بدعت نارنجی سوخته، تسلط طلسم‌کننده نوآر است

تسلط حیرت انگیز طلسم نوآر. بدعت نارنجی سوخته از ابتدا تا انتها توجه من را جلب کرد. قبلاً یکی از طرفداران تریلر نوآر اصلی 1971 توسط چارلز ویلفورد است که در اینجا توسط اسکات بی اسمیت برای فیلم اقتباس شده است و از نظر بصری و احساسی جذاب است، روکش روکش شده ای است که با تغییر مکان از باتلاقی پر از پشه اورگلیدز به دریاچه کومو می آید. ایتالیا (اگرچه پشه‌ها و مگس‌ها هنوز هم دیده می‌شوند) برای این اقتباس در صفحه بزرگ.

کارگردان، جوزپه کاپوتوندی اولین کارگردانی انگلیسی‌زبان خود را با فیلم «حقت پرتقال سوخته» که دومین فیلم او پس از دوره اول سال 2009 با «ساعت دوگانه» بود، انجام داد. این یک تلفیق کامل از مواد و کارگردان است. کاپوتوندی با لحن بسیار هیچکاکی، صمیمیت را به داستان در بررسی حقیقت و دروغ می‌آورد، جایی که دروغ اغلب به حقیقت تبدیل می‌شود، اما حقیقت‌ها ممکن است به دروغ نیز تبدیل شوند، با نمایش‌های بصری و اجرای بی‌نقص در یک رقص جشن.

جیمز فیگوئراس که زمانی منتقد هنری شناخته شده بود، به ایراد سخنرانی های پولی درباره «هنر و اصالت» برای گردشگران در میلان تنزل یافته است. بسیار خوش تیپ اما با وقاحت در مورد او، به راحتی می توان فهمید که چرا بیشتر گردشگرانی که در سخنرانی های صمیمی او شرکت می کنند، زن هستند. یکی از این شرکت کنندگان برنیس، معلمی از مینه سوتا در تعطیلات در اروپا است.

فیگوئراس همه چیز درباره «نمایش» است و ساعت‌ها به تمرین ارائه‌هایش از متن فیلم‌نامه‌ای تا کوچک‌ترین شکوفایی دست‌های صورتی رنگی که به آسمان کشیده شده است، می‌گذراند که گویی در اوج پیروزی است. او آشکارا به هوش و توانایی‌های دستکاری‌اش در متقاعد کردن نادانی نبوغش افتخار می‌کند، و از اینکه اغلب در مورد «حقیقت‌های» هنری خاص در حالی که پول‌شان را می‌گیرد، پشم را از روی چشمانشان می‌کشد، لذت می‌برد. برای تماشاگران سینما، که از دیدن فرآیندهای تمرین فیگوئراس سود برده اند، هاکستر اولین کلمه ای است که به ذهن می رسد.

برنیس که آشکارا شیفته فیگوئراس است، خیلی سریع یک ماجراجویی بدون فیلمنامه را به تور اروپایی خود اضافه می کند، به او در رختخواب می پیوندد و سپس با شوخی های بی وقفه تت تت می کند. این تبادل لذت بخش است و ما به سرعت می بینیم که یک بازی در راه است، به خصوص زمانی که فیگوئراس از جوزف کسیدی، گردآورنده آثار هنری، تماس می گیرد و فیگوئرا را برای تعطیلات آخر هفته به کاخ دریاچه کومو خود دعوت می کند. و البته، برنیس هم ادامه می دهد.

به محض ورود، فیگوئراس از دلیل واقعی احضار کسیدی پی می برد. هنرمند مشهور جروم دبنی در املاک کسیدی زندگی می کند. دبنی برای چندین دهه گوشه نشین بوده است. او با کسی از جمله کسیدی صحبت نمی کند. و کسیدی به حریم خصوصی خود احترام می گذارد و به کلبه دبنی نفوذ نمی کند. کسیدی همچنین دوست ندارد دست‌هایش را کثیف کند و چیزی که می‌خواهد می‌تواند به همین نتیجه برسد.

به لطف آتش سوزی های مرموز چند سال پیش، همه نقاشی های دبنی ناپدید شدند. هیچ کدام پیدا نمی شود. اما کسیدی مطمئن است که دبنی نقاشی می‌کرده و سال‌ها آثار جدید در کلبه‌اش دارد و او یکی را می‌خواهد. کسیدی که به فیگوئراس قول مصاحبه با دبنی را به عنوان وسوسه‌ای برای همراهی با درخواست او می‌دهد، همچنین پیشنهاد می‌کند که مصاحبه با مشهورترین منزوی دنیای هنر، نام فیگوئرس را به‌عنوان یک منتقد هنری تأثیرگذار بازگرداند. ناگفته نماند که فیگوئراس اسرار تاریکی دارد که می‌خواهد پنهان کند، رازهایی که کسیدی آنها را کشف کرده است. دستکاری استاد که خود را درک می کند اکنون توسط کسیدی دستکاری می شود. در ازای مصاحبه و سکوت کسیدی، تنها کاری که فیگوئراس باید انجام دهد این است که یکی از نقاشی‌های دبنی را به دست بیاورد و کسیدی اهمیتی نمی‌دهد که چگونه این کار را انجام می‌دهد، فقط برای او مهم است.

اما یک مگس در پماد وجود دارد. برنیس. برنیس نه تنها باهوش‌تر و شهودتر از آن چیزی است که فیگوئراس به او اعتبار می‌دهد، بلکه پس از ملاقات با دبنی، این دو به سرعت پیوندی عمیق و تزلزل ناپذیر بر اساس حقیقت ایجاد می‌کنند.

این روکش شخصیت ها و کاوش در آنچه در زیر سطح نهفته است، بسیار شبیه نقاشی های استادان است که در بررسی اشعه ایکس، نقاشی های دیگری را در زیر شاهکارها نشان می دهد، که پرچین است، داستان و فتنه را همیشه به جلو می برد. هر کلمه ای که گفته می شود معنای پنهانی دارد. این به شیواترین شکل ممکن توسط اجراها و مونولوگ های غنی میک جگر و دونالد ساترلند انجام می شود، با جگر همیشه پوزخندی آگاهانه از گربه چشایر به کلمات خود اضافه می کند و از آنها به عنوان طعمه برای گرفتن موش استفاده می کند که در این مورد جیمز فیگوئراس از Claes Bang است. ساترلند تسلط محض است که به رمز و راز گوشه گیر جروم دبنی اضافه می کند. او همیشه با یک برق در چشمانش می‌فهمد که چگونه جهان فراتر از دنیای هنر کار می‌کند و واضح است که دبنی افرادی مانند فیگوئرا را به‌عنوان پیاده در یک بازی شطرنج استاد می‌بیند که اغلب یکبار مصرف‌ترین مهره‌های بازی هستند. رقص زیبایی از کلام گفتاری وجود دارد که ساترلند و جگر به طرز خوشمزه ای آن را اجرا می کنند.

ابتدا با توجه به کلاس بنگ در 'میدان'، چیزی در مورد او وجود دارد که شما را از طریق هر شخصیتی که ممکن است بازی کند، به فیلم می کشاند. در اینجا، به‌عنوان فیگوئراس، از همان ابتدا که بین تمرین سخنرانی‌اش و ارائه‌ی واقعی آن به عقب و جلو می‌رویم، در مورد او غمگینی وجود دارد. پرچم‌های قرمز بلافاصله بالا می‌روند که نشان دهنده عدم صداقت و اصالت در مردی است که در مورد اصالت سخنرانی می‌کند. فیگوئراس مانند بازیگری است که نقشی را در نمایشنامه ایفا می کند. بنگ فیگوئرا را با حسی از بی‌صفای تسخیر می‌کند، چیزی که در طول داستان آشکار می‌شود. و سپس به ارائه دیالوگ او و بازی کلماتی که فیگوئراس و برنیس در آن درگیر می شوند نگاهی بیندازید. بنگ آهنگ و انحراف صوتی بی عیب و نقصی دارد و با دو طرفی که با رازها و دروغ های خود فیگوئرا صحبت می کند، ابهام و سوء ظن ایجاد می کند و سپس به طور فیزیکی عصبی بودن گربه ای را در اتاقی پر از صندلی های گهواره ای به او القا می کند.

تعامل بین جگر و بنگ نه تنها برای تماشا کردن جذاب است بلکه سرگرم کننده است. در نقطه مقابل این طیف، شیمی و تبادل بین دبنی ساترلند و برنیس اثر الیزابت دبیکی صادقانه، صمیمانه، صمیمانه و جذاب است. بلافاصله احساس می‌کنید که دبنی می‌داند که فیگوئراس خجالتی است. او آنچه را که در زیر لایه بالایی رنگ، زیر نما وجود دارد، می بیند. اما او همچنین آنچه را که در زیر بوم بسیار نازک و شاید ناتمام وجود دارد می بیند که برنیس سعی دارد برای خودش نقاشی کند و برای او نگران است. پویایی بین این دو و آنچه که برای دبنی و برنیس به ارمغان می آورند خالص و زیبا است. صداقت شخصیت‌های آن‌ها و رابطه بین این دو به خوبی از طریق وضوح و رنگ فیلم‌برداری به نمایش گذاشته می‌شود.

دبیکی در نقش برنیس درگیر است و در حالی که در ابتدا جذابیت او را برای این منتقد هنری دراماتیک، باهوش و بالقوه شوخ درک می‌کنید، در سومین کنش برخی از کنش‌های این شخصیت قابل تردید نیست. شاهدی بر دبیکی عملکرد احساسی همهجانبه اوست. اما تغییر شخصیت، به ویژه در یک صحنه قابل توجه، به خوبی با فیلمنامه اسمیت صحبت نمی کند و شخصیت، برای اولین بار، در اعمال و احساسات خود احساس بی انصافی می کند.

اگرچه چند حوزه آزاد در داستان وجود دارد، اقتباس اسکات اسمیت در مجموع روایتی محکم با عمق شخصیت، جذابیت های فراوان، پیچش ها و چرخش ها و رمز و راز است. و برای طرفداران رمان ویلفورد، شما بیش از اهمیت، نمادگرایی و حفظ مگس ها قدردانی خواهید کرد.

به لطف کار اسمیت، کارگردان جوزپه کاپوتوندی برای زنده کردن کلمات روی صفحه روی پرده باید کارهای زیادی با آنها کار کند. به خوبی با کار دیوید اونگارو فیلمبردار و کاری که او با هیفا المنصور در «مری شلی» و همچنین «دانی بروک» تیم ساتون انجام داد، آشناست، این طبیعت محیطی و جوی لنز آنگارو است که به خوبی به «حریت نارنجی سوخته» کمک می کند. .

نور، لنز، و رنگ به همان اندازه کلیدی برای پهنای باند تونال بصری فیلم هستند که برای یک نقاشی شاهکار. و رنگ آبی. سایه های آبی همه جا هست. بلوز روی دیوارهای آپارتمان فیگوئراس، بلوز واقعی نیست، بلکه کمی بی رنگ است که به عنوان استعاره ای برای خود فیگوئرس عمل می کند. رنگ‌های آبی در ویلای Cassidy با نور ملایم مدیترانه‌ای که از میان پرده‌های نوعی پارچه ابریشمی عبور می‌کند، مانند ابرهایی در آسمان محجوب هستند. نمای بیرونی نفیس و غنی است، با شاخ و برگ محوطه Cassidy، و به خصوص در اطراف استودیو Debney، احساس زنده بودن و واقعی بودن.

و سپس جنبه‌های کلاستروفوبیک فیلم وجود دارد که از طریق طراحی تولید توتوی سانتورو و لنزسازی با فیگوئرا شکل می‌گیرد. یک وان حمام تنگ، عدسی محکم در حمام کوچک شبیه به دیوارهایی که به روی او بسته می شوند. به طور مشابه، لنز مکرر فیگوئرا در آینه ها که به ما دو تصویر یک لا دو شخصیت می دهد خیره کننده است. سپس به استودیوی دبنی با جنگل های گرم و فضای طلایی نور نگاه می کنیم. گویی دبنی در پتویی پیچیده شده است که از خود در برابر دنیا محافظت می کند (که همانطور که از گفتگوی او با برنیس و فیگوئراس می دانیم او همینطور است). یک خلیج طبیعی که اکنون در ویرانه‌ای پر از آوار و معماری قدیمی فرسوده در دریاچه کومو است، به لطف قاب‌بندی عریض Ungaro به طرز غم انگیزی نفس‌گیر است. و آن منطقه خلیجی با ویرانه‌ها - عکس وسیع ساترلند و دبیکی - درجات ویرانه‌ای را که هرکدام در زندگی خود دارند به خوبی نشان می‌دهد. استعاره بصری فریاد در سراسر فیلم. البته، برخی از لذیذترین ECU ها متعلق به Jagger’s Cassidy هستند، زیرا لنز بازیگوشی چشم ها و طبیعت شوم پوزخند گربه Cheshire را به تصویر می کشد. یک لذت استادانه

در حالی که پرده سوم از نظر ساختاری دارای ضعف داستانی است، از نظر بصری به لطف رنگ پریدگی مایل به سبزی که همه چیز را پس از خروج فیگوئراس و برنیس از املاک کسیدی و بازگشت به شهر پوشانده، عالی باقی می‌ماند. و سپس یک نشانه بصری نهایی با یک آشپزخانه روشن سفید و آبی واقعی می آید که ساده سازی حقیقت و زیبایی است.

تدوین گیدو نوتاری از لحاظ طراحی خوب و متفکرانه است و به مخاطب این امکان را می دهد که بدون غذا دادن با قاشق یا عجله در قضاوت، سر خود را به دور راز و دسیسه بپیچد.

شکوفایی نهایی با امتیاز کریگ آرمسترانگ حاصل می شود. سادگی و ظرافت پیانو مکمل کاملی برای این داستان پیچیده است.

به کارگردانی جوزپه کاپوتوندی
نوشته اسکات بی اسمیت با اقتباس از رمان چارلز ویلفورد

بازیگران: کلیز بنگ، الیزابت دبیکی، دونالد ساترلند، میک جگر

توسط دبی الیاس، 16/01/2020

برای ما بنویسید

اگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست

تماس با ما