نویسنده: دبی لین الیاس
هر یک از شما که نقدهای من را در طول این سال ها خوانده اید، از محبت و تحسین من نسبت به دنی بویل اطلاع دارید. او حرفه ای تمام عیار است. او نگاهی التقاطی به زیبایی، نور و سایهها و توجه دقیق به جزئیات دارد که همگی جای خود را به داستانگویی بصری و حسی منحصر به فرد فردی میدهند. سال گذشته در نقد «آفتاب»، فیلمهای بویل را دارای جلوههای بصری جذاب، دیالوگهای هوشمندانه، شخصیتهای هیجانانگیز و جالب توصیف کردم که با حساسیت صادقانه به بررسی وضعیت انسان با ضعفهای شکستهاش میپردازد. پس از نمایش فیلم میلیونر SLUMDOG، من حتی بر اعتقاداتم ثابت قدم تر هستم، زیرا این شاهکار دنی بویل و یک مدعی داغ برای چندین طلای اسکار است.
جمال پسر خوبی است. پسری تمیز که هر مادری دوستش دارد. و در اینجا او مرد جوانی است که در تلویزیون در برنامه 'چه کسی می خواهد میلیونر شود' ظاهر می شود. مهربون و دوست داشتنی. او مخاطب را جذب میکند، اما نه مجری را که قصد دارد جمال را از برنامه حذف کند، درست زمانی که به آخرین سوال میلیون دلاری میرسد که باید روز بعد برایش بازگردد. جمال که متهم به تقلب در زندان انداخته میشود، در حالی که پلیس تلاش میکند او را وادار کند تا به جرم خود اعتراف کند و بگوید چگونه «میلیونر» را فریب داده، شکنجه میشود. اما یک دقیقه صبر کنید. اگر تقلب نکرده باشد چه؟ چه می شد اگر او واقعاً پاسخ همه آن سؤالات را می دانست؟ اما، چگونه چنین چیزی برای یتیمی که زمانی کاملاً فقیر شده بود با حداقل تحصیلات و بدون تربیت واقعی ممکن است؟ و آهسته آهسته، سوال به سوال، داستان جمال در فلاش بک ها آشکار می شود و ما دست بی نقصی را می بینیم که سرنوشت در زندگی اش بازی کرده است.
جمال که در 7 سالگی در حالی که شاهد کشته شدن مادرش در جریان شورش ضد مسلمانان بود، یتیم شد، اما برای برادر بزرگترش سلیم، در دنیا تنهاست. بخشی از پایین ترین طبقه فقیر، جمال و سلیم، به قول آنها «زاغه نشین»، در کلان شهر رو به رشد بمبئی/بمبئی که خود مملو از جنایت، جنایت و وحشت است، رها شده اند تا از پس خود برآیند. به وضوح، جمال و سلیم، بقاگرایان، مصمم به ساختن آن هستند، هر کدام رویاهای پسرانه خود را دارند که فقط می توان امیدوار بود که به مردانگی آنها کمک کند. طولی نمی کشد که پسرها بخشی از یک عملیات کوچک دیکنسونی می شوند که تحت نظارت یک شخصیت نسبتاً فاژینسک که عشق به 'فرزندان' خود را اعلام می کند، اما تنها به گدا کردن آنها کمک می کند و گردشگران و شهروندانی را که به نظر می رسد پول دارند را به زور می کشد. یدکی، اما هر چند وقت یکبار تصمیم می گیرد که چشمان بچه ها را بسوزاند. در اینجاست که جمال با سرنوشتی روبرو می شود - لاتیکا - یتیمی دیگر با شجاعت، جسارت و عزم کافی برای گرم کردن سردترین قلب و در مورد جمال، سرشار از عشق، عشقی که سال ها با خود خواهد داشت. آمدن. پیوستن به نیروها جمال، سلیم و لاتیکا مانند سه تفنگدار هستند – همه برای یک نفر و یکی برای همه – مانترای که جمال مخصوصاً به آن توجه می کند.
در نهایت با فرار از چنگ شرور فقر، سه قهرمان ما با پسرها برای مدتی کنار هم و لاتیکا به تنهایی از هم جدا می شوند. با این حال، همیشه نمی توان روی عشق برادرانه حساب کرد و جمال و سلیم نیز در نهایت راه خود را می روند. اما سرنوشت به خوبی دست خود را بازی می کند و در نهایت سه نفر ما را دوباره متحد می کند. ما متوجه شدیم که زندگی برای هر یک بسیار متفاوت بوده است. سلیم به دنبال قدرت و پول رفته و خود را درگیر جمعیت اشتباهی کرده است. لاتیکا برای یکی از کارفرمایان سلیم به یک دارایی مورد سوء استفاده تبدیل شده است. و جمال، خوب جمال راه راست و باریک را طی کرده است، سخت کار میکند، اما همیشه آن مشعل را برای لاتیکا حمل میکند و در هر گوشه و هر گذری به دنبال او میگردد. او عشقی است که هرگز نمرده است. و همانطور که به سرعت می بینیم، هیچکدام از اینها چنین چیزی را ندارند، اما موقعیت او مانع از برآوردن خواسته قلبی اش می شود. اما جمال منصرف نخواهد شد. او اکنون که او را دوباره پیدا کرده است، لاتیکا را از دست نخواهد داد. بنابراین جمال با کمک بیشتری از Destiny و آن برنامه تلویزیونی محبوب «چه کسی میخواهد میلیونر شود» به سمت بشقاب میرود و با تمام قوا تاب میخورد و میداند لاتیکا تماشا خواهد کرد.
فقط همین الان آماده دریافت چند جایزه اسکار جوان باشید که با یکی از ایوش ماهش خدکار برای بازی در نقش جمال جوان شروع می شود. نمی دانم امسال چه اتفاقی برای بازیگران بچه می افتد، اما جوانانی مانند آسا باترفیلد، جک اسکنلون، کاره هدبرانت و حالا آیوش خدکار و روبینا علی با بازی هایی که بسیار از همتایان کهنه کار خود پیشی می گیرند، صفحه و قلب ما را روشن می کنند. . در اینجا، آیوش صفحه را با شادی پسرانه و ناپسند پر می کند. هرگز برای همدردی بازی نمیکند یا کارت «وای بر من» را نمیکشد، او برانگیخته است. او قلب شما را ذوب می کند و شما را بیشتر به داستان جمال می کشاند. حتی شگفتانگیزتر این است که او و لاتیکای روبینا علی، دو سوم فیلم را به دوش میکشند. لاتیکا علی نیز دلخراشی است با معصومیتی شیرین که اشک را در چشمانتان جاری می کند. (دختران بافت، دستمال کاغذی بیاورید.)
در روی بزرگسالان سکه، Dev Patel چنین عملکرد کوبنده و صمیمانه ای ارائه می دهد که نمی توان از جمال برای برنده شدن خودداری کرد. برای بردن همه چیز - پول و دختر. فریدا پینتو به عنوان لاتیکا بزرگسال بهترین دوست دوربین است. او که تقریباً یک نقص زیبا دارد، همان سطح از عشق و معصومیت گرانبها را حفظ می کند که روبینا علی برای لاتیکا جوان به ارمغان می آورد. مادور میتال در نقش سلیم بالغ برجسته است و شاید پیچیده ترین تفنگدار بالغی باشد که عشق، نفرت، فریب، خود انزجار را طوری متعادل می کند که گویی روی یک طناب محکم است.
همانطور که با «خانم پتیگرو یک روز زندگی میکند»، سیمون بووی، فیلمنامهنویس، بوم ملیلهای پر از شخصیتهای سهبعدی مملو از داستانهای پسزمینه جالب، درهمتنیدگیهای جذاب و تمام بارهای احساسی با سطوح مختلف شوخ طبعی، شوخ طبعی، حساسیت، میل و بخل شخصی را نقاشی میکند. اما با مضمونی از عشق. بر اساس رمانی از ویکاس سواراپ، با خلق Swarup آزادی عمل می کند که به اعتقاد من فقط فیلم را بهتر می کند. بووی با پسزمینهای از فرهنگ غنی هندی، شخصیتهایی را از هر طبقه و نظام کاست در پرتره میبافد و به بویل اجازه میدهد جادوی بصری خود را انجام دهد و شخصیتها و داستان عشق جمال و لاتیکا را شکوفا کند و هندی پر جنب و جوش و برقآمیزی را به نمایش بگذارد. فرهنگ و در نهایت باعث می شود همه ما به جادو و زیبایی سرنوشت ایمان بیاوریم.
اما فراتر از درام داستان، کمدی فراوان است. اگرچه صحنههای کمدی بسیار اندک، ارزش انتظار را دارند و شاید چیزی بیشتر از جمال جوانی نباشد که وقتی ستاره سینمای مورد علاقهاش به دهکده میآید، توسط برادرش در بیرون قفل شده است. به شیوه معمول جمال و مصمم جمال، جمال از سوراخ کف بیرون خانه به داخل مدفوع بدن می ریزد و بدون ترس به دیدار معبود خود می دود.
و دنی بویل، چه بگویم! او یک استاد است. هر صحنه ای انفجاری است - از نظر احساسی و بصری. هر سلول فیلمی نفس می کشد. بویل با بافتن پرتره خود از فرهنگ اجتماعی هند، در هر نوبت تعلیق ایجاد می کند که فقط با سطح انرژی در حال افزایش منعکس می شود. بدون هیچ احساسی دست نخورده باقی نمانده، بویل هر یک را اسیر می کند و با حس ذاتی خود از وضوح و حساسیت ما را مجذوب خود می کند و در نهایت به یک نتیجه می رسد. مهربانی، سخاوت، امید، عشق و سرنوشت افسانه یا افسانه نیستند. آنها جوهر زندگی هستند. از نظر فنی، فیلمبرداری آنتونی دود مانتل بهطور سرگیجهآوری سرسبز، دراماتیک، خیرهکننده و شیک است، که غالباً روی جلد را فشار میدهد و به افراطهایی میرود که با جنب و جوش و افراط فرهنگ مطابقت دارد. مانتل به وضوح پیشتاز جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری است.
یک موسیقی متن تپنده تمام تجربه را کامل می کند.
SLUMDOG MILLIONARE عبارت است از: الف – جادوی فیلم در باشکوه ترین حالت خود. ب. شاهکار دنی بویل؛ ج. جشن زندگی و عشق با اندکی کمک از سرنوشت; د. همه موارد فوق. پاسخ نهایی من: D. همه موارد بالا.
دو پاتل: جمال (بزرگسال) مدهور میتال سلیم (بزرگسال) فریدا پینتو: لاتیکا (بزرگسال) آیوش ماهش خدکار: جمال (کودک) روبینا علی: لاتیاک (کودک)
به کارگردانی دنی بویل با لاولین تاندن به عنوان کارگردان در هند. نوشته سایمون بووی بر اساس رمانی از ویکاس سواراپ. رتبه R. (120 دقیقه)
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB