همه ما نام ادوارد اسنودن را می شناسیم. اسنودن که کارمند سابق سیا و پیمانکار سازمان های دولتی مختلف ایالات متحده و پیمانکاران فرعی آن بود، در ماه می 2013 با افشای اطلاعات طبقه بندی شده به روزنامه نگاران، گلن گرینوالد و اوان مک اسکیل و مستندساز لورا پویتراس، دنیا را زیر و رو کرد و سطح بالای این سازمان را افشا کرد. نظارت جهانی که توسط NSA و دیگران با دانش و حمایت ایالات متحده و دولت های اروپایی انجام می شود. اسنودن در طی یک عملیات 'مخفی' در هنگ کنگ، اطلاعات 'غیرقانونی' را به پویتراس و گرین والد تحویل داد و مک اسکیل متعاقباً در ترکیب قرار گرفت و پس از آن در گاردین و واشنگتن پست و به دنبال آن The New منتشر شد. یورک تایمز و سایر نشریات و خبرگزاری ها. پویتراس وقایع هنگ کنگ را فیلمبرداری کرد که منجر به مستند برنده اسکار او 'Citizenfour' شد و به جهان بینشی در مورد ادوارد اسنودن داد، اما مهمتر از آن، بینشی در مورد آنچه در جهان ما اتفاق می افتد. در ژوئن 2013، وزارت دادگستری ایالات متحده بر اساس قانون جاسوسی 1917، اتهاماتی را علیه اسنودن به اتهام نقض چندین قانون و سرقت اموال دولتی مطرح کرد. اسنودن پس از تلاش های متعدد برای دریافت پناهندگی در جایی در جهان، در نهایت به روسیه فرود آمد، جایی که تا به امروز در آنجا باقی مانده است.
اما پرسشهایی که در این سالها در حال گذر هستند همچنان بیپاسخ ماندهاند. ادوارد اسنودن کیست؟ اهل کجاست؟ چه چیزی او را بر آن داشت که 'سرکش' کند و اطلاعات طبقه بندی شده را بدزدد و در جهان منتشر کند؟ چه چیزی او را تیک می زند؟ و چرا 2013؟ همانطور که اسنودن آشکار می شود، ادوارد اسنودن را می بینیم که به سیا می پیوندد، با فناوری اطلاعات سر و کار دارد و در سال 2007 به ژنو فرستاده می شود، جایی که سوال و سرخوردگی بالقوه شروع می شود. با این حال، در سال 2009 او هنوز در زمینه فناوری اطلاعات برای یک پیمانکار NSA در ژاپن کار می کند و در نهایت در سال 2012 در هاوایی فرود آمد، جایی که او به عنوان یک پیمانکار زیرساخت در یک تأسیسات NSA کار می کند. حداقل بحث برانگیز است، چه اسنودن را یک وطنپرست، مخالف، افشاگر یا خائن بنامید، مردم مجذوب این مرد و روشهای او هستند. بنابراین این کار را به الیور استون بسپارید تا با اسنودن این کار را انجام دهد.
فیلمی جذاب و متقاعد کننده، با اسنودن استون، نگاهی جامع و قانع کننده به مرد ادوارد اسنودن خلق می کند. ما را در پیشینه خود می برد، لحظات شخصی و افراد و رویدادهای کلیدی را به ما نشان می دهد که مردی را که جهان در نهایت در سال 2013 ملاقات کرد، شکل داد. انسانی کردن ادوارد اسنودن نه تنها از طریق ساخت داستان، بلکه به لطف اجرای شایسته جایزه توسط جوزف گوردون-لویت در نقش اسنودن استون به همراه کایران فیتزجرالد، نویسندهاش، از کتابهای «پروندههای اسنودن» نوشته لوک هاردینگ، و «زمان اختاپوس» اثر آناتولی کوچرنا، بهعلاوه 9 سفر به مسکو با ملاقاتها و مصاحبههای طولانی با خود اسنودن استفاده میکنند. پرده زندگی شخصی اسنودن ما را از اسنودن به عنوان پسری وظیفه شناس در خانواده ای با چندین نسل خدمت سربازی به بزرگترین خائن تاریخ ایالات متحده می برد. توصیف SNOWDEN به عنوان پرچین، دست کم گرفته شده است.
اسنودن بدون شک کاملترین تصویری است که از آن روزهای سرنوشتساز هنگکنگ که تمام اطلاعات «دزدیدهشده» در جهان منتشر شد، از داستان اسنودن دیدهایم. در حالی که مستند تحسین شده پوتراس بر روی آن هشت روز اقامت در هنگ کنگ تمرکز می کند و نه بر نقاشی پرتره اسنودن، استون هنرمندانه با ایده «نقاط فشار» در اسنودن رزرو می کند. نقاط فشار در جامعه اطلاعاتی و آنچه که «نقطه فشار» خود ادوارد اسنودن بود که منجر به تصمیم او برای سرکشی شد. ساختار داستانی که منجر به پاسخ به این سوال می شود، کلید این فیلم است. هیچکس جز الیور استون نتوانست این فیلم را بسازد.
ما را به سال 2004 در Ft. بنینگ در کلمبوس، جورجیا، زمانی که اسنودن تلاش می کرد با هدف خدمت در عراق به نیروهای ویژه بپیوندد، ما شروع کردیم به دیدن چه چیزی باعث می شود اسنودن تیک تیک بزند. او چقدر درونی شده است، چقدر بی سر و صدا خود را جذب می کند، منیت او، و ما در نهایت نقطه شروعی داریم که چرخ ها شروع به چرخش کنند، و به دنیا درک و وضوح آشکاری از آنچه که مسیر شخصی اسنودن و رویدادها را در نهایت اعلام کرده است، داریم. بازی کرد. متأسفانه، این یکی از مبهم ترین نکات فیلم است که اسنودن گفته می شود هیچ آموزش اولیه ای ندیده و پروتکل را کنار گذاشته و به آموزش نیروهای ویژه می پرد. (البته بدون شک این است که در کمتر از چهار ماه اسنودن پس از شکستن پاهایش در حین تمرین آموزشی از ارتش مرخص شد).
پرش در سراسر جهان در حالی که اسنودن مشاغل مختلفی را در کشورهای مختلف به عهده می گیرد، داستان و تصاویر با تجسم هایی که اغلب به آنها تکیه می شود ترکیب می شود تا به ما نشان دهد در این دنیای هوش سایبری چه اتفاقی می افتد. الیور استون در مورد اتکای خود به تجسمها سریعاً متذکر میشود: «کار NSA میتواند بسیار کسلکننده باشد. اغلب فقط یک جعبه خاکستری در کمد با اتصالات AT&T است. واقعاً آنقدرها هم جذاب نیست. مجبور شدیم خط را طی کنیم، سوزن را نخ کنیم. شما نمی خواهید خیلی دور بروید، اما می خواهید کمی به آن آب بدهید. شما نمی خواهید آن را احمقانه کنید. احمقانه نیست.» نکته قابل توجه این است که استون بیشتر بر افراد، لحظات کلیدی، مشاهدات کلیدی تمرکز می کند و کلمات و مکالماتی را آغاز می کند که به سفر و پیشرفت شخصی اسنودن کمک می کند.
هرگز فیلمی از الیور استون وجود نداشته است که در آن انتخاب شخصیت اصلی به اندازه اسنودن مهم باشد. جوزف گوردون-لویت، اسنودن را انسانی می کند، او را با ناامنی ها، عدم قطعیت ها و پارانویاها، مانند دیگران، با 'مرد عادی' مرتبط می سازد. اما، کاری که JGL نیز انجام میدهد این است که نمای دوربین را که اکنون در سه سال گذشته شاهد تهوعهای تبلیغاتی بودهایم، از بین میبرد. فراتر از شباهتهای فیزیکی بین اسنودن و جیجیال، گوردون-لویت با لحنهای آوازی خودش نیز کار کرد تا به شیوه صحبت کردن خود اسنودن دست یابد. در نتیجه، JGL به یک صدا و الگوی صدای متمایز دست می یابد که بسیار منحصر به فرد است که نمی توان گوش نکرد. متوجه خواهید شد که در حال انجام یک دوتایی شنوایی هستید. برای یک مرد کم حرف که صدایی بسیار منحصر به فرد داشته باشد، باعث می شود بنشینید و توجه کنید.
افزودن بافت و عمق به اسنودن و سفر او به سوی افشاگری، بینش بیشتری نسبت به دوست دختر لیندزی میلز دارد. در حالی که ما این احساس را داریم که میلز لیبرال ممکن است واقعاً کاتالیزوری در تغییر وفاداری کورکورانه اسنودن به ایالات متحده بوده باشد، علیرغم اینکه مستقیماً با الیور استون لابی کرد تا او را به عنوان میلز انتخاب کند، انتخاب شایلین وودلی ممکن است یک قدم اشتباه بوده باشد. اگرچه به اندازه کافی به عنوان یک بازیگر توانمند است، اما هیچ شیمی بین وودلی و JGL وجود ندارد، و عملکرد او به لطف عدم توسعه شخصیت در صفحه احساس پوچی می کند. دانستن اینکه وودلی میتواند با یک نقش دراماتیک چه کاری انجام دهد، همانطور که در «پرنده سفید در کولاک» انجام داد، دیدن آنچه که او نمیتواند در این مهمانی بیاورد، ناامیدکننده است.
افزودن همه بازیگران اصلی در جدول زمانی اسنودن، سایههای جذابی را اضافه میکند و حس استعاری واقعی از وسعت منطقه خاکستری در نظارت و جنگ سایبری ایجاد میکند. نیک کیج ترکیبی از افشاگران آژانس امنیت ملی، ویلیام بینی و توماس دریک، به عنوان هنک فارستر، کارشناس کامپیوتر دیوانه سیا که به دلیل گفتن حقیقت به زیرزمین منتقل شد، شور و شوق درونی لجام گسیخته ای را به عملکردی که در گذشته به ندرت در او دیده بودیم، به ارمغان می آورد. چند سال. هر چند زمان کمتری از صفحه نمایش، Forrester کیج برای توسعه روانشناختی جدول زمانی اسنودن و ایجاد «نقطه فشار» برای اقدامات اسنودن مهم است.
ایوان مک اسکیل، تام ویلکینسون، حکمت چاشنی و معتدل را به تصویر میآورد، و بهعنوان مقابلهای فوقالعاده برای گلن گرینوالد خود شیدایی بیش از حد متعصب زاخاری کوئینتو عمل میکند. با این حال، باید اعتراف کرد، برای هر کسی که مستند «Citizenfour» را دیده است، کوئینتو گستاخی خود ستایشگر گرینوالد را به تصویر می کشد. خیره کننده اسنودن، ریس ایفانس در نقش کوربین اوبرایان، مدیر سیا است. اجرای شگفت انگیز نه تنها به لطف ظاهر آفتاب پرست او، بلکه با ته رنگ های شیطانی که در هر کلمه ای که او به زبان می آورد نفوذ می کند. به طور مشابه، تیموتی اولیفانت در نقش مامور سیا ژنو، لجن می ریزد.
ملیسا لئو به عنوان لورا پویتراس، لورا پویتراس بهتر از خود پویتراس است، زیرا غریزه مادرانه را به شخصیت می آورد. نکته قابل توجه این است که استون و فیتزجرالد از آن جنبه از طبیعت لئو در پرده سوم استفاده می کنند و به عنوان آخرین پیوند ما را به یادگیری 'نقطه فشار' اسنودن هدایت می کند.
اسکات ایستوود در نقش تروور جیمز، رئیس اسنودن در مرکز نظارتی آژانس امنیت ملی در هاوایی، جایی که اسنودن از آنجا مواد طبقه بندی شده را «دزدیده» و سپس از کشور گریخت، نباید نادیده گرفت. همانطور که جای تعجب نیست، ایستوود دارای انرژی میهن پرستانه جوانی است که با دیوانگی هم مرز است، که در موقعیت کاری به سبک پناهگاه به خوبی کار می کند. بن اشنتزر و لیکیت استنفیلد به عنوان همکاران کاری اسنودن، به ترتیب گابریل سول و پاتریک هاینس، برجسته هستند. هاینز شنیزر کسی است که در اولین پرده ظاهر می شود و زمینه را برای مواجهه اولیه اسنودن با «هک کردن» و نظارت فراهم می کند، و بازگشت او با این دو برای پرفکت سوم اوج برای داستان نویدبخش خوبی است. اما استنفیلد با هوشی آرام به صفحه نمایش دستور می دهد که بیشتر دیده شود. اگرچه محدود است، اما دیدن پارکر سایرز به عنوان یک مصاحبهگر ناشناس سیا که به اسنودن JGL مشغول است، خوشحالم. با توجه به نقش فعلی سویرز در نقش باراک اوباما در «Southside With You»، زمان بندی عالی و کمی طعنه آمیز است.
از نظر فنی، فیلم آواز می خواند. شکی نداشتم که آنتونی دود مانتل را به عنوان فیلمبردار میدهد. برای عکاسی دیجیتال، که برای اولین بار برای استون با یک فیلم روایی است، از دوربینهای Arriflex، هر دو 4K و آزمایشی 6K استفاده شد. استفاده از نور، رنگ، کادربندی/هلندی، و پنجره ها/آینه ها نه تنها تنش ایجاد می کند، بلکه به طور استعاری از مسائل پنهان کاری و سردرگمی و وضوح نهایی خود اسنودن صحبت می کند.
حفظ تعادل داستانی بدون هیچ گونه قضاوتی یکی از شگفتانگیزترین جنبههای اسنودن است و در را برای بحث و بینش به این سوال باز میکند که آیا میتوانیم تعادلی برای دفاع از کشورمان با حقوق اساسی شهروندانش پیدا کنیم؟ بار دیگر، استون یک فیلم چشم نواز و قابل تامل دیگر ارائه می دهد.
به کارگردانی الیور استون
نوشته الیور استون و کیران فیتزجرالد بر اساس «پروندههای اسنودن» اثر لوک هاردینگ و «زمان اختاپوس» اثر آناتولی کوچرنا.
بازیگران: جوزف گوردون-لویت، شیلین وودلی، زکاری کوئینتو، ملیسا لئو، تام ویلکینسون، نیکلاس کیج، اسکات ایستوود، تیموتی اولیفانت، لیکیت استنفیلد، بن اشنتزر
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB