شکرگزاری همه چیز درباره خانواده است، و چه راهی بهتر از دیدن یکی از بهترین فیلم های خانوادگی سال - دایناسور خوب - برای جشن گرفتن خانواده وجود دارد. دایناسور خوب به لطف مضامینی که برای هر نسل از خانواده ها، والدین و فرزندان صادق است، اثری نادر برای اکران دو فیلم پیکسار در یک سال («Inside Out» دیگری در سال 2015 بود. با داستانی پر از ماجراجویی، دوستی و عشق و تکمیل شده با چشم انداز زیبا و نورپردازی مناطق وایومینگ، آیداهو و رودخانه مار در ایالات متحده که از نقاشی های هنرمند منظره و فیلمبردار پیکسار شارون کالاهان الهام گرفته شده است. رنگ و نور به عنوان هسته بصری فیلم عمل می کند.
دایناسور خوب به کارگردانی پیت سون و نویسندگی مگ لوفاو داستان پسری و سگش است. . .فقط در معکوس. . . با پسری که اکنون دایناسور است و سگ اکنون پسر کوچک است. و یک جفت دوست بعید دوست داشتنی تر، من به شما جرات می کنم پیدا کنید. اما سپس Sohn و LeFauve یک عامل بسیار مهم 'چه میشد اگر' را اضافه میکنند. چه می شود اگر سیارکی که دایناسورها را 65 میلیون سال پیش از بین برد از دست می داد؟ و اگر دایناسورها زنده میماندند و به راه رفتن روی زمین ادامه میدادند و همه آن ویژگیهای انسانوارهای را که ما خیلی دوست داریم در انیمیشن ببینیم، به خود میگرفتند، چه میشد؟ و چه می شد اگر آنها یک دنیای کشاورزی قابل توجه ایجاد می کردند که در آن زمین ها را شخم می زدند، محصولات می کاشتند، ذرت برداشت می کردند و در یک طبقه جذاب و با سقف بسیار مرتفع در کنار یک رودخانه تنبل پیچ در پیچ تنبل در وایومینگ زندگی می کردند؟ و اگر انسانها کسانی بودند که صحبت نمیکردند، تنها در طبیعت زندگی میکردند و «بیمتمدن» بودند، چه؟ خوب، این همان چیزی است که ما با دایناسور خوب داریم.
آرلو را ملاقات کنید. آرلو یک آپاتوزاروس است. او با مامان و پاپا، برادر باک و خواهرش لیبی زندگی می کند. آرلو جوانترین فرد خانواده است (و تا حدودی ریزش تخممرغها) و به نظر میرسد که هیچگاه به اندازه خواهر و برادرش نیست. متأسفانه باک و لیبی تمسخر و مسخره کردن آرلو را ورزش می کنند و به او یک مورد بزرگ از ناامنی و ناامیدی می دهند. اما پوپا، اگرچه نسبت به آرلو سختگیر است، اما چیز خاصی میبیند و دائماً او را تشویق میکند که شجاع باشد و کاری 'بزرگ' انجام دهد که به او کمک کند 'نشان خود را در خانواده و جهان به دست آورد'.
آرلو که مصمم است پوپا را سربلند کند، تمام تلاشش را میکند تا بر ترسها و ناتوانیهایش غلبه کند، اما این عزم به قیمت تنها چیزی که در گوشهاش دارد، یعنی پوپا، تمام میشود. پوپا که در یک طوفان رعد و برق وحشتناک گرفتار شده، توسط جریان های سیل آسای رودخانه متورم و طوفان زده از بین می رود. آرلو نیز در جریان های سریع گرفتار شده است و در پایین دست خانه اش در دره زیر کوه Clawtooth رانده شده است. اما آرلو به نحوی از طوفان جان سالم به در می برد. آرلو که از خشم طبیعت کتک خورده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته است، در کنار رودخانه، دور از خانه، تنها و گمشده، در کنار رودخانه غوطه ور می شود.
بدون اینکه بداند کجاست یا چه کاری انجام دهد یا کجا برود، کنجکاوی آرلو با دیدن پسری جوان (که شبیه تلاقی مرد نئاندرتال و کرومانیون اولیه است) جرقه می زند که تمام ویژگی های یک توله سگ جوان را برای ما دارد. امروز.
بدون زبان مشترک، و بی اعتمادی و ترس زیاد، سفر آرلو و اسپات آغاز می شود زیرا آنها نقطه مشترک برقراری ارتباط با فیگورهای چوبی ابتدایی و البته غذا را پیدا می کنند! همانطور که اسپات چهار دست و پا می دود، غرغر می کند و غرغر می کند و به آرلو نشان می دهد که چگونه در طبیعت زنده بماند، دوستی شکوفا می شود و آرلو شروع به کسب اعتماد به نفسی می کند که پوپا می خواست پیدا کند. در یکی از تکان دهنده ترین لحظات فیلم، این دو در زیر ستاره ها در یک لحظه انعکاسی آرام از دست دادن اسیر می شوند که مستقیماً با قلب ما صحبت می کند.
هر دو با استفاده از رودخانه به عنوان راهنمای خود، راه خود را به سمت کوه Clawtooth برمیگردانند، و با موجودات لذتبخش یکی پس از دیگری روبرو میشوند، و به چند موجود نه چندان لذتبخش برخورد میکنند، و به انیماتورها و تخیل آنها آزادی بازی میدهند، و شخصیتهای فوقالعادهای را ارائه میکنند. کلکسیونر حیوانات خانگی - یک استایراکوساروس قدیمی با چندین شاخ که موجودات غیرعادی دیگری روی آن نشسته اند. چیزی که به سرگرمی The Pet Collector اضافه میکند، صدای خشک و خشک او است که توسط هیچکس دیگری جز خود پیت سون انجام نمیشود. مارهای مار کبری صورتی با پاها، حشرات پرنده به اندازه کرگدن کوچک، سگ های چمنزار گونه چاق (خنده دار) همه این منظره را پر می کنند. اما پس از آن برخی از موجودات نه چندان لذت بخش وجود دارد که اگرچه از نظر بصری محرک و رنگارنگ و خلاقانه در طراحی هستند، اما برای Arlo و Spot کمتر مفید هستند. یک پتروداکتیل ارغوانی به نام Thunderclap و 'باند' او برای کسی که در پوشش شام Spot و Arlo به آنها کمک می کند. گلپ!
اما یک فیلم با دایناسورها بدون دوستان ما T-Rex و پسر چه می شود که ما اینجا چه سه تایی از T-Rexes داریم! دامداران گاومیش کوهان دار امریکایی، گله رکس ها توسط برخی رپتورهای ناخوشایند و پدر بوچ خش خش شده است، و دو فرزندش، رمزی و نش، در دشت ها تاخت و تاز می کنند تا آنها را پیدا کنند. متأسفانه، آنها حتی در یافتن هیچ آهنگی نیز ناموفق بوده اند. خوشبختانه، هر چند، Spot یک ردیاب خبره است. سون و همراهان با دیدن وسترنهای بزرگ جان فورد، ما را در روحیه وسترن آمریکایی غرق میکنند، بهویژه در یک صحنه آتشسوزی شبانه با بوچ که داستانهای جنگی درباره ماجراجوییهایش «در روزهای خوب قدیم» تعریف میکند. و فقط این را بگویم که صداپیشگی بوچ توسط سم الیوت، یکی از نمادهای سینمای غرب آمریکا، کافی است تا بخواهید از پرده بپرید و یک صندلی کنار آتش بگیرید.
با کمک بوچ، رمزی و نش به آرلو و اسپات آخرین پیچی که آنها را به سمت کوه کلاوتوث هدایت میکند، پیدا کنند، به نظر میرسد خانه نزدیک است. اما چه اتفاقی میافتد وقتی مادر طبیعت سر زشت خود را بالا میبرد، Thunderclap برمیگردد و Spot برای شام آنها دستگیر میشود! آیا آرلو می تواند 'نشان خود را به دست آورد'؟
یکی از کلیدهای هر فیلم انیمیشن، صداگذاری است و با دایناسور خوب، کمال کلمه اصلی روز است که با ریموند اوچوا در نقش آرلو شروع می شود. اوچوا که در بعضی مواقع جوشان و در عین حال ترسو و اغلب با کمی لرز در صدایش تلاش میکند شجاعت حتی صحبت کردن را پیدا کند، آرلو را با احساساتی خالص برای شما محبوب میکند. اوچوا با انجام تحقیقات زیادی در مورد آپاتوزاروس، به اندازه کافی در مورد این گونه یاد گرفت تا بتواند جنبه های پیچیده صدای خود را کنترل کند. اوچوا با اشاره به اینکه یک آپاتوساروس گردن بسیار بلندی دارد، تصور کرد که در حین صحبت کردن، به طور نامرئی صدای خود را به سمت گردن خود می کشد. به گفته او، «برای اینکه یک فیلم پیکسار هستید، باید بتوانید به اندازه کافی در مورد کار تحقیق کنید تا آن را شبیه دایناسورها کنید و صدای آن را شبیه به دایناسور کنید و آن را برای بچهها دوستداشتنی کنید تا بتوانند گوش کنند. به و قادر به گفتن، 'باشه. من از آن صدا نمی ترسم!» در آن زمان صدای من واقعاً بلند بود بنابراین هیچ کس از آن صدا نمی ترسید!. . .آنچه چالش برانگیز بود این واقعیت بود که - من یک فرد بسیار باز هستم. من خیلی برون گرا هستم بنابراین برای داشتن یک دایناسور و صحبت کردن مانند یک دایناسور که بسیار غیرمعمول است - او بسیار ترسیده است، او خجالتی است، او شبیه من نیست - در آن زمان بود که بازیگری واقعی باید ظاهر می شد زیرا من نیستم. من باید خود قدیمی ام را بیرون می آوردم، زیرا در یک نقطه اینطور بودم، بنابراین باید به عمق خود قدیمی ام می رسیدم. ”
بازیگران باسابقه ای مانند جفری رایت و سم الیوت نیز به ترتیب در نقش پاپا و بوچ، باریتون های عمیق خود را برای لمس های معتبر و ضعیف به کار می برند. برای رایت، او به کارگردان پیت سون تکیه کرد تا او را وارد حالت دایناسور کند. «[من] همه در تخیل او زندگی می کردم. در سرش زندگی می کرد. . فقط چندین سطح از جزئیات برای هر شخصیت و پس زمینه. او میدانست که پوپا کجا به کالج رفته است، فکر میکنم فنی کشاورزی در کلرادو [با خنده].» برای الیوت، «اولین چیزی که دیدم کلمات روی صفحه بود. شما صحنه ها را می بینید. شما فیلمنامه را نمی بینید. شما فقط صحنه هایی را که درگیر آن هستید و یک رندر را می بینید. یک رندر 8×10 از ظاهر این شخصیت وجود داشت. اما وقتی با پیت وارد استودیو شدی. . شما با این مردی آشنا می شوید که بسیار مشتاق و در دید خود بسیار خاص است و او این توانایی باورنکردنی را دارد که این دیدگاه را از بین اجراکنندگان بیرون بکشد.' به گفته کوین اوهارا، انیماتور، بوچ با در نظر گرفتن سام الیوت طراحی شده است - خیلی قبل از اینکه او حتی برای بازیگری انتخاب شود.
همانطور که خواهر و برادر تی رکس رمزی و نش، آنا پاکوین و ای جی باکلی رقابت خواهر و برادری سرگرمکننده را به این ترکیب میآورند، مانند ماله نیپای-پادیلا و رایان تیپل با برداشتهایشان از لیبی و باک. و حتی قبل از اینکه بپرسید، بله، طلسم خوش شانسی پیکسار، جان راتزنبرگر، بازگشته است و این بار صدای رپتور راستلر ارل را صدا می کند.
در حالی که اسپات کلمات را به زبان نمی آورد، صداها زبان خودشان هستند و جک برایت با اجرای مسحورکننده خود در نقش Spot احساسات و اشک های قلبی را برمی انگیزد.
دایناسور خوب که توسط مگ لوفاو و تحت هدایت کارگردانی پیت سون نوشته شده است، هم از نظر بصری و هم از نظر داستانی و به طور کلی انتقال احساسی اوج می گیرد. جفری رایت هنگام تأمل در مورد فیلم بلند انیمیشن، و بهویژه فیلم پیکسار، خاطرنشان میکند: «این واقعاً به طور جدی به داستان سرایی تبدیل شده است. مضامین این یکی که بسیار جهانی و نسبتاً واضح است. . .پدری و خانواده و عشق و مسئولیت و تربیت. همه این چیزها بسیار طنین انداز هستند.» بسیاری از درس های زندگی به طور ضمنی بیان شده است که توسط پیر و جوان به طور یکسان قدردانی می شود، که همه آنها به ایده آل های خانواده، دوستی و عشق وفادار می مانند. «بزرگ شدن» که آرلو تحت آن قرار میگیرد، و یاد میگیرد که مسئولیت اعمال و مسیر زندگی خود را بپذیرد و تصمیماتی بگیرد که ممکن است لزوماً آن چیزی نباشد که میخواهد انجام دهد، اما باید انجام دهد، بسیار قوی است. همانطور که جای تعجب نیست، مقداری «میوه عجیب» به فیلم راه پیدا میکند که نقشی مضاعف برای بسیاری از بزرگسالان تماشاگر دارد و خندههای واقعی را برمیانگیزد، اما در عین حال شادی خود را برای بچهها از دست نمیدهد. و LeFauve هرگز با آن عناصر موضوعی و طنز از دست نمی دهد. بچهها در همه جا عاشق پویایی خواهر و برادر در هر دو خانواده آپاتوزاروس و تی رکس خواهند بود و حداقل با یکی از خواهر و برادرها ارتباط برقرار میکنند، در حالی که والدین با ناباوری سر خود را تکان میدهند. یک تدبیر داستانی جالب این است که مانع اصلی Arlo و Spot خود مادر طبیعت است که چشمگیرترین تصاویر و چالشهای فنی را ارائه میکند و منجر به فناوری جدیدی میشود که ابرهای حجمی را به جریان میآورد در حالی که رئالیسم زمینشناسی به لطف USGS و فیلمبردار ثبت میشود. دانش صمیمی شارون کالاهان از توپوگرافی، گیاهان، جانوران و روشنایی منطقه.
زیبایی ای که کالاهان به این فیلم می دهد - و توسط همه بخش ها انجام می شود - توسط چشم و قلب او هدایت می شود. تمام نگاه، ریشه این فیلم، پیدایش آن و فراتر از آن، تصویرسازی شارون است، نقاشی های او. دایناسور خوب بدون او شکوه نفس گیر را نخواهد داشت. چیزی که در نمایش فیلم بلافاصله متوجه من شد این است که چگونه نور روی آب می رقصد و برق می زند و در عین حال چنان حس واقع گرایی را ایجاد می کند که فرد باید دو بار عمل کند تا مطمئن شود چیزی که می بینیم انیمیشن است.
ظرافت رشته های رنگی در دایناسور خوب به عنوان یک بافت پیوندی دوست داشتنی عمل می کند. چشمان اسپات رنگ پوست سبز آرلو است در حالی که چشمان آرلو رنگ پوست طلایی تر اسپات است. در هر صحنه از فیلم، «یادداشتهای امضایی» پیدا میکنید که صحنه را متمایز میکند، اما منسجم و به هر صحنه دیگری متصل میکند. بیشتر این اثر از طریق رنگ انجام می شود. همانطور که کالاهان توضیح می دهد، وقتی شخصیت هایی دارید که دارای رنگ های قوی هستند، سرگرم کننده است، زیرا می خواهید آنها را به نمایش بگذارید و به شیوه ای زیبا نشان دهید و آنها را با یکدیگر متعادل کنید. سپس شاید دنیای اطراف را به اندازه کافی پایین بیاورد که به آن نوع موسیقی کمک کند و از پس آن بربیاید. رنگ های شخصیت در این بازی بسیار سرگرم کننده بود. بسیاری از آن بر اساس واقعیت بود. برخی از آن بسیار خیالی است. و چگونه می توان آن را به خوبی با پالت طبیعی تر جهان مطابقت داد. بنابراین به نوعی عمدی بود که شخصیتها یک پالت کاملاً طبیعی نباشند، زیرا احساس کردن جواهرات کوچک یا چیزهای خاص در صحنه را برای آنها کمی آسانتر میکند.»
با کمال تعجب، امتیاز دایناسور خوب توسط مایکل دانا و جف دانا 'بزرگ' است، و منظورم بزرگ است، اما با حساسیت و بازیگوشی که خلع سلاح و جذاب است. کریگ برکی با Dannas کار می کند تا تمام صداهای طبیعت را در خود موسیقی ترکیب کند و در نتیجه یک پهنای باند شنیداری پویا ایجاد کند که طبیعت و احساسات ذاتی آن را در بر می گیرد.
همانطور که میدانیم، و همانطور که طراح تولید، هارلی جساپ میگوید، «فرمانهای راهپیمایی جان لستر برای بخش هنر این است که همیشه دنیایی باورپذیر خلق کند و این به معنای واقعی بودن است. نه لزوما همیشه واقع گرایانه، اما در جایی که خطر را احساس می کنید، احساس می کنید که آن شخصیت واقعاً در آن دنیا وجود دارد و اگر ادامه دهید بی نهایت خواهد بود.»
دایناسور خوب بیش از صد برابر اهداف Laseter را برآورده می کند. دایناسور خوب پر از جادو و عظمت بصری و احساسی است که حواس و قلب را لمس می کند، دایناسور خوب، دایناسور است!
به کارگردانی پیت سون
نوشته شده توسط Me LeFauve
صداپیشگان: ریموند اوچوا، جفری رایت، سم الیوت، آنا پاکوین، ای جی باکلی، استیو زان، جان راتزنبرگر
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB