانطور که گفتم این بود که از ابتدا تصمیم گرفته بودیم که این مفهوم را ارائه کنیم. می دانستیم که جلوه های بصری قرار است در اجراها باشد. بنابراین می دانستیم که باید واقعاً دو برابر شویم. و یکی از کارهای هوشمندانهای که ما انجام دادیم این بود که یک کارگردان انتخاب کردیم که کمی با او کار کرده بودم و واقعاً دوستش داشتم. و ما فقط گفتیم: 'بسیار خوب، ما می گیریم. . ' - فکر می کنم حدود دو ماه بود - 'بیایید واقعاً تا آنجا که ممکن است بنشینیم. بیا بشینیم بیایید به افراد جالب نیویورک نگاه کنیم.» یکی از چیزهای خوب در مورد یک کارگردان انتخاب این است که آنها در معرض دید زیادی قرار می گیرند. آنها افراد زیادی را می بینند. و حتی اگر آنها را برای نقشی که انتخاب می کنند دوست نداشته باشند، آنها را در ذهن خود نگه می دارند و فقط می گویند: 'خوب، وقتی چیز جالبی پیش بیاید، من می خواهم به آنها نشان بده.» بنابراین ما فقط گفتیم: 'چه کسی را دارید که واقعاً از او هیجان زده می شوید؟ و چه کسی فکر میکند میتواند این را قبول کند، زیرا دامنه وسیعی در اینجا وجود دارد.» هارلی کاپلان، که مدیر بازیگران ما بود، فقط تعداد زیادی از افراد جالب را وارد صحنه کرد. و ما با بازیگران واقعاً فوق العاده ای آشنا شدیم. اما با زک، این خیلی واضح بود. فکر می کنم او سومین نفری بود که در روز اول انتخاب بازیگر خواند. بلافاصله فهمیدیم که او بود. او کاملاً فهمید که جوئل کیست. او فهمید که او کسی است که به آنچه می خواهد می رسد. اما همچنین فهمید که این ناشی از یک ناامنی عمیق و ناتوانی در اعتماد به افراد دیگر، به خصوص اطرافیانش، و نشان دادن ضعف است. او کاملاً این را فهمید. و من فکر می کنم که این کاراکتر را بسیار عمیق کرده است. و بعد با جی خوش شانس بودیم. ما با همه خوش شانس بودیم، اما جی طنز زیادی به نقش آورد. و واقعاً تا آنجا که می توانست آن را بازی کرد. شخصیت همیشه جدی است اما چیزهای مسخره ای می گوید و جی واقعاً آن را به آنجا رساند. بنابراین بله، من فکر می کنم نیویورک تعداد زیادی بازیگر با استعداد دارد و ما خیلی خوش شانس بودیم که با آنها آشنا شدیم و آنها علاقه مند به همکاری با ما بودند.
مثل زمانی است که لستر را برای اولین بار روی صفحه می بینیم، و او با آن عینک به بالا نگاه می کند. بلافاصله به مایکل جی پولارد در «تانگو و پول نقد» فکر کردم، مخترع دانشمند دیوانه ای که اسباب بازی هایی را برای اداره پلیس خلق می کند. درست همان جایی بود که ذهن من رفت.
ها!! آره خیلی باحاله
VR همه جا در حال انفجار است. آیا این چیزی است که به آن علاقه دارید؟ با واقعیت مجازی فیلمسازی خود را به سطحی بالاتر ببرید و با آن چه کاری انجام می شود؟
من در واقع از نظر فنی چندان به آن علاقه ندارم. به نظر من باحاله من برخی از موارد VR را دیده ام که واقعاً تحت تأثیر آنها قرار گرفته ام. فکر میکنم طبیعیترین مکان آن در بازیهای ویدیویی است، چیزهایی مانند آن، جایی که هدف این است که از نظر بصری غوطهور شوید، میدانید؟ به نظر من فیلم ها نقش بسیار متفاوتی دارند. من فکر می کنم که آنها به روشی احساسی تری غوطه ور هستند. این یک تجربه بصری است، اما شما واقعاً با شخصیت ارتباط برقرار می کنید. من فکر می کنم که به طور کلی داستان محور است. احتمالاً به همین دلیل است که من کاملاً در [VR] گونگ هو نیستم. اما، من فکر می کنم، از منظر این فیلم، چیزی که ما به آن علاقه مند بودیم، فقط این میل به شخص دیگری بودن است. حتی برای یک لحظه. کاری که با تماشای فیلم می توانید انجام دهید. وقتی هر فیلمی را تماشا می کنید، به نوعی آن شخص هستید. شما در سطحی آن قهرمان هستید. با VR تقریباً مانند یک چیز فیزیکی است که در آن فکر می کنید شخص دیگری هستید و از نظر فیزیکی بسیار غوطه ور است. این آرزو برای ما جالب بود. با EMPATHY, INC. این نوع انکار خود. مانند جایی که ما فکر می کردیم درگیری وجود دارد. آیا این میل خوبی است، و آیا این میل در واقع منجر به این می شود که شما بیشتر در مورد مردم و دنیای اطراف خود بدانید؟ بنابراین اینجاست که برای من واقعاً جالب است.
شما به ما غذای عالی برای تفکر می دهید و واقعاً بر جنبه روانشناختی و پیامدهای اخلاقی و اخلاقی ناشی از فناوری تمرکز می کنید. و این، به نظر من، برای بسیاری از مخاطبان در آنجا جذاب خواهد بود. آخرین سوال قبل از اینکه اجازه بدم بری یدیا. من کنجکاو هستم که در ساخت شرکت EMPATHY, INC که اکنون در پروژه های آینده خود پیش می برید، چه چیزی در مورد خود یاد گرفتید؟
این یک سوال عالی است. این یک سوال عالی است. من فکر میکنم وقتی فیلمی میسازید یا هر کاری انجام میدهید، کاری را در مقیاس بزرگ انجام میدهید، و چیزهای فنی زیادی یاد میگیرید، که بعداً فقط میخواهید آن را اعمال کنید. شما فقط می خواهید همه چیزهایی را که آموخته اید بردارید و آنها را در سطحی بالاتر در سطح بعدی به کار ببرید. فکر می کنم این چیزی است که یاد گرفتم. اما، فقط کمی بیشتر از یک نگاه فلسفی یا عمیق تر به آن، من واقعاً می خواهم روی پروژه ها کار کنم. . . یکی از لذتهای واقعی EMPATHY، یکی از چیزهایی که آن را برای مدت طولانی ادامه داد، این بود که شما حاضرید در اتاق ویرایش بنشینید و فقط همه چیزهای کوچکی را که واقعاً آزاردهنده هستند، اصلاح کنید. درست همانطور که شما آن را تحمل کردید، که همیشه این مضامین مخاطره آمیز وجود داشت که ما دنبال آن بودیم، و همیشه خودش را نشان می داد. یک برش ایجاد میکردید و متوجه میشوید، 'اوه، باشه، حالا این موضوع بیشتر میشود.' چیزی برای فکر کردن وجود داشت. چیزی بسیار عمیق در آن فرآیند وجود داشت. بنابراین فکر میکنم من واقعاً میخواهم روی پروژههایی کار کنم که این وزن را به دوش میکشند و میخواهند من را به همان روشی فکر کنم که امیدواریم تماشاگران این فیلم را ببینند و همچنان به آن فکر کنند. فکر میکنم روی پروژههایی کار میکنم که قرار است این اتفاق برای من نیز بیفتد، فکر میکنم که منجر به چنین چیزهای بیشتری خواهد شد.
توسط دبی الیاس، مصاحبه اختصاصی 09/10/2019
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB