دشت در حال سوختن

نویسنده: دبی لین الیاس

شارلیز ترون: برنده اسکار. کیم بیسینجر: برنده اسکار گیلرمو آریاگا: برنده گلدن گلوب و نامزد اسکار. رابرت السویت: برنده اسکار جان تول: برنده دو جایزه اسکار. تلاش مشترک این استعدادهای بزرگ و غیره است که احساسات، عمق، دسیسه و زندگی را به آخرین داستان عشق و رستگاری گیلرمو آریاگا می آورد. آریاگا که احتمالاً به‌عنوان فیلمنامه‌نویس نامزد اسکار برای فیلم‌های «بابل»، «21 گرم» و «سه خاکسپاری ملکیادس استرادا» شناخته می‌شود، اکنون پشت دوربین می‌رود تا فیلم «دشت سوخته» را کارگردانی کند که به اعتقاد من، قوی‌ترین و دراماتیک‌ترین فیلم اوست. کار تا به امروز

burningPlainPoster

سیلویا زن جالبی است. قوی، کارآمد و با شخصیت در وظایف خود به عنوان یک مدیر رستوران سطح بالا، زندگی شخصی او چیزی جز این نیست. سواحل خاکستری اورگان که در آن زندگی و کار می کند، غم انگیز، غم انگیز، بی ارتباط، بی علاقه و بی احساس به نظر می رسد که احساسات سیلویا را تقلید می کند. همانطور که امواج رعد و برق به صخره های زیر رستوران برخورد می کنند، امواج رعد و برق از احساسات پنهان در روکش جامد صخره سیلویا متورم می شوند. با هر مردی که بخواهد می‌خوابد و سعی می‌کند با هر مردی که می‌بیند بخوابد، تنها نشانه‌ای از احساسات سیلویا از طریق مثله کردن خود به خود است.

2009-09-19_193146

در همین حال، در صحرای زیبای نیو مکزیک، به نظر می رسد رابرت و جینا همه چیز را دارند. یک خانه شاد. یک خانواده دوست داشتنی یک زندگی خوب. اما آیا آنها؟ جینا که برای همه غافل است، جز برای دختر نوجوانش ماریانا، بی جان و بی احساس است. او ناراضی، ناامن و ترسیده است و صرفاً حرکات روزانه را پشت سر می گذارد. جینا که پس از ماستکتومی از سرطان نجات یافته است، اکنون به ارزش خود شک دارد و معتقد است که تا آخر عمر زخمی شده است. اما این قبل از ملاقات با نیک بود. یک مهاجر مکزیکی خشن، خوش‌تیپ، شما را ضعیف می‌کند، چیزی که در جینا زمانی که نیک را ملاقات کرد روی آن کلیک کرد و تنها از طریق رابطه پرشور و رابطه جنسی وحشتناک آنها است که احساس می‌کند زنده، دوست‌داشتنی و خوشحال است.

اما خوشبختی جینا زمانی کوتاه است که یک انفجار تریلر هم جان او و هم جان نیک را می گیرد و خانواده هایشان را غمگین می کند و ماریانا و پسر نیک، سانتیاگو، ارتباط بین دو خانواده و علت آن را کشف می کنند.

ماریا یک دختر کوچک زیبا، مصمم و جدی است. پدرش عشق زندگی اوست و او عشق او. غبارگیر، آنها رویای ماجراجویی با هم، پرواز از میان ابرها مانند پرندگان. آزاد و بدون محدودیت اما همه چیز با سقوط هواپیمای او تغییر می کند و او به شدت مجروح می شود و ماریا مجبور می شود برای کمک از یک منبع غیرمنتظره به همراه بهترین دوستشان کارلوس به ایالات متحده سفر کند.2009-09-19_193346

با تمرکز بر بازیگری، اجازه دهید با جنیفر لارنس شروع کنیم که آریاگا در روز اول انتخاب بازیگر می دانست که این ماریانای او است. 'من هیچ شکی نداشتم.' این بازیگر این نسل است که باید مراقب او بود. او انفجاری است. همانطور که لارنس با شخصیت اگنس در 'خانه پوکر' لوری پتی، اولین نقش اصلی فیلم لورنس، در اینجا به عنوان ماریانا قوی و با اراده است، دوباره مراقب خواهر و برادرهایش است، تا حد زیادی اداره یک خانواده، مسئولیت پذیر است. دوست داشتن مادرش اما شناختن مادر مشکلات جدی دارد و صلابت و اراده درونی دارد که بر صفحه نمایش غالب است. لارنس حضوری محو نشدنی در صفحه نمایش با شدتی جذاب دارد. به عنوان ماریانا، او دوباره در آستانه مطالب بزرگسالان است، اما همچنان ساده لوحی کودکانه را حفظ می کند که بسیار دوست داشتنی است. او ستاره ای است.

Joaquim de Almeida از زمانی که برای اولین بار او را در فیلم 'خطر واضح و فعلی' دیدم یکی از محبوب ترین های من بوده است. خوش قیافه. سکسی، زیبا. تاریک و مرموز. او به عنوان نیک تفاوتی ندارد. با این حال، او در اینجا احساس راحتی و راحتی را به شخصیت و فیلم می بخشد. هیچ سوالی در ذهن من وجود ندارد که چرا شخصیت جینا با او ارتباط برقرار می کند. در واقع، هیچ سوالی در ذهن من وجود ندارد که چرا یک زن با او رابطه نامشروع داشته باشد. (اگرچه یک نقص در فیلمنامه این است که ما هرگز متوجه نمی شویم که این دو نفر از دو دنیای متفاوت چگونه به هم پیوستند.)

باید بگویم که کیم بسینجر با افزایش سن بهتر می شود. او به راحتی وارد نقش های مادری شده است و آنها را به خوبی به تن می کند و ظرافت های فیزیکی و عاطفی را به ارمغان می آورد که شخصیت را می سازد یا می شکند. او در اینجا شخصیت جینا را با این عصبیت دائمی، فشار دادن دست ها و بی قراری، که برای ماریانا، شوهر و خانواده اش از آن غافل هستند، می سازد. یک نگاه به صورت بیسینجر در طول فیلم فریاد می زد «مجرم» چیزی است، اما هیچ کس آن را نشنید، که تنها به ناامیدی شخصیتی می افزاید که به دلیل نادیده گرفته شدن و نادیده گرفتن تمام خانواده در آغوش مرد دیگری قرار می گیرد. انگار او حتی عضوی از خانواده نیست. بیشتر یک سایه یا روح اجرای زیبا.

و سپس ما سیلویا از شارلیز ترون را داریم، یک فرد تنها که مشکلات روانی زیادی در جریان است. سیلویا ترون بلند قدم می‌زد، شانه‌هایش را عقب نگه می‌داشت، با غرور و اعتماد به نفس راه می‌رفت، اما در نوبت یک سکه، می‌توانست گریه کند و از مردی بخواهد که او را دوست داشته باشد. هنگامی که او با ایجاد بریدگی با سنگ شروع کرد، بلافاصله به ماریا بلو در «دانلود نانسی» فکر کردم، که مدام تصور می‌کردم که با ترون در این نقش سیلویا قابل تعویض است. تا زمانی که تمام قطعات پازل کنار هم جمع شدند و آن احساس رعد و برق درون شخصیت روی صفحه منفجر شد. آیا می‌توانیم ترون را در رقابت اسکار امسال برای این نقش پیدا کنیم؟ کاملاً ممکن است. و در مورد کار آینده با Arriaga؟ به گفته آریاگا، «مارتین اسکورسیزی لئوناردو دی کاپریو را دارد. من دوست دارم شارلیز ترون را داشته باشم.'

رابین تونی، برت کالن و جان کوربت (که واقعاً یک شخصیت دور ریختنی و هدر دادن استعداد و ظاهر خوبش است) به بازیگران مکمل اضافه شده اند.

به نویسندگی و کارگردانی گیلرمو آریاگا، پیچیدگی ظریفی از در هم آمیختن سه خط داستانی وجود دارد، چیزی که از نوشتن تا فیلمبرداری حفظ شد. آریاگا با استفاده از تنهایی و عناصر طبیعت به عنوان ابزاری برای پیشبرد داستان، پیچیدگی های زندگی را در طرح بزرگ کیهان ساده می کند. برای هر چیزی دلیلی وجود دارد. اگرچه موارد متعددی وجود دارد که در داستان ناقص یا مشکوک به نظر می رسند، دوره های مشاهده آرام جای خود را به درک نمادگرایی می دهد که در داخل فیلم مملو است. با تکیه بر زندگی خود و اطرافیانش، شخصیت‌هایی به نام اعضای خانواده‌اش (جینا برای همسرش، ماریا و ماریانا برای دختران و سانتیاگو برای پسرش) نام‌گذاری می‌شوند و ویژگی‌های خاصی در شخصیت‌های او القا می‌شود. یک پویایی کلیدی در این داستان، روابط مادر-دختر/پدر-پسر است که بسیار طبیعی است، چنین زیبایی بی‌دردسر، و حاوی حقایقی است که اغلب دیده نمی‌شود. آریاگا، یک استاد فرهنگی که سال‌ها تدریس می‌کند، «همیشه به دانشجویان [من] گفته است که هرگز سعی نکنید عمیق باشید. و من اینگونه می نویسم. من فقط می خواستم داستان را تعریف کنم. من فقط داستان را رها کردم. انسان ها، ما گونه های بسیار شکننده ای هستیم. ما به عشق نیاز داریم. ما نیاز به تعامل داریم. ما به شخص مقابل نیاز داریم [تا] خودمان باشیم. این چیزی است که من می خواهم در این فیلم به تصویر بکشم. چگونه باید به دیگری وابسته باشیم تا آن چیزی که هستیم باشیم. هویت ما بزرگتر از افرادی است که ما را احاطه کرده اند.»

برای اولین بار پشت دوربین ایستادم، همان روز اول فیلمبرداری در مجموعه آریاگا «از اینکه عصبی نبودم شگفت زده شدم. 15 دقیقه اول گیج بودم. من هرگز با کسی [روی این فیلم] کار نکرده ام به جز فیلیپ هاردیج، اولخیابانAD که در «سه دفن» با ما کار کرد. اما همین. بعد از 15 دقیقه. همین بود. حالم خوب بود داشتن باب [السویت] و تهیه کنندگانی که من دارم، 1خیابانتبلیغ، ناظر فیلمنامه من، ما خیلی سریع خانواده می کنیم. احساس محافظت کردم و کاری که از همان ابتدا انجام دادم این بود که به آنها هشدار دادم اگر بگویند این فیلم من است مجازات خواهند شد. ما همیشه از این به عنوان فیلم بیرون یاد می کنیم و من هنوز هم از آن به عنوان فیلم خود یاد می کنم. فکر می کنم این کار همه ماست و از همکاری با این تیم بسیار خوشحالم.»

آریاگا فقط مجبور بود یک صحنه را در طول فیلمبرداری بازنویسی کند، آریاگا سریع روی پای خود ایستاد و با سختی های کارگردانی سازگار شد. در یک نمونه، با کمبود زمان، به آریاگا هشدار داده شد که 'این طولانی ترین صحنه است. بنابراین یک لحظه بود که من نشستم و گفتم می خواهم آن را قطع کنم. پس من فیلمبرداری را قطع کردم. و کار کرد. اما این فشار زمان بود که مرا مجبور به تصمیم گیری کرد.»

اگر به دنبال برتری در یک فیلم هستید، به فیلمبرداری رابرت السویت که بخش های نیومکزیکو را لنز و نورپردازی کرد، و جان تول که الزویت از او دعوت کرد تا فیلم را برای قسمت های پورتلند به پایان برساند، نگاه نکنید. پروژه بنابراین تأثیرگذار بر دیدگاه های درون داستان، کار آنها خیره کننده است. تفاوت رنگ و نور بین بخش های جنوب غربی و شمال غربی نه تنها متمایز است، بلکه در حقوق خود جشن گرفته و برای داستان های فردی حیاتی است. در حالی که ماریانا و سانتیاگو نوجوان هستند، خورشید وجود دارد، نور وجود دارد، شادی برای آنها و خانواده هایشان وجود دارد (حتی پس از مرگ والدین). خلوص و زیبایی در آن صحنه های بیابانی وجود دارد که السویت به طرزی عالی به تصویر کشیده است. وضوح دیدن مایل ها و مایل ها، بسیار شبیه دیدن آینده. سپس تضاد اورگان با خاکستری، ابری، ابری و مبهم که در کار تول منعکس شده است وجود دارد. هر دوی این افراد برای فیلم‌برداری برای فیلم دشت سوزان که تماشای آن زیباست و در این مورد، در واقع به اندازه هر یک از بازیگران، در واقع یک شخصیت در فیلم است، شایسته دریافت جایزه اسکار هستند.

آریاگا که مدت ها می خواهد با السویت کار کند، معتقد است که او 'یکی از استادان بزرگ سینما' است. چیزی که آریاگا در مورد السویت «شگفت‌انگیز» یافت این است که در اولین ملاقات آنها «او هرگز به دوربین‌ها و لنزها اشاره نکرد. او می خواست درباره داستان صحبت کند.» متأسفانه، السویت مجبور شد در اواسط فیلمبرداری پروژه دیگری را فیلمبرداری کند، اما به آریاگا اطمینان داد: «نگران نباش. جان تول می آید. بنابراین، من دو نفر از بهترین DP های تمام دوران را دارم.»

به گفته آریاگا، «این فیلم بر اساس چهار عنصر ساخته شده است. هر یک از این سه به یکی از عناصر مربوط می شود. ما می خواستیم به این احساس احترام بگذاریم که منظره قرار است یک شخصیت در فیلم باشد. بنابراین، ما هرگز دوربینی نمی‌سازیم که مانع داستان شود، زیرا دوست داریم انسان‌ها دلیل اصلی قاب باشند. این چیزی است که ما را راهنمایی کرد.»

تمجید بیشتر از کار السویت و رول تول، ویرایش کریگ وود است. برای این داستان حیاتی است، وود دنیاها را با سیالیت و سهولت در هم می آمیزد.

ترون علاوه بر بازیگری، با این دومین ساخته خود، با موفقیت به سمت تهیه‌کننده اجرایی نیز رفت. برخلاف بسیاری از تهیه‌کنندگان اجرایی که تیتراژ بیشتری دارند، ترون از ابتدا تا انتها کار می‌کند و در محصول نهایی خود را نشان می‌دهد. «در پایان کار من واقعاً کار را تقسیم نمی‌کنم. از روز اولی که وارد صحنه فیلمبرداری شدم، همیشه جذابیتی برای ساختن یک فیلم وجود داشته است. چیزی در آن زندگی سیرک وجود دارد که من واقعاً آن را دوست دارم. و همچنین یک جنبه تجاری از من وجود دارد که واقعاً مجذوب این است که چگونه این صنعت واقعاً به عنوان یک تجارت عمل می کند و زنده می ماند. و چگونه می توانید، تا حد امکان، یک فیلم بسازید. هنگامی که سر صحنه فیلمبرداری هستم، یک ساندویچ [در صورت نیاز] درست می کنم. من اهمیتی نمی دهم. به هر حال این محیطی است که فیلمسازی باید برای من باشد. همه در یک قایق هستند و در پایان روز شما فقط سعی می کنید کاری را انجام دهید که باید انجام دهید یا می توانید انجام دهید تا بهترین فیلمی را که ممکن است بسازید. و سپس به چوب بکوب.» بازتاب احساسات ترون آریاگا و لارنس هستند که هر دو به طور مداوم از دشت سوخته به عنوان 'فیلم ما' و 'همکاری' یاد می کنند. رفاقت و حس اجتماع و اتحاد با این تیم الهام بخش است.

یک شدت محاسبه شده پولیش بالا. فیلمبرداری عالی. داستانی جالب با ترکیبی بسیار خوب از 'فصل ها' و شخصیت ها. من مشتاقانه منتظرم تا ببینم آریاگا در آینده چه می کند. او کارگردانی است که باید در سال های آینده تماشا کرد

در حال حاضر، گیلرمو آریاگا را تماشا کنید که جادوی خود را با دشت سوزان می‌بافد و به یاد می‌آورد: «مهم نیست چقدر به ورطه می‌روید، همیشه امید وجود دارد».

سیلویا - شارلیز ترون

ماریانا – جنیفر لارنس

جینا – کیم بسینجر

نیک – خواکیم دی آلمیدا

رابرت – برت کالن

سانتیاگو – جی دی پاردو

نویسنده و کارگردان گیلرمو آریاگا

برای ما بنویسید

اگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست

تماس با ما