ترس، تنش و وحشت بی امان و غیر قابل لمس در پسر پشت در هستند.

ساعت‌ها قبل از نمایش جهانی آن در فستیوال شگفت‌انگیز، فیلم «پسر پشت در» را تماشا کردم. نفسم را حبس کرده بودم، گلویم را گرفته بودم (در بیشتر فیلم با قلبم)، روی لبه صندلیم نشسته بودم (که تقریباً از آن سر می خوردم)، حتی چند بار روی صفحه فریاد می زدم، و همه چیز در حالی که از فیلمبرداری فریبنده و برخی بازی های قدرتمند لونی چاویس و ازرا دیویی لذت می برد. چه دلگیر! ترس، تنش و وحشت بی امان و قابل لمس نیستند. ما با شخصیت چاویس از بابی در هر قدمی که سعی می کند دوستش را نجات دهد، هستیم. ما در هر قدمی این پسران 12 ساله و در سر و قلب آنها هستیم.

بابی و کوین بهترین دوستان هستند. شعار آنها 'دوستان تا آخر' است. فقط تماشای آن‌ها که از روز آفتابی قدردانی می‌کنند و فقط بچه‌ها و دوستانی هستند که در راه بازی لیگ کوچکشان هستند، لبخند را بر لبان شما می‌آورد. اما پس از آن غیر قابل تصور اتفاق می افتد. کوین می‌رود تا توپ بیسبالی را پیدا کند که بابی آن را سرنگون کرد، در حالی که آنها در حال تمرین چند توپ زدن و گرفتن بودند. وقتی او برنمی گردد، بابی به دنبال او می رود. یک تکان ناگهانی، یک بازو، به سیاهی بریده شده است. وقتی بعد بابی را می بینیم، به او چسب نواری بسته شده و در صندوق عقب ماشین قفل شده است. تنها. اما کوین کجاست؟ کوین آنجا نیست همانطور که بابی تلاش می کند تا خود را آزاد کند، ما عزم و انعطاف پذیری او و نگرانی او را برای دوستش می بینیم و احساس می کنیم. هنگامی که آزاد می شود، او به دنبال کوین می گردد و با او تماس می گیرد اما هیچ پاسخی دریافت نمی کند و او را نمی بیند. در حالی که بابی برای کمک گرفتن حرکت می کند، ناگهان فریادهای کوین را می شنود. آیا او برای یافتن کمک ادامه می دهد یا می ماند و سعی می کند کوین را بیابد و نجات دهد؟ برای بابی، تصمیم آنقدرها هم سخت نبود. او باید می ماند و به کوین کمک می کرد - مهم نیست که چه باشد.

بیایید با داستان و این واقعیت شروع کنیم که دیوید شاربونیر و جاستین پاول، نویسندگان و کارگردانان مشترک، کارهای غیرمنتظره ای را انجام می دهند - آنها ما را با کوین و بابی 100 درصد از فیلم نگه می دارند. هیچ نگاه بیرونی به والدینی وجود ندارد که بدانند پسرها با آمدن شب کجا هستند، یا چرا وقتی آنها به بازی لیگ کوچک خود نرسیدند، کسی به دنبال آنها نبود. شاربونیر و پاول دنیای بیرون را ترک می کنند و ما را کاملاً در POV کوین و بابی غرق می کنند. داستان سرایی غیرمنتظره و هوشمندانه.

اما تمرکز فقط بر روی پسرها به این معنی است که آنها باید برای حفظ علاقه مخاطبان، آن را بالا ببرند، و به همان اندازه که نه تنها ما تنها روی POV پسران تمرکز می کنیم، به ویژه بابی که او چشم و گوش ما است. ، اما این مکان در یک ملک قرار دارد که دارای یک خانه بزرگ و یک گاراژ/ انبار است که فرصت زیادی را برای ایجاد شرایط دشوار برای یک ماموریت نجات و همچنین علاقه بصری فراهم می کند. پله‌ها، راهروها، پنجره‌ها، کمدها، درهای درون درها، جذابیت‌های بصری زیادی را ارائه می‌کنند که جولیان استرادا، فیلمبردار از آن نهایت استفاده را می‌برد. یک صحنه بصری بسیار گویا، بابی متحجر را نشان می دهد که یواشکی از کنار پنجره ها و درهای اتاق نشیمن می گذرد. نور با انتشار و نوع نوری که از پنجره ها عبور می کند تغییر می کند. ما نور سفید درخشان و درخشانی داریم، تقریباً مانند یک ماه کامل، که از میان یک پرده ارگانزا یا نوعی پارچه ابریشمی پخش می شود و سپس به رنگ زرد مایل به لامپ تبدیل می شود و سپس زیبایی و ایمنی مایل به آبی که از نیمه پنجره می آید و حس می کند یک لحظه ایمنی به دلیل حداقل فضای پنجره. آن نور در حال تغییر احساسات حسی ایجاد می کند. بسیار لمسی و همه چیز را تنظیم می کند، چوب های تیره خانه، دیوارها، آبنوس کف چوبی و راه پله.

با روشن نشدن نور واقعی در خانه، فضای منفی وارد بازی می شود و استرادا خیره می شود. نه بابی و نه مخاطب نمی دانند چه چیزی در سایه ها پنهان شده است. برخی از ECU های بابی که به طرز عاقلانه ای اجرا شده و در پشت یک دیوار باریک بین اتاق های سرسرا و اتاق نشیمن پنهان شده بودند، بسیار صحبت می کنند. ما هرگز تا اواخر بازی تمرکز کاملی بر آنچه در خانه از نظر مبلمان وجود دارد نداریم، زیرا بابی آنقدر روی هراس و ترس خود و رسیدن به کوین متمرکز شده است که از آنچه در خانه است غافل است. استفاده از کلوزآپ و ECU قابل تامل و گویا است.

به طور کلی، یک لحن نرم و لطیف آبی-مشکی مرکب در شب و خود خانه وجود دارد که با گرمای زرد طلایی عمیقی که کوین را در زندانش احاطه کرده است و خون قرمزی که به ندرت در سراسر آشپزخانه ظاهر می شود، مشخص می شود. کف، با برش چاقو، قطع انگشت، قرمزی لامپ یا نور ضبط قرمز روی دوربین. رنگ چشمگیر و گویا است. شاربونیر و پاول با حفظ خط نادیده، ما را تا جایی که ممکن است در تاریکی نگه می‌دارند و به ما طعنه می‌زنند که «چه کسی» پسرها را برد و چرا. دست ها را روی دستگیره در می بینیم. یک ساعت با زنگ ساعت. پا. و همه این تکه‌ها در زاویه‌ای نسبتاً بالای کمر دیده می‌شوند، مانند یک پسر جوان که خمیده و پنهان شده است. تغییر رنگ در آشپزخانه که دارای دیوارها و کابینت های سفید رنگ است، تضاد کامل با تاریکی که در بقیه خانه نفوذ می کند، اتفاق می افتد. و در آن آشپزخانه، در 'نور' است، جایی که بابی برای لحظه ای تمرکز خود را بر روی یافتن و آزاد کردن کوین می شکند، زیرا او با بقای خود توسط یک آدم ربا روبرو می شود. تمام کارهای استرادا طراحی تولید رایان پوکت و خود خانه را به نمایش می گذارد. ما در هر گوشه، هر کمد، هر اتاق تاریک خانه، همه چیز به ترس، تنش و وحشت دامن می زنیم.

اما قلب و قدرت این فیلم کوین و بابی است. دوستان تا آخر آنها هرگز از یکدیگر تسلیم نمی شوند و بیشتر از بیشتر بزرگسالان برای یکدیگر تلاش می کنند. دوستی واقعی، صمیمانه، واقعی، ملموس است. احساسی فراتر از محسوس بودن و اجرای لونی چاویس و ازرا دیویی از پشت بام است. چاویس احتمالاً 95 درصد از فیلم و بیشتر آن به تنهایی روی پرده است. بخش عمده این فیلم بر روی شانه های جوان او قرار دارد. از سوی دیگر، دیویی صحنه های فوق العاده سخت و شدیدی دارد که حتی برای با تجربه ترین بازیگران نیز چالش برانگیز است. او آنها را به زیبایی اجرا می کند.

یک تغییر عاطفی و لحنی فوق‌العاده در اواخر بازی اتفاق می‌افتد، زیرا شاهد تغییر در قدرت عاطفی پسرها هستیم، در حالی که کوین اکنون کم و بیش رهبری را به دست می‌گیرد و وزن بقا به طور عادلانه‌تر تقسیم می‌شود در حالی که بابی به دلیل زندانی شدن کوین بار را به دوش می‌کشد. لونی چاویس نیروگاه احساسات است. دوره زمانی. او شدتی دارد که با اضطراب و ترس متعادل است. ازرا دیویی با صلابتی که در قسمت سوم برای کوین به ارمغان می آورد شگفت زده می شود. اما باز هم ترس او قابل لمس نیست. و هر دو پسر از سر خود استفاده می کنند، اما انگیزه قلب و دوستی آنهاست.

میکا هاپتمن و کریستین بائر ون استراتن نقش‌های مکمل خوبی داشتند.

سورپرایزهای زیادی در فیلم وجود دارد و ما شاربونیر و پاول را می یابیم که با برخی از مسائل دشوار اجتماعی برخورد می کنند، اما این کار را از دید قربانیان جوان انجام می دهند. کلید برخی از جنبه‌های سخت‌تر فیلم این است که فیلمسازان چقدر با ذوق و احترام در بیان عناصر تیره‌تر داستان هستند و در عین حال با هر قاب، هر حرکت، هر کلمه، هر لحظه سکوت، تنش ایجاد می‌کنند. و صحبت از سکوت، به لطف طراح صدا ویلیام مک گویگان و تیمش، توجه دقیقی به طراحی صدا شده است. از لذت بردن از سکوت بی‌نظیر که آنقدر بلند است که می‌توان صدای قطره‌های عرق را شنید تا صدای جیر جیر یک کفش کتانی با کف لاستیکی روی راه پله‌های چوبی گرفته تا فریادهای نافذ کوین برای کمک، صدا جزء کلیدی در ایجاد وحشت طنین‌انداز است. و تنش

ویرایشگر استفان بویر نه تنها در یافتن گام‌های مناسب، بلکه در ایجاد تنش و رهاسازی آن، نگه داشتن تصاویر برای جلوه کامل بدون زیاده‌روی، برتر است. و او از لحظات سبک‌تری در فیلم نهایت استفاده را می‌برد که به همه اجازه می‌دهد یک نفس جمعی بکشند، زیرا بابی توسط یک تلفن چرخشی گیر می‌کند، یا جرأت می‌کند از تبر در کیت وینسلت استفاده کند.تایتانیکتا کوین را از قفل و زنجیر آزاد کند. و بسیاری از حرکات تدافعی پسرانی که می بینیم، نشانه خوبی استتنها در خانه. این لحظات کوچک واقعی در فیلمنامه، همراه با بازی در لیگ کوچک، دقیقاً به ما می گوید که کوین و بابی چه کسانی هستند و نیاز به توضیح را از بین می برد.

آیسینگ روی کیک اثری زیبا از آنتون سانکو است.

چند حفره در خود داستان وجود دارد که عمدتاً در پرده سوم ظاهر می‌شوند، اما وقتی به کلیت فیلم و قدرت داستان، قدرت اجراها و پهنای باند تصویری زیبا و گویا که آن را به ارمغان می‌آورد، در درجه دوم اهمیت قرار می‌گیرند. همه با هم زیر یک چتر سینمایی فریبنده. اولین فیلم بلند بیش از تاثیرگذار برای دیوید شاربونیر و جاستین پاول، پسر پشت در، و دوستی کوین و بابی تا مدت ها پس از پایان فیلم با شما خواهد ماند.

نویسنده و کارگردان: دیوید شاربونیر و جاستین پاول

بازیگران: لونی چاویس، ازرا دیویی، میکا هاپتمن، کریستین بائر ون استراتن

توسط دبی الیاس، 2020/09/26

در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد

ادامه مطلب

برای ما بنویسید

اگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست

تماس با ما