نویسنده: دبی لین الیاس
اگر تنها چیزی که از کلارک گرگ می دانستم نویسندگی و کارگردانی چند سال پیش او با اقتباس او از چاک پالانیوک بود.خفه کردنو حالا دوباره با گام برداشتن او در پشت و جلوی دوربین و همچنین نوشتن فیلمنامه اصلی TRUST ME، هیچ ابایی از گفتن این موضوع ندارم – وقتی صحبت از فیلمسازی و داستان سرایی باکیفیت می شود، می توانیم به کلارک گرگ اعتماد کنیم. اما پس از آن مهارت های بازیگری خود را، چه در اجرای شکسپیر، چه کمدی، درام یا اکشن به کار ببندد و این حقیقت و معنای بیشتری پیدا می کند. چه مامور کولسون، چه لئوناتو، مامور مایکل کاسپر، شوهر جنیفر گری یا مثل الان، هاوارد هالووی، فکر می کنم می توان گفت که وقتی نوبت به اجرا، بازیگری و کارگردانی می رسد، اگر همیشه بتوانیم به یک چیز اعتماد کنیم، کلارک است. گرگ.
با TRUST ME، گرگ کار شگفت انگیزی انجام می دهد. نه تنها بهعنوان کارگردان، نویسنده و بازیگر، بلکه بهعنوان تهیهکننده و در نظارت بر تدوین، موسیقی، جلوهها، اثر انگشت او با تمام جنبههای TRUST ME به نمایش گذاشته میشود و همه چیز برای بهتر شدن. از آن زمان شاهد رشد آثار او نه تنها به عنوان نویسنده، بلکه به عنوان کارگردان استخفه کردنبا TRUST ME، تصاویر او بافت بیشتری دارند، غنی تر هستند، و به عنوان همراه واقعی بصری دیالوگ و اجرا عمل می کنند. داستان سرایی او به طور کامل تر و زنده تر است [من معتقدم تا حد زیادی به این دلیل است که این ماده اصلی است و نه اقتباسی]. سیالیت زندگی همراه با اشباع رنگ در راس اوج وجود دارد که به طور استعاری از ایدهآلهای بزرگتر از زندگی صحبت میکند که برخی از «هالیوود» و «ستاره بودن» دارند. تکان دادن سر در شخصیت او برای برداشت های کلیشه ای ساخته می شود بدون اینکه آنها را به عنوان یک داستان تقریباً احتیاط آمیز تبدیل کند، در حالی که شخصیت او از هاوارد هالووی، نماینده استعدادهای کودک، شادی آفرین است. از شخصیتها گرفته تا دیالوگها تا ضربانهای احساسی، TRUST ME مملو از قلب، طنز و حقیقت است.
هوارد هالووی عاشق بازیگری بود. او عاشق کانون توجه بود. او توجه را دوست داشت. اما خیلی وقت پیش بود که او یک ستاره کودک بود. هاوارد که هنوز از هالیوود و همه جادوی آن لذت می برد، به لطف برخی خاطرات بسیار رز رنگ، اکنون یک مامور کودک-بازیگر است. او که در گاراژ خود کار می کند، یک مشتری دارد. مشتری که او در شرف از دست دادن است زیرا هاوارد دارای اخلاق، صداقت و قلب است. او نگران بچه است نه پول. او نمیداند که تاکتیکهای سرسختانه رقیب آلدو که به لطف قولهایی که به والدین شهرت، ثروت و «رشوههای» نسبتاً گرانقیمت میدهد، همه مشتریان هاوارد را مار میبرد. اما علیرغم شکستها و شکستها، هاوارد هرگز تسلیم نمیشود و همیشه امیدوار است که کشتیاش وارد شود و آن بچهای را بیابد که میتواند آن را پرورش دهد، محافظت کند و به درخشش کمک کند. و به همان اندازه که هاوارد در مورد تجارت امیدوار است، به همان اندازه امیدوار است که پسر مدرسه ای خود را نسبت به همسایه مادر مجرد خود مارسی که مدام پیشرفت های شیرین ناشیانه او را رد می کند، امیدوار است.
اما، بعد از یکی از بدترین صبحهای تاریخ، به نظر میرسد همه چیز برای هوارد تغییر میکند. او با لیدیا، 13 ساله تازه وارد، که برای ایفای نقش اصلی در فیلم جدید آنگ لی که به عنوان فرنچایز بزرگ بعدی YA به فروش می رسد، می آید. و مثل اینکه اوضاع بهتر از این نمی شود، مارسی موافقت می کند که با او بیرون برود. همانطور که هاوارد شروع به عبور از آب های خشن برخورد با لیدیا و پدر الکلی اش، که ایده های خود را در مورد دخترش دارد، و شروع به رابطه ای امیدوارکننده با مارسی می کند، زندگی بسیار خوب به نظر می رسد. یا آن؟ آیا مهربانی، اخلاق و ساده لوحی هاوارد در حال به دست آوردن بهترین ها از او است؟
بعد از اینکه خودم چهار بار فیلم را دیدم [بله، کلارک – تا چهار بار در حال حاضر]، متقاعد شدم که هیچ کس به جز خود کلارک گرگ وجود ندارد که بتواند با صداقت و صداقت لازم برای کارکردن شخصیت، نقش هاوارد هالووی را بازی کند. گرگ به هاوارد زمینه، صداقت، حقیقت و قلب بزرگی می دهد که همه در این گرما و شور و شوق کودکانه پیچیده شده اند. این همان عاملی است که نمایندگان باید باشند و به ویژه بچه ها به آن نیاز دارند و همه به آن نیاز دارند. از قضا، در حین نوشتن فیلمنامه و خلق شخصیت هاوارد، گرگ حتی به این فکر نمی کرد که خودش را برای این نقش انتخاب کند. به لطف همسرش جنیفر گری و شریک تهیه کننده/معاون بازیگری مری ورنیو بود که وقتی به او گفتند: «این یک نقش برای توست. شما چیزی نوشتید که احساس میکنید به آن متصل هستید.» با این گفته، گرگ '[ر] متوجه شد که من به تازگی 50 ساله شده ام و من فکر می کنم، 'فکر نمی کنم هرگز فرصتی برای گفتن داستانی به این سادگی داشته باشم.' اگرچه او ابتدا 'در همان روز اول فکر می کرد اشتباه بوده است' و در درون خود درگیر بود زیرا به شوخی می گوید: 'کارگردان از انتخاب خود برای نقش اصلی بدبخت بود و نقش اصلی کارگردان را دوست نداشت'. انتخاب درستی کرد 'من احساس می کردم هوارد هالووی هستم. من کاملاً احساس می کردم [در حال] بیرون انداختن یک هواپیما برهنه با چیزی که ممکن است به چتر تبدیل شود. و کار کرد. به نظر میرسید که این هرج و مرج واقعاً به آنچه من به عنوان یک بازیگر میخواستم انجام دهم را تغذیه میکرد.»
در مورد بقیه بازیگران؟ با سم راکول شروع کنید. لذتی کاملاً ترسناک در نقش آلدو. راکول که سریع صحبت میکند، خوشنظم و شیک است و از اغماض و دستکاری میآید. به سادگی خوشمزه است.
فلیسیتی هافمن بهعنوان اگنس، تهیهکننده بزرگ، هم از نظر ظاهر و هم از نظر شخصیتی آفتابپرست است. هافمن مگ که به لطف مو، آرایش و لباسهای شگفتانگیز تقریباً غیرقابل تشخیص است، متکبر، متکبر، با حال و هوای هیپی هیپی است. عملکردی که زمان بیشتری را در صفحه نمایش می طلبد. وقتی از هافمن پرسیدم که چه چیزی او را به سمت من و نقش اگنس سوق داد، او متفکر و صادقانه بود. 'اگر می خواهید خوب بازی کنید، اولین کاری که انجام می دهید این است که یک فیلمنامه عالی به دست آورید. و [به من اعتماد کن] یک فیلمنامه عالی است. مثل کلارک است. این پیچیده است، شگفتانگیز است، از درون پاکت عبور میکند و همچنین با این حس عمیق شادی همراه است و کار کردن روی فیلم نیز اینگونه بود. بنابراین، من می خواستم بخشی از آن باشم.'
آلیسون جنی با پیوستن به مگ، مدیر بازیگران دو چهره دو چهره آگنس، به سرگرمی و جنجال میپیوندد و از شادی رواقی بیدردسر لذت میبرد.
مسلماً به طور کلی از تحسینکنندگان کار آماندا پیت نیست، او در اینجا به عنوان مارسی فوقالعاده است. همانند هافمن، برای پیت، فیلمنامه کلارک گرگ در کل جذابیت زیادی داشت. «من فیلمنامه را دوست داشتم. من عاشق نوشتنش هستم . او در کمدی رمانتیک، بازخوانی شوخآمیز، که بخش بسیار سختی از نوشتن است، بسیار خوب است تا به آن احساس بدیعی بدهد و چیزی را تحسین کند.» پیت از همان ابتدا با یک لبه عصبی که از چهره من خارج می شود درگیر می شود که مارسی را سرگرم کننده می کند. اما او بازی خود را افزایش میدهد و به قوس عاطفی مارسی دامن میزند و به او اعتماد به نفس محکم، پایهای و دلسوزانهای میدهد که بیش از جذابیت دارد. سپس شیمیای که آماندا پیت و کلارک گرگ دارند را بیاموزید. به طرز جذابی شیرین. او مانند یک سگ تولهسگ است که او را میستاید یا اولین دوستش در حیاط مدرسه است و او در ابتدا به تعویق افتاد و 'Ewwww boys'. یک رقص شیرین و جذاب بین آنها.
اما بازپرداخت واقعی نمایش ساکسون شاربینو است. وای! با شباهت ظاهری زیادی به لیندسی لوهان، در نقش لیدیا، بازی شاربینو از جدول خارج شده است. دختر چند قطعه واقعی میکند و کودک عاقل، فراتر از سالهای خود و در عین حال بیگناه مورد آزار و اذیت را با سه راهی مینوازد و سپس با لمس دستکاریکنندهای به من ضربه میزند. ساکسون شاربینو در اجرای حرفهای خود جذب «عمق و لایههای لیدیا» شد. من دوست داشتم که یک پیچ و تاب برای او وجود داشته باشد و یک فیلمنامه نوشته شده واقعا عالی وجود داشته باشد که بتوانم با آن بازی کنم و بتوانم احساسات یا جنبه های مختلف بیشتری را نشان دهم.» تماشای بازی او در بازی هاوارد گرگ و ری از پل اسپارکس مانند تماشای یک کلاس بازیگری استادانه با تفاوت های ظریف است. حذف نشدنیتر کردن اجرا، نگاه مشتاق کارگردانی گرگ است، بهویژه در دانستن اینکه چه زمانی باید با دوربین عقبنشینی کرد و هر سه عکس را در عکس گرفت تا توپ قدرت را در بازی تماشا کرد.
و مراقب تعارفهای زیبای ویلیام اچ میسی، نیسی نش و مولی شانون باشید.
نکته قابل توجه این است که Trust ME بدون شک موردی است که هر یک از بازیگران از برخی از تجربیات شخصی خود خواسته اند تا حقیقت را در اجراهای خود لایه برداری کنند.
به نویسندگی و کارگردانی کلارک گرگ، به من اعتماد کن، لحظه های خنده دار بسیاری را به خنده می اندازد که از طنز واقعی هالیوود سرچشمه می گیرد، در حالی که گرما و زیرمتن آن را از طنز ظریف، و تراژدی که از خود زندگی می آید، می گیرد. همانطور که شاربینو با زیرکی اشاره کرد، «فکر میکنم این فیلم بینشی به سمت تاریکتر هالیوود میدهد و قطعاً داستانها و مواردی وجود دارد که چنین چیزهایی اتفاق میافتد. اما یک جنبه زیباتر نیز با افراد خوب وجود دارد و آن نوعی تضاد بین افرادی است که اخلاق خوب و معیارهای خوب دارند و کسانی که فقط دنبال شهرت و پول هستند. فکر میکنم هر دو طرف ماجرا را با هاوارد و آلدو نشان میدهد.» گرگ که در ساختار خود روشنگر است، به طرز ماهرانه ای شخصیت های سه بعدی ناقصی را خلق می کند که در مواقعی بدترین دشمنان خودشان هستند و دارای ویژگی هایی هستند که تضمین شده در هر یک از ما طنین انداز می شوند. «موارد هولناکی از مردم وجود دارد که در سنین بسیار پایین به شهرتی دست مییابند که تحریفکننده بوده و لزوماً زندگی شادی آور نیست. . .این ایده از این قدرت دگرگون کننده ستاره شدن. . .یا موفقیت یا ثروت. در همه مشاغل وجود دارد. این یکی است که من اتفاقاً زبان آن را میدانم و به نظر استعارهای قوی برای ورود به آن است.»
تمرکز بر ایده 'کسی که بی گناهی خود را از دست داده بود، که زمانی قلب خوبی داشت' و سپس قرار دادن او 'در موقعیتی که مجبور بود بین هر چیزی که همیشه می خواست یا انجام کار درست را انتخاب کند'، به من اعتماد کنید. این کتاب با صدایی بسته بندی شده است که صحنه را با عناصر تاریک تر و روانشناختی عمیق تر و محتاطانه تر داستان تنظیم می کند و به نت های سبک تر تبدیل می شود که هاوارد را در این فصل از سفر زندگی هدایت می کند. جالب اینجاست که در حین نوشتن فیلمنامه، گرگ هر چه عمیقتر حفاری و تحقیق میکرد، اعتماد به من بیشتر احساس میکرد که مانند یک کمدی هیجانانگیز نیست و احساس میکرد که باید تلاش بیشتری انجام دهد تا به نوعی تبدیل به یک اثر جدید شود. چیز. خیلی ترسناک بود.» دلهره او با محصول نهایی و با ساختار داستانی نهایی نتیجه می دهد. می بینید که این دگرگونی شخصیت در پرده سوم رخ می دهد، زیرا فیلم لحن بسیار تیره تری به خود می گیرد و به قلمروی حساس تر می رود و مخاطب را در معرض واقعیتی قرار می دهد که واقعاً وجود دارد. در حالی که برخی ممکن است این را ناهموار یا نامناسب برای فیلم در کل بدانند، من آن را نه تنها برای لحن و شخصیت هاوارد و لیدیا، بلکه در گرفتن TRUST ME فراتر از کمدی سبک بودن ضروری و کلیدی می دانم. کلارک گرگ مطمئناً خود را «سپر» نکرد یا از داستان سرایی جسورانه با TRUST ME دوری نکرد.
گرگ همراه با فیلمبردارش تری استیسی، پهنای باند تونال بصری فوق العاده ای را ارائه می دهد. غرق در یک سیالیت بسیار ارگانیک و وضوح طبیعی نور، در لحظات دراماتیک تر و به ویژه زمانی که هاوارد در حال رویاپردازی یا توهم است، رنگ فقط کمی اشباع تر، کمی غنی تر می شود (یعنی کت و شلوار آبی زیبا و آن ماشین آبی رویایی تقریباً طاووسی. حتی چوب قفسههای کتاب اداری لوکستر است، و دوربین کمی بازتر میشود و به ما امکان میدهد کل عکس را بگیریم، اما همچنین کمی فاصله بین بازیگر و دوربین ایجاد میکند که انگار «در یک رویای دور». '. پهنای باند بصری کاملاً با احساسات عاطفی همراه است.
گرگ با افزودن به تغییر لحن تیرهتر قسمت سوم، از VFX با طراحی عالی به عنوان کمک داستانگویی حسی استفاده میکند که TRUST ME را به سطح جدیدی از فیلمسازی برای او ارتقا میدهد.
در مورد امتیاز مارک کیلیان؛ جذابیتی در آن وجود دارد که نرم و لطیف است، گاهی روشن و سبک است، داستان را دنبال می کند، در کنار آن می دود، اما هرگز مخاطب یا فیلم را هدایت نمی کند.
یک داستان گویا، حتی یک داستان هشداردهنده، که به همان اندازه سرشار از طعنه، طعنهآمیز، نجابت و صداقت است و کلارک گرگ در راس آن قرار دارد، از این که بدانید میتوانید به من اعتماد کنید، احساس امنیت کنید.
نویسنده و کارگردان کلارک گرگ
بازیگران: کلارک گرگ، ساکسون شاربینو، سم راکول، آماندا پیت، آلیسون جنی، فلیسیتی هافمن، نیسی نش، ویلیام اچ میسی، مالی شانون
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB