نویسنده: دبی لین الیاس
وقتی فهرست فیلمهای جشنواره لسآنجلس را دریافت کردم، حدود 5 یا 6 فیلم بودند که بلافاصله به سمت من پریدند و انگار میگفتند «باید من را ببینی، باید مرا مرور کنی». یکی از آنها پارتی ساحلی در آستانه جهنم بود. انگار این واقعیت که جین سیمور (که من بیش از آنچه شما می دانید به استعداد و مهربانی او احترام می گذارم) دلیل کافی برای دیدن فیلم نبود، دخترش کیتی فلین تهیه کننده خط است. آنهایی از شما که من را می شناسید، می دانید که من به خانواده های چند نسلی فیلم و تلویزیون علاقه دارم، که خودم در یکی از آن ها هستم. اما، قبل از اینکه فرصتی برای دیدن فیلم داشته باشم، بستنی روی کیک به وجود آمد. در پذیرایی فیلمساز LAFF، با گروه فیلمسازان با استعدادی که مسئول پارتی ساحلی در آستانه جهنم بودند، ملاقات کردم. اشتیاق فردی و جمعی آنها به تنهایی کافی بود تا من را متقاعد کند که این فیلمی است که نباید از دست داد و قرار بود به یک فیلم کلاسیک کالت تبدیل شود. پسر حق با من بود فیلم به اندازه نیروهای خلاق پشت آن هیجان انگیز و پرشور است. و به لطف استعدادهای جمعی آنها – و به ویژه نویسنده/کارگردان/ستاره کوین ویتلی، دنیای فیلم به خاطر آن در شرف «بسیار درخشان تر» است.
'آمریکای جدید' که در سال 2096 اتفاق می افتد، از آخرالزمان سال 2075 بیرون آمده است. تاریخ نویسان آن را 'روزهای آفتاب زدگی' می نامند، بین 17 و 19 می 2075، آمریکا و جهان با مرگ خود روبرو شدند. با تنها تعداد انگشت شماری از بازماندگان (خوب، شاید 1،000،000)، اکثر آنها به مدت 20 سال در پناهگاه های زیرزمینی زندگی کردند. یکی از این بازماندگان تکس کندی بود. او که یک نسل هشتم از قبیله کندی است، از پناهگاه خود مردی بالغ بیرون می آید. متأسفانه محافظان ربات او مجبور بودند بیرون از پناهگاه زندگی کنند و منتظر بمانند و منتظر بمانند و منتظر بمانند. . . شما ایده را دریافت می کنید. کندی از آنجایی که به تنهایی و با هیچ چیز به جز یک مخابره رادیویی از سوی پادشاه خودخوانده آمریکا، کلارک رمینگتون، زندگی نمی کند، مردی است با یک ماموریت - ماموریتی برای سفر از لس آنجلس به آستانه جهنم در جستجوی جانشین منصوب رمینگتون، برادرزاده اش بنی. رمینگتون اما همانطور که ممکن است گمان شود، ماموریت کندی آنطور که به نظر می رسد آسان نیست.
با محافظان قابل اعتماد ربات خود، یول و کوئینسی، در کنار او، هر سه راه خود را در سراسر بیابان وسیع آمریکای جدید طی می کنند و در کمال تعجب هیچ کس، در طول راه با جیب های بازماندگان دیگر روبرو می شوند - و همگی با افرادی مشابه اما خودخواه. ماموریت وینس «جکل» رمینگتون، پسر کلارک رمینگتون، می خواهد پسر عمویش بنی را حذف کند و جای او را به عنوان پادشاه آمریکای جدید بگیرد. اما دست راست او، مارسلوس سنت جوآن، عقاید دیگری دارد. سپس، البته، خود شیطان، یوریک، و پیروانش، فرزندان خورشید دوم هستند، که هیچ یک از آنها در 20 سال گذشته پیر نشده اند و بر اساس پاکی و ایمان به یوریک، وقتی زخمی می شوند، خود را درمان می کنند. خود را حاکم دنیای جدید می داند. (Oy vay!) و مبادا Cannibal Sue را فراموش کنیم که نامش برای خودش صحبت می کند.
مدتهاست که یوریک دستور داده است که هیچ کس وارد آستانه جهنم نشود. با به کارگیری اقدامات نسبتاً خارقالعادهای برای تضمین «قداست» قلمرو خود، جای تعجب نیست که یوریک از زمانی که تکس، یول و کوئینسی، همراه با بنی (که در فاصله 4 کیلومتری آستانه قرار داشتند) و یک آدمخوار سو در قفس، شگفتزده میشود. در The Threshold یافت شد. وقتی The Jackle و گروه راهزنانش در آنجا پیدا می شوند شگفتی بزرگتر است. ولی یه لحظه صبر کن!! حتی خاویر کاسترو، هشت نسل از فیدل کاسترو، در حال قایق سواری از کوبا به آمریکای جدید گرفتار می شود. و وقتی کندی و کاسترو خود را در یک طرف می یابند همه چیز عجیب تر می شود!
کمپ، کمدی و دیوانگی فراوان است زیرا هر گروه یک هدف دارد - کنترل قوی ترین برج فرستنده رادیویی در کشور. با سیگنالی به اندازه کافی قوی برای سفر از دریا به دریای درخشان، بر فراز امواج کهربایی غلات و بر فراز عظمت کوه های بنفش آمریکا، هر کسی که امواج هوا را کنترل کند، کشور را کنترل خواهد کرد. (آه، دنیا را نگاه کن، پدرم در حیاط خلوتش برج هایی دارد!) هدف تکس و خدمه اش این است که بنی را روی آنتن ببرند تا خودش را جانشین عمویش معرفی کند. برای بقیه خوب…………..
به نویسندگی و کارگردانی کوین ویتلی، او طعنه ای حیله گر و با دقت گینزو در نوشتن فیلمنامه خود به کار می برد. آمیختگی طنز تاریک و لحن نیمه جدی او، اندکی از «اصالت» را به فیلم اضافه می کند، اما این طناب محکمی است که او با فیلمنامه پیش می رود که عناصر کمدی را به منصه ظهور می رساند. تفسیر سیاسی-اجتماعی زیربنایی که در قالب یک «مستند تاریخی» یا گذشتهنگر انجام میشود، غنای به فیلم میافزاید که همه باید بتوانند از آن قدردانی کنند. از یک کوبایی که با یک قایق وارد آمریکا می شود و نمی داند آیا رباتی می تواند برای او در کشورش غذا بپزد و تمیز کند، اشاره به لس آنجلس که تنها 3 بازمانده از آرماگدون (یعنی تکس، یول و کوئینسی) در مبارزه برای قدرت و کلید وجود دارد. امواج هوای رسانه ای، کنایه گیج کننده است در حالی که هم خنده دار و هم غم انگیز است. و البته دقت و ملاحظات آشکاری که در انتخاب نام شخصیتها انجام میشود به خودی خود هیستریک است.
این دو به کارگردانی ویتلی و جانی ژیلت، از اکشن های زنده، انیمیشن، کلیپ های خبری قدیمی و هر ترفند دوربین در کتاب استفاده می کنند تا به اندازه ای باشد که پالت همه را برانگیزد. جلوههای بصری کلیدی سخن میگویند و «هر چه چیزها بیشتر تغییر کنند، چیزهای بیشتری ثابت میمانند) و بهویژه تصویری را که تکس کندی از دریچهای به «فضا» نگاه میکند، برجسته میکند، گویی برای ادای احترام به دیدگاه جدش، رئیسجمهور جان اف. کندی با مسابقه فضایی. از جنبه منفی، چندین توالی وجود دارد که می تواند و باید کوتاه شود تا به جریان کلی و سرعت حرکت کمک کند.
برای موفقیت این فیلم، فیلمبرداری و تدوین کامرون پیرس بسیار مهم است. چیزی که میتوانست «ارزان و بیمصرف» باشد، در عوض ترکیبی از اثرات بیشماری دارد. هم مثال زدنی و هم تاثیرگذار، او به وضوح دیدگاه جمعی کارگردانان را به اشتراک می گذارد و ناامید نمی شود. بودجه واقعاً بزرگ و کیفیت استودیو بزرگ و با توجه به ترکیبی از انیمیشن، رنگ، رنگزدایی، زنگهای قهوهای، اجرای زنده و یک موقعیت ساحلی واقعی جهنمی (معروف به خورشید داغ و ساحل در پنساکولا، فلوریدا)، نتیجه فوقالعاده است. با توجه به کیفیت کار او در BEACH PARTY، مشتاقم ببینم آینده استعدادهای کامرون چه خواهد بود (علاوه بر یک دنباله!). فقط اندکی از جلوههای ترسناک (به نظر میرسد که همه وقتی چشمانشان بیرون میآید قلبشان از بین میرود یا میمیرند)، این فیلم واقعاً یک لذت پر از سرگرمی است.
بازیگری درجه یک است (که معمولاً در چنین فیلمی صدق نمی کند). درهم آمیختن نقش آخرالزمانی کوچک، اما بسیار جدی جین سیمور در نقش رئیس جمهور کافیی با کنایه و تسکین کمدی ناب در نقش آفرینی چندلر پارکر در نقش یول، پل ویتی در نقش کوئینسی و کوین ویتلی که وظیفه سه گانه را در نقش تکس کندی انجام می دهند. خودتان التماس می کنید که از همه آنها بیشتر ببینید. ویتلی هم در اعمالش و هم در شوخ طبعی و رفتار تحقیرآمیز خود آنقدر کلونی است که می توانم جرج کلونی را در این نقش تصور کنم. هر چند تد اشنایدر در نقش مارسلوس سنت جوآن برجسته است. با سایه هایی از تونی رندال، دیوید هاید پیرس و لمسی از جیمز اسپیدر اولیه، او کسی است که باید تماشا کرد. و من نمی توانم از دنیل بالدوین در نقش کلارک رمینگتون یاد نکنم. به نظر می رسد فرقی نمی کند که کدام برادر بالدوین در یک نقش باشد، همه آنها عالی هستند، و اینجا تفاوتی ندارد.
یکی از مواردی که من به ندرت فرصتی برای ذکر آن پیدا می کنم، چند کار بودن یک خدمه است. در اینجا، انسجام پروژه آن زمان آشکارا آشکار است و من معتقدم که به این واقعیت مربوط می شود که بسیاری از بازیگران و خدمه کلاه های متعددی به سر داشتند. با انجام چند کار، هرکدام حس لازم را برای جمع کردن یک فیلم به وجود آورد - به خصوص یک فیلم کمپینگ مملو از سرگرمی مانند این - و به وضوح قدردانی از هر بخش فنی و نیاز به درک همه آنها برای رسیدن به یک فیلم خوب را ایجاد کردند. نتیجه گرد
قسمت کوئن (مانند برادران کوئن)، کمی سریال های بعدازظهر شنبه دهه های 30 و 40، حتی دهه 50، مقداری ترسناک راکی قطعی و حتی لمسی از روایت دادلی دو-راست و چیزی در اینجا وجود دارد. برای همه. اوه بله - ما همه به جهنم می رویم - مهمانی ساحلی در آستانه جهنم. از جناس تا پالت، این یکی از تعطیلات در جهنم است که دیگر بدم نمیآید! بله، جهان در شرف روشنتر شدن s**tload است!
کوین ویتلی: تکس کندی پل ویتی: کوئینسی ربات چندلر پارکر: یول ربات جیمی بولاک: آدمخوار سو تد اشنایدر: مارسلوس سنت جوآن دنیل بالدوین: کلارک رمینگتون
به کارگردانی کوین ویتلی و جانی ژیلت. نوشته کوین ویتلی
عکس 2006 – کلیه حقوق محفوظ است
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB