نویسنده: دبی لین الیاس
برای تفسیر اصطلاحات توصیفی خود ادگار آلن پو درقلب داستان را بازگو کنند، چیزی که ممکن است بسیاری با دیوانگی من اشتباه بگیرند، حاد بودن بیش از حد حواس در مورد RAVEN است. در یک عبارت، یک شاهکار! به لطف فیلمنامه ای مبتکرانه، جذاب و پیچیده با حسن نیت نویسندگان بن لیوینگستون و هانا شکسپیر، که توسط کارگردان جیمز مک تیگ به نمایش گذاشته شده و زنده شده است، در آخرین روزهای زندگی پو با داستان درگیر می شود. موش و گربه با یک قاتل زنجیرهای که قتلهای وحشتناکی را تکرار میکند که خود پو بسیار شیوا برای تودهها ساخته است. اما جنایات زمانی شخصی می شوند که پو از مظنون احتمالی به مبارزه برای نجات جان امیلی محبوبش تبدیل می شود و یک قدم جلوتر از قاتل می ماند. جسور شده توسط اجرای شایسته اسکار توسط جان کیوزاک که در نقش پو آنقدر قدرتمند و مسحورکننده است که هیچ اثری از کیوزاک نیست، ما فقط پو را می بینیم و می شنویم، RAVEN شاهکاری است که شایسته خود استاد ترسناک است.
روزهای پایانی ادگار آلن پو حتی تا به امروز در هاله ای از رمز و راز است. مرگ او حتی مرموزتر است. در مورد زندگی او، نه تنها پو، بلکه در مورد پو نیز مطالب زیادی نوشته شده است، از جمله تحلیل و کالبدشکافی آثار خودش. با ترکیب عناصر هر کدام، و گرفتن مجوز ادبی برای طرح یک معمای قتل تخیلی که بر اساس داستانهای قتل وحشتناک خود پو استوار است، وقتی مادر و دختری در سه طبقه به قتل رسیدهاند، بهطور تکاندهندهای وارد دنیای ادگار آلن پو میشویم. . ظاهر شدن به عنوان یک قتل شرورانه، یک مشکل وجود دارد. قاتل چگونه فرار کرد؟ اتاق پلمپ شد. پلیس پشت درهای بسته صدای قاتل را شنید، اما با ورود فقط با اجساد خون آلود مواجه میشوند. پنجره ها قفل هستند. درهای دیگری وجود ندارد. او کجا رفت؟ با بررسی دقیق تر، کارآگاه امت فیلدز پاسخ را پیدا می کند. قفل فنری در پنجره؛ یک قفل فنری که به همان شیوه ای که در داستانی تخیلی توسط ادگار آلن پو توصیف شده ساخته شده است. پو که به خاطر تاریکی پر زرق و برق، اعتیاد به الکل و دوره های شیدایی ملودراماتیک معروف است، آیا می تواند قاتل باشد؟
با این حال، سوء ظن فیلدز به سرعت برطرف می شود، زیرا در حالی که پو در دفتر فیلد مورد بازجویی قرار می گیرد، قتل دیگری – مشابه قتل دیگری که توسط پو ساخته شده است – انجام می شود. این هواداران را بیش از حد دور می کند. پو که می خواهد خود را از این موقعیت دور کند، از کمک به فیلدز برای حل جنایات خودداری می کند، تا زمانی که نامزد محبوبش امیلی توسط قاتل ربوده می شود. با افزایش سرنخها و تیک تاک ساعت، پو و فیلدز در حالی که برای کشتن خود وارد میشوند، از معروفترین آثار پو بازدید میکنند.
این لحظه اسکار است که جان کیوزاک برای آن کار کرده و منتظر بوده است. او طلسم کننده است. او ادگار آلن پو است. کیوزاک با تجسم واقعیت و تخیل پو، جوهر پو را در چیزی که من معتقدم یکی از دقیقترین شخصیتهای تاریخی خود مرد است، زنده میکند. فراتر از به تصویر کشیدن لکههای فیزیکی و لحنهای آبنوس پو، آهنگ ریتمیک کیوزاک و بیان زبان بومی آن روز، و بهویژه کلام شعری پو، بیعیب و نقص است. عظمت گسترده احساسات و ملودرام تئاتری که کیوزاک برای هر حرکت و اکشن به ارمغان میآورد، بین جنون، الکل و جاذبههای دراماتیک ژنتیکی که از والدین بازیگر پو به ارث رسیده است، میچرخد و همه به مخاطب اجازه میدهد خودش تصمیم بگیرد - این دیوانگی است یا حقیقت؟ من هرگز کیوزاک را به این قدرتمندی، فرمانبردار و همه گیر ندیده بودم. صفحه را با حضورش پر می کند. قلب شما با او به خاطر اشتیاق پو، عشق های او و مسابقه دادن با او می سوزد، در حالی که پو تلاش می کند تا امیلی محبوبش را نجات دهد. ما نه تنها قلب پو را در آستین او می بینیم، بلکه درد، ناامیدی و اضطراب او را نیز می بینیم. از طریق اجرای کیوزاک، ما ادگار آلن پو را 'احساس' می کنیم. غیرممکن است که بگوییم ادگار آلن پو و جان کیوزاک از کجا شروع میشوند و به کجا ختم میشوند، زیرا این اجرا بسیار مسحورکننده است، گویی آنها یکی هستند. کیوزاک تاریکی پو را به ما نشان می دهد، اما او همچنین قلب و شوخ طبعی خود را به ما می بخشد.
کیوزاک با تلقی این نقش به عنوان 'یک چالش و فرصت بزرگ' برای رسیدن به این حالت کمال تاریک و لحن ها و غزلیات پو، خود را در همه چیز پو غوطه ور کرد و 'سعی کرد زیر پوست این نابغه بسیار پیچیده وارد شود.' ' همیشه متواضع، اولین اعتبار کیوساک به فیلمنامه نویسان می رسد. «فکر میکنم فیلمنامه فوقالعاده بود. و سپس من و جیمز [مک تیگ] با نویسندگان و برخی از افراد آن را مرور کردیم و سعی کردیم تا جایی که میتوانیم از دیالوگهای خود پو، در نامهها و رمانهایش استفاده کنیم. بنابراین ما آن آهنگ و اصطلاح را در ساختار این ژانر داستان قرار می دهیم که اساساً نوعی داستان پو است که در آن پو به شخصیت یکی از داستان های خودش تبدیل می شود. بنابراین شما پو را دارید که پو را واسازی می کند، بنابراین حتی اگر فانتزی باشد. . من احتمالاً کمی وسواس داشتم و جیمز را دیوانه کردم و سعی کردم بگویم 'بله، پو این را گفت و او این را گفت.' . . [و] مجلدات و مجلدهایی از افکار خود [پو] در مورد نوشتههایش وجود دارد.»
سپس لوک ایوانز را داریم. آرام، روشمند، با غرور و حتی گاهی اوقات غرور، در نقش کارآگاه امت فیلدز، او به همان اندازه پو معماست و این دو را به یک جفت عالی تبدیل می کند. و مانند کیوزاک، از طریق چشمها، چرخها را میبینید که به داخل میچرخند، تحلیل میکنند، منطقی میشوند، مفهومسازی میکنند و از فکر شکست خوردن یا از دست دادن قربانی دیگر ناراحت میشوند. مطالعه شخصیت جذاب هر دو مرد. و کاملاً قابل توجه است که ایوانز گام عالی 19 استهفتملهجه قرن آمریکایی. قشنگ بازی کرد
برندان گلیسون عالی است زیرا مرد بازنشسته نیروی دریایی به تاجر پولدار تبدیل شده است، کاپیتان چارلز همیلتون مردی است که می خواهد دخترش را نزدیک خود نگه دارد و او را شریک نکند. گلیسون به همیلتون چنان جسارت و حس محافظهکاری میدهد که گاهی از خود میپرسد که آیا او قاتل زنجیرهای است، تا مطمئن شود دخترش از پو دوری نمیکند. و بعد به همین راحتی و تلویحا کلاغ را می خورد وقتی متوجه شد که افسار محکمش بر امیلی می تواند مرگ او باشد. تعداد بسیار کمی از مردان می توانند از این حس استعاری خفه کردن یک عزیز خود استفاده کنند، اما گلیسون این کار را انجام می دهد.
متأسفانه، یک سقوط آلیس ایو و نقش او در نقش امیلی است. من هرگز هیچ شیمی بین امیلی و پو کیوزاک را حس نکردم یا حس نکردم. هرگز نارضایتی یک دختر را از خفه کردن پدرش احساس نکرد. هرگز نیازی به عشق احساس نکردم جایی که حوا این شخصیت را می فروشد زمانی است که در زیر زمین در یک تابوت چوبی محبوس می شود. و بله، او در واقع گاهی در یک تابوت سه طرفه یا در یک تابوت چهار طرفه کاملاً بسته قرار می گرفت. اما، به همان سرعت، او مرا با گفتن کلمات «خوب. باشه.' در حالی که میدانم این کلمه در دهههای 1830 و 1840 به زبان عامیانه آمریکایی ادغام شد، اما همچنان بیشتر با بردگان سیاهپوست مرتبط بود تا دختران سفیدپوست طبقه بالا. استفاده از آن هر بار که او آن را میگفت، من را از لحظهای دور میکرد و سپس با لغت پو که به درستی بیان شده بود، کنار هم قرار میگرفت، البته استفاده از فیلدز، استفاده توسط امیلی ایو درست نبود.
اما، بیایید در مورد فیلمنامه صحبت کنیم. این تلفیقی از واقعیت و تخیل که توسط بن لیوینگستون و هانا شکسپیر نوشته شده است، که بر داستان خود پو بنا شده است، چیزی کم از درخشان نیست. گویی پو از آن سو به دستش رسید و قلم را روی کاغذ آورد. هرگز در آسایش یا آسایش غرق نشدم. تنش و تعلیق همچنان ایجاد میشد و به اوج تپندهای تشدید میشد که من رقابت با زمان را درست همراه با پو و فیلدز احساس کردم. جالب اینجاست که درگیریهای دیالوگ آرامتر و معمولیتر منجر به پرگوییهای دیوانهوار و واکنشگرایانهتر با پیشرفت فیلم شد. که سپس با تحویل کیوزاک و ایوانز کمک شد. ادغام آثار دست خود پو در خط داستانی تنها توسط تصاویری که تخیل را به وضوح زنده میکردند، تحسین و به نمایش گذاشته شد. به دنبال مرجع باشیدآنابل لی، فرود آمدن به گرداب در بار، قتلها در سردخانه، دفن زودرس، مسخ نرگسودفن زودرسو باید بگویم، با پیروی از همه سرنخ ها و ارجاعات، در حالی که متقاعد شده بودم قاتل یک فرد است، شگفتی و خوشحالی من را تصور کنید که بفهمم واقعاً کیست! لیوینگستون و شکسپیر نیز با شخصیتها و دیالوگها (یعنی یک کاراکتر برش خورده و یک لا قاچ شده) سر زبان میآورند.گودال و آونگاین نام به افتخار یکی از منتقدان پو گرفته شده است) و سطوحی از کنایه را به داستان غم انگیز گوتیک اضافه می کند.
RAVEN به کارگردانی جیمز مک تیگ از نظر فنی به اندازه یکی از معمای قتل پو است. در فیلمبرداری، RAVEN کیفیتی بی انتها دارد. فک من تقریباً در کل فیلم به دلیل شگفتی از جادوی روی پرده باز بود. تصاویر با قدرت عملکرد کیوساک مطابقت دارد. ارزشهای تولید به طرز خیرهکنندهای دقیق و بیعیب و نقص با پرداخت پولیش بالا درست در داخل و از طریق تیتراژ انجام میشود که ترکیب بصری شگفتانگیزی دارد و ابریشم آبی آبی را به گرافیکهای سیاه و قرمز متلاشی شده فولادی تبدیل میکند.
آیا میتوانیم نامزدهای اسکار را برای فیلمبرداری از هماکنون شروع کنیم؟ دنی رولمن از ناکجاآباد بیرون می آید و ما را با جلوه های بصری شیک، یخی، سرد و خلاقانه شگفت زده می کند. بین قاببندی و لنز زاویهای رولمن و ویرایش نیون هوی، مواقعی وجود دارد که احساس میکردم مانند یک لیتوگرافی اشر از کنترل خارج میشوم. خیره کننده! تصاویری با لبه تیغ، سرد و حسابگر که بازتاب داستان و افسانه های موجود است. و سپس گرما و تعادل صحنه های صمیمی با نور شمع بین پو و امیلی وجود دارد، که هنرمندانه با پهنای باند آهنگی همیشه در حال تغییر صحنه های بین پو و فیلدز ادغام شده است که از فاصله دور، عریض، سرد، سیاه و سفید هستند و به آرامی به نماهای میانی تبدیل می شوند و نمای نزدیک با نور گرمتر کار رولمن با استفاده از عناصر کلیدی نور و فضای نگاتیو استادانه است. او با اعتقاد به اینکه نورپردازی 'مهمترین چیز' است، از هوای تاریک، تاریک و زمستانی مجارستان به نفع خود استفاده می کند. در حالی که نورپردازی کلیدی بر قرار دادن نقاط برجسته در چهره شخصیت ها در برابر سایه های اطراف تمرکز می کند، فضای منفی از طریق کادربندی، فوکوس و سایه ها ایجاد می شود تا یک منطقه بصری غیرمنتظره ایجاد کند. نگه داشتن چشمان بازیگران در فوکوس محکم به پسزمینه اجازه میدهد تا پسزمینه از قاب خارج شود، در حالی که سایهها با نوردهی دقیق طراحیشده حفظ میشوند و حسی از نظر احساسی از پیشبینی نادیده در محیط ایجاد میکنند. از نظر رولمن، این استفاده از فضای منفی مخاطب را درگیر می کند. اگر مخاطب مجبور باشد به آنچه در سایه است یا در قسمت دیگری از کادر اتفاق می افتد فکر کند، او را از واقعیت خود دور می کند و کمی بیشتر به درون داستان می کشاند.»
راجر فورد، طراح تولید، دوباره این کار را انجام داده است. به طرز فوقالعادهای حملونقل، آدم در روز غوطهور میشود، درست تا گودالهای گلآلود خیابانهای سنگفرش، قرنیزهای چوبی تیره و نردههای صندلی، آبشکنهای غاردار زیرزمینی آجری. اگرچه داستان در سال 1849 بالتیمور اتفاق می افتد، به دلیل ماهیت همگن ایالات متحده و منطقه مریلند در حال حاضر، سازندگان فیلم به اروپا رفتند و بوداپست و صربستان را به عنوان نسخه کامل 1849 یافتند. در واقع، برای بسیاری از سکانسهای تونلهای زیرزمینی، آنها توانستند از تونلهای استحکامات زیرزمینی قرنها در قلعهای در نووی ساد فیلمبرداری کنند. اما باز هم، ساخت دکورها و نماها آنقدر بینقص بود که تشخیص گذشته از حال روی پرده غیرممکن است. انبوهی از مجموعهها با جزئیات پیچیده که شخصیت هر شخصیت را به کمال نشان میدهند، ذهن را به خود مشغول میکند. رولمن فیلمبردار چیزی جز تعریف و تمجید از فورد ندارد و او را فوق العاده شگفت انگیز توصیف می کند. او تونلهای جانبی و فضاهای کوچکی در داخل تونلها ایجاد کرد که به من اجازه میداد چراغها را نصب کنم. در انتهای تونل نه تنها ناپدید میشد، بلکه بهصورت قوس میچرخید، بنابراین میتوانم یک لامپ کوچک در پسزمینه قرار دهم تا عمق مورد نیازمان را به ما بدهد که برای ترسیم پیشزمینه کافی است.»
و بیایید هم فورد و هم طراح صحنه و لباس کارلو پوجیولی را برای سکانس زیبای سالن رقص در فیلم تحسین کنیم. تضاد خیره کننده با تاریکی پو، لباس ها و ماسک ها به طرز خیره کننده ای زیبا هستند. خیلی ظریف خیلی سبک کلاستروفوبیا گسترده ای که با لنزینگ جشن گرفته می شود. جشنی برای حواس و سپس در یک صحنه اوج ازماسک مرگ سرخپس از ویرایش تنشسوار یک سوار اسکلتی که در مقابل تماشاگران توپ نقابدار در کنار هم قرار گرفته و سرگرمی و شادی گالا! وقتی اسب وارد اتاق میشود، و تفنگ فیلدز خاموش میشود، شات درخشانی از خون قرمز روشن روی سوار سوار میشود که در برابر پاستلها و رنگهای طلایی آرام توپ قرار گرفته است - خوب، قلبم از زیبایی دقیق توپ متوقف شد. صحنه
البته نادیده گرفته میشوم که کلاغهای همهجانبه در طول فیلم را ذکر نکنم – که به خودی خود از همان ابتدا با توجه به ترس شدید من از پرندهها من را به خود مشغول کرد.
مانند کوبیدن طبلی که سرباز را به شجاعت برمی انگیزد، موسیقی سرسبز، محرک و تپنده لوکاس ویدال نیز چنین است. با ضربان ریتمیک همه جانبه، و گاهی نه چندان ظریف، مانند قلب، این موسیقی آدرنالین را تحریک میکند و با ایجاد تعلیق و انتظار، فرد را در صندلی خود به جلو سوق میدهد. یک رابطه هم افزایی بین جلوه های بصری، دیالوگ و موسیقی، که هرکدام از یکدیگر جدایی ناپذیرند……و به همان اندازه استادانه.
نامه ای عاشقانه به ادگار آلن پو، هیچ چیز ضعیف، خسته یا دلخراشی در مورد RAVEN وجود ندارد. صفحهگردانی هیجانانگیز، تپنده، بصری – و احشایی – برای حواس. یک شاهکار…..
ادگار آلن پو – جان کیوزاک
کارآگاه امت فیلدز - لوک ایوانز
امیلی همیلتون – آلیس ایو
کاپیتان همیلتون - برندان گلیسون
هنری مدوکس – کوین آر. مک نالی
به کارگردانی جیمز مک تیگ. نوشته بن لیوینگستون و هانا شکسپیر.
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB