نویسنده: دبی لین ایلاس
دانکن جونز سال گذشته با یک جواهر مستقل کوچک به نام MOON، دنیای فیلمسازی را غافلگیر کرد. او با آمیختن علم، فناوری، فلسفه و آداب و تابوهای اخلاقی/مذهبی، ما را شگفتزده کرد، نه تنها ما را سرگرم کرد، بلکه ذهن و بحثهای پس از مشاهده را برانگیخت. جونز اکنون با SOURCE CODE بازمی گردد، جعبه سرگرمی، فلسفه، فناوری، فیزیک کوانتومی، جهان های موازی، جنگ دولتی و این سوال قدیمی که بشریت – و انسانیت – از کجا شروع می شود و به کجا ختم می شود. نوشته بن ریپلی و کارگردانی جونز، به طور خلاصه، SOURCE CODE درخشندگی محض است. چیزی که بهعنوان بازخوانی بهظاهر بیگناه «روز گروندهاگ» در قالب دراماتیک و در مقابل کمدی شروع میشود، به سرعت تبدیل به یک تریلر پویا و روانشناختی میشود که وجدان مخاطب را در مورد فناوری، علم، جنگ و اخلاق زندگی و مرگ بررسی میکند. داستان بسیار خوب با سوء ظن ها، پرسش ها، پیچ و تاب ها و شخصیت های به خوبی ساخته شده است، اما کاملاً منسجم است و دایره کاملی دارد و ما را به طلوع عصر جدیدی می آورد... شاید تفسیر جدیدی از بقای بهترین ها. و فراتر از کلمات، SOURCE CODE یک فیلم رویایی فوق العاده از دیدگاه زیبایی شناسی است.
کاپیتان کولتر استیونز یک قهرمان جنگی تزئین شده است. او که در افغانستان شلیک شد، گم شده و تنها در یک غلاف محصور شده است. او در تلاش است تا اتفاقی که افتاده را به خاطر بیاورد.
کاپیتان کولتر استیونز نیز خود را در قطار میبیند، از خواب غمگین و بیدار میشود و زنی زیبا به نام کریستینا را میبیند که روبروی او نشسته و او را شان، شان فنترس میخواند. تنها مشکل این است که او نمی داند او کیست یا در این قطار چه می کند. او فقط در یک ماموریت بود. سعی می کند حافظه اش را آرام کند یا از یک کابوس بیدار شود، به دستشویی می رود تا مقداری آب سرد به صورتش بپاشد. اما چهره او آن چیزی نیست که در آینه حمام می بیند. او چهره شان فنترس را می بیند.
در حالی که کولتر تلاش می کند تا با این اتفاق کنار بیاید، پس از 8 دقیقه قطار به یک گلوله آتش خشمگین منفجر می شود. همه نشانه های زندگی از بین رفته اند... به جز کولتر استیونز، در غلاف خود از خواب بیدار می شود، کاملا سرگردان و گیج است. صدای آرام و آرام بخش زنانه به گوش می رسد: «کاپیتان؟ کاپیتان؟ آیا با ما کاپیتان استیونز هستید؟ مقداری سردرگمی طبیعی است. کاپیتان استیونز؟ بمب افکن کیست؟»
به آرامی تکه های پازل شروع به باز شدن می کنند. این کد منبع است. فرزند مغز دکتر راتلج، کد منبع شکلی از سفر در زمان است که از آخرین لحظات پس از مرگ یک فرد استفاده می کند تا در طول زمان به یک جهان موازی در ضمیر فرعی آن شخص سفر کند و آخرین لحظه را دوباره زنده کند. هشت دقیقه از زندگی آنها کاپیتان استیونز به دلیل 'شرایط استثنایی' یکی از معدود افرادی است که برای این برنامه انتخاب شده است. ماموریت او اکنون یافتن یک بمب افکن در قطار شیکاگو است. بمبگذاری که پس از انفجار قطار قصد دارد شیکاگو را منفجر کند. استیونز که در کد منبع قرار می گیرد، باید به گذشته برگردد و آن هشت دقیقه پایانی زندگی شان فنترس را دوباره پخش کند و بمب افکن را پیدا کند تا راتلج و خدمه بتوانند اطلاعات را به فدرال رزرو برسانند و جلوی آخرالزمان را بگیرند.
تنها رابط استیون با SOURCE CODE، سرپرست او، کاپیتان کولین گودوین است. گودوین که یک سرباز خوب است، با بحران وجدان خود مواجه می شود زیرا استیونز به چیزی بیش از پیروی از دستورات او نیاز دارد. او نیاز به پاسخ دارد. پاسخ هایی برای توضیح نه تنها کد منبع، بلکه چگونگی تأثیر آن بر جهان - دنیای او. دنیایی که پدرش در آن زندگی میکند و دوستانش در آن زندگی میکنند، دنیایی که او در آن مشغول نبرد ملموس است، دنیایی که او دوست دارد. با این حال، با هجوم چندین بازگشت سریع به دنیای هشت دقیقهای شان فنترس، استیونز به آن دنیا نیز متصل میشود. سرنوشت او در قلب کالین گودوین قرار خواهد گرفت.
در مورد جیک جیلنهال چه چیزی می توان گفت که قبلاً گفته نشده است؟ بازی او در نقش کولتر استیونز فراتر از سرزنش است. بی عیب و نقص است. به عنوان استیونز، جیلنهال با شخصیت «همه مردی که تنها مرد است» که در شاهزاده ایرانی شروع کرد، ادامه میدهد. با یک نگاه به شخصیت او، میدانید که چرخها در حال چرخش هستند، در تلاش برای پیروی از قواعد فرماندهی، اما با نیاز اساسی انسان به پاسخها. جیلنهال با هر سفر ۸ دقیقهای، و کسانی که مداخله میکنند به غلاف برمیگردند و با گودوین ورا فارمیگا تماس میگیرند. سردرگمی، سرخوردگی، اندوه، شادی، انسانیت او را احساس می کنید. او مخاطب را با خود به آن قطار می آورد، داخل آن غلاف. به گفته جیلنهال، «نکته جالب در مورد این فیلم این است که کاراکتر موازی کاملی با داستان و جایی بود که مخاطب در آن حضور داشت. بنابراین هر کجا که او بود، تماشاگران فیلم را از چشم او می بینند. هر چه او کشف کند، مخاطب نیز در حال کشف است.»
«اول و مهمتر از همه، من باید بدانم که علم، حداقل از نظر مفهومی، منطقی [بهطور] عمل میکند، که این ایده منطقی است و من آن را خریدم. بنابراین اغلب فیلمهایی از این دست به نوعی پوچگرایانه مورد خندیدن قرار میگیرند. و این یکی منطقی بود. این ایده که در 8 دقیقه آخر زندگی شخصی، تکانه های الکتریکی وجود خواهد داشت یا در عرض 8 دقیقه پس از مرگ ظاهراً آنها، هنوز هم تکانه های الکتریکی وجود خواهد داشت که می توانید آنها را غصب کنید و از آنها استفاده کنید. برای من منطقی بود که به دانشمند شدن فکر کنم، برنامه ای کامپیوتری ارائه کنم که این ارتباط را بین یک بدن متصل به بدن دیگر در آن دوره زمانی امکان پذیر می کند. [همچنین] سوالات جالب زیادی را مطرح کرد. من همچنین باید بدانم وقتی [گودوین] شروع به توضیح دادن به من کند کد منبع چیست، میتوانم پاسخی داشته باشم که نمیتوانم باور کنم و سپس باید باور کنم.»
ورا فارمیگا بار دیگر ما را با یک اجرای ظریف و جذاب دیگر در نقش کاپیتان گودوین شگفت زده کرد. سرد و روباتیک، انسانیت و قلب گودوین و اعتقاد به دنیایی بهتر به لطف حالت چهره ظریف فارمیگا می درخشد. با توجه به اینکه گودوین فقط در یک هد شات مانیتور دیده میشود، چشمهای او بسیار سخن میگویند، به خصوص انتقادی. با توصیف تجربه خود در SOURCE CODE به عنوان 'رقص خودت. . فقط من و دوربین اینجا هستیم. . [این] تمرین جالبی بود، زیرا ما به عنوان بازیگر بیشتر وقت خود را صرف نادیده گرفتن آن قطعه بزرگ سیاه و سفید می کنیم و این یعنی خراب کردن آن دیوار چهارم و خیره شدن آن در لوله عدسی. وقتی به صورتش نگاه می کنید و از آن به عنوان شریک صحنه استفاده می کنید کمی ناراحت کننده است. و فکر کردم، «خب، اگر فقط به بازتاب خودم از خودم نگاه کنم، چه میشود؟» این حداقل به من نوعی نقطه کانونی میدهد. اما بعد فکر کردم، چشمانم بیش از حد به هم می زند، پس بیایید این کار را نکنیم. شما به قالب عادت می کنید. و برای صحنه مناسب بود.»
یکی از تجملات فارمیگا این بود که میتوانست صحنههایش را به ترتیب فیلمبرداری کند، و این باعث میشد که «پیگیری قوس شخصیت شما آسانتر شود. شخصیت من بسیار سفت و سخت شروع می شود و از فضای منطقی سر مغزی کار می کند. به هر حال او یک سرباز است، این کاپیتان در نیروی هوایی، مسئول یک ماموریت برای نجات شیکاگو، برای نجات جان بسیاری از افراد. و یک فوریت وجود دارد، بنابراین او با آن مانند یک پروژه علمی رفتار می کند که برای انجام آن آموزش دیده است. همانطور که او یک ارتباط شخصی برقرار می کند، شخصاً درگیر می شود ... حساسیت، احترام و تحسین شخصیت جیک [گیلنهال] را در خود ایجاد می کند. سپس انجام کار او سخت تر می شود. پیگیری آن آسان تر بود.»
روی روی سکه، فارمیگا «احساس جدایی میکرد. حرکت زیادی وجود ندارد حتی دیالوگ هم تشریح کننده است. این برای یک بازیگر دیوانه کننده است که به روشی ظریف کار کند. من به طور کلی باید نقش را برای مخاطب قانع کننده بدانم تا آن را قانع کننده بدانم. این چالش نقش بود زیرا در صفحه نوشته شده او کاملاً مأموریت گرا است. بنابراین آنچه که برای من به عنوان یک بازیگر بیشتر از همه این شخصیت را جذاب میدانست، حرفهای او نیست، بلکه ناگفتههایش است. این یک تمرین خوب برای یک بازیگر است. تمرینی برای ظرافت و دقت فکر، زیرا میدانستم چهرهام تنها چیزی است که در دوربین وجود دارد، بهگونهای که یک عکس چشمی شما را در حین حرکت منحرف میکند.»
و سپس میشل موناگان را در نقش کریستینا به بازی می اندازید. تفاوت های ظریفی که او برای هر «بازدید مجدد» از قطار به ارمغان می آورد، به زیبایی اجرا می شود. و قابل توجه این است که با هر بازگشت به 8 دقیقه توسط کولتر/شان، نگرش و شخصیت کریستینا نیز انسانی تر می شود.
SOURCE CODE به نویسندگی بن ریپلی و کارگردانی دانکن جونز در سطوح مختلف استادانه است. داستان از نظر مفهومی طلسمکننده، تفکر برانگیز، جذاب، هیجانانگیز، ناخنجوش است. شخصیت ها به خوبی نوشته شده اند. بازدیدهای هشت دقیقه ای مجدد از قطار بسیار دقیق تنظیم شده است و سپس با اجرای ظریف جیلنهال و موناگان منفجر می شود. از نظر فنی، فیلم فراتر از سرزنش است. لنز تیز، کریستالی و لبههای تیغی است که به عنوان تضاد خوبی با داستان زیربنایی انسان عمل میکند. رنگ 'در واقعیت' ظاهر می شود و در 'غلاف' و پایگاه نظامی اشباع می شود و به عنوان کلیدی برای جشن زندگی عمل می کند. جلوه ها و ویرایش برای پرش به دنباله کد منبع نفس گیر است. اگرچه به صورت سه بعدی فیلمبرداری نشده است، اما کار HD از DP Don Burgess سکانس ها را بسیار قدرتمند می کند، فقط با حضور در بین تماشاگر، احساس می کنید که از نظر فیزیکی در هشت دقیقه با Colter Stevens کشیده شده است.
جونز یک فیلم بسیار مشترک، از پیش تولید تا پس از تولید، با جیلنهال بسیار نزدیک کار کرد. من و جیک خیلی زود قبل از شروع فیلمبرداری تصمیم گرفتیم که کاری که میخواهیم با فیلمنامه انجام دهیم این بود که لحن را سبکتر کنیم و کمی طنز به آن تزریق کنیم. عدهای در آنجا بودند، اما خیلی وقتها خودش را کاملاً جدی میگرفت و ما فکر میکردیم، 'نه، آنقدر غرور علمی تخیلی دیوانهکنندهای وجود دارد که به نظر میرسد بهتر است که پایههای آن را تنظیم کنیم، قوانین را در ابتدا تنظیم کنیم. و سپس از مخاطب بخواهید که یک جهش ایمانی داشته باشد و با آن همراه شود.» به نظر من لحن فیلم همان چیزی است که به مخاطب کمک می کند فقط آن را بپذیرد و ارزش سرگرمی داستان را دنبال کند. بنابراین، وقتی شروع به عکاسی کردیم، واقعاً در تلاش بودیم تا آن لحن را پیدا کنیم. و اولین چیزی که عکاسی کردیم، داخل قطار با میشل و جیک و همه چیزهای اضافی بود. ما واقعاً با آن بازی کردیم و خلاصه کاملاً باز بود. ما همانطور که فیلمنامه بود شروع کردیم و سپس آن را خنده دارتر و عجیب تر و عجیب تر و خنده دارتر کردیم و برخی از آنها احتمالاً در کف اتاق برش رها شده بودند، اما این واقعیت که ما آن تغییرات مختلف را داشتیم به این معنی بود که وقتی پل هیرش، که ویراستاری که با آن کار می کردم، و توانستم شروع به برش آن کنم، ما واقعاً توانایی تغییر لحن را در طول کارها داشتیم. داشتن این انعطاف پذیری در برش فوق العاده بود.'
به نظر میرسید که جونز قرار است SOURCE CODE را هدایت کند. «علمی تخیلی نوعی شیرینی من در دوران رشد بود. پدرم فکر می کرد که همیشه خیلی مهم است که هر شب یک یا دو ساعت بخوانم. اگر گیر میکردم یا نمیخواستم بخوانم، علمی تخیلی چیزی بود که به من میداد تا آن شب مرا تشویق به خواندن کنم. چه داستان های کوتاه باشد چه «مزرعه حیوانات» جورج اورول... بنابراین من از همین جا شروع کردم. و بعد بدیهی است که من یک علاقهمند به سینما نیز هستم و [پدرم] فیلمهای علمی تخیلی زیادی را به من معرفی کرد که شیفته آنها شدم. من نسخه آلمانی «متروپلیس» بارون مونشهاوزن و فریتز لانگ را در سنین جوانی تماشا کردم. و سپس تماشا کردم، بدیهی است که جنگ ستارگان» چیز بزرگی بود که من بچه بودم. و با بزرگتر شدن، به داستان های علمی تخیلی کمی متفکرانه تر و چالش برانگیزتر علاقه مند شدم. چیزهایی مانند فیلیپ کی دیک و ویلیام گیبسون و جی دی بالارد و در نهایت با 'ماه' بیرون آمدند و سپس این فرصت را پیدا کردند که روی فیلمنامه خارق العاده بن [ریپلی] کار کنند و SOURCE CODE را انجام دهند.'
جونز به همراه ریپلی فیلمنامه نویس، همانطور که با MOON انجام داد، به مفاهیمی می پردازد که کمتر کسی جرات تصورش را دارد چه برسد به پرداختن به آن. و این کار را با عینیت فکری انجام می دهد که سیناپس ها و قلب را آتش می زند. به نظر می رسد سرنوشت این است که جونز قرار بود SOURCE CODE را کارگردانی کند. ایدههای واقعاً جالبی وجود دارد که به روشهای مختلف در فیلمهای علمی تخیلی و کمدیهای دیگر پوشش داده شدهاند - «روز گروندهاگ»، داستانهای علمی تخیلی مانند «جهش کوانتومی»، سفر در زمان مانند «۱۲ میمون». موارد زیادی وجود دارد که پوشش داده شده است. اما من فکر می کنم کاری که بن ریپلی انجام داده و من واقعاً در مورد آن دوست دارم این است که او همه این ایده ها را گرد هم آورده و در این موتور، این سرگرمی سریع قرار داده است، و از طریق عملکرد شگفت انگیزی که داریم، ما توانسته ایم با این طنز بهش تزریق کن این فقط یک سرگرمی عالی است. من واقعاً به آن افتخار می کنم. تماشای آن سرگرمکننده است و همانطور که میبینید، اگر بخواهید میتوانید در پایان آن بحث کمی داشته باشید.»
جرات کنید کد منبع را وارد کنید.
کولتر استیونز – جیک جیلنهال
کاپیتان گودوین – ورا فارمیگا
کریستینا – میشل موناگان
دکتر راتلج – جفری رایت
به کارگردانی دانکن جونز. نوشته بن ریپلی
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB