نویسنده: دبی لین الیاس
در 11 نوامبر 1972، باربارا دالی باکلند توسط پسر 25 ساله خود، آنتونی، در خانه خود در لندن به قتل رسید. نه فقط 'هر' قتل، این مورد توجه بین المللی را به خود جلب کرد زیرا باربارا فقط 'هر' ثروتمند اجتماعی نبود. او همسر سابق بروکس باکلند، نوه لئون باکلند، بنیانگذار پلاستیک باکلیت بود، محصولی که تقریباً در هر خانه ای در جهان صنعتی یافت می شود. و فقط برای اندازه گیری خوب، بیایید یک تاریخچه خانوادگی از رفتارهای جنسی مبهم، فحشا، بی ادبانه و محارم را به تصویر بکشیم، که داستان را برای مطبوعات آماده، برای انتشار و اکنون برای پرده بزرگ آماده می کند.
باربارا دالی یک بازیگر و مدل با نشاط، سکسی، جذاب، عجیب و غریب/گاهی بود که همیشه چشمش به جایزه بود. چه جایزه ای می خواهی؟ خوب، رک و پوست کنده، هر جایزه ای، به شرطی که ثروت بزرگی را با تمام ویژگی هایش به همراه داشته باشد و او را در مرکز توجه قرار دهد. در این مورد، جایزه باربارا بروکس بیکلند، وارث شرکت باکلیت و ثروت بود. چیزی که می توان آن را به عنوان 'یک نگاه واقعی' با جذابیت، جذابیت و هوای ظرافت توصیف کرد، تلاش کمی برای باربارا لازم بود تا راه خود را به قلب و خانه بروکس باز کند. متأسفانه، باربارا از نظر روانی ناپایدار، بد تربیت بود و علیرغم ظاهر ظاهری، با بازکردن دهانش، میتوان روی بیرحمترین، بد دهنترین و بیکلاسترین فرد یک اتاق حساب کرد. گویی بیگانه کردن بروکس (بدون ذکر خانواده و دوستانش) با رفتار او رفتار به اندازه کافی بد نبود. ظاهراً هر کس و هرکسی که می توانست پیدا کند، او را در آغوش و تخت زنان بی شمار دیگری هل داد.
باربارا با دیدن دست خط روی دیوار، تلاش میکند تا 'عمل خود را پاک کند' و نه تنها شوهرش را در خانه نگه دارد، بلکه او را به عنوان همسرش نگه دارد و در سال 1946 با ایجاد یک پسر برای بروکس، به عنوان همسر وظیفهشناس خنجر میزند. . یک کودک زیبا و چینی، آنتونی، یا به قول او تونی، چشمان مادرش است، اما چیزی بیش از یک 'رابطه دور' با پدرش نیست. تونی به جای نزدیک کردن خانواده و حل مسائل عمیق روانی و اجتماعی، فقط به آتش می افزاید. باربارا به او وسواس دارد در حالی که بروکس دورتر می شود و احساس می کند چیزی در رابطه با تونی یا تونی با مادرش 'درست نیست'.
با داشتن یک زندگی قاره ای در لندن و پاریس، در سن 12 سالگی، به نظر می رسد تمایلات جنسی و بی حوصلگی تونی شبیه مادرش باشد. بروکس متقاعد شده است که پسرش همجنسگرا است و بنابراین 'ناشایست'. فراتر از آن، تمایلات اسکیزوفرنی بر هر حس عادی بودن در کودک پیشی می گیرد. باربارا که از این اتهامات لطمه خورده و خود را انکار می کند، از بروکس التماس می کند که به تونی اجازه دهد تا به روانپزشکی مراجعه کند تا سرش را پاک کند، راهی که مناسب افرادی مانند باکلند نیست و روشی که بروکس آن را محکوم می کند و اجازه نمی دهد.
با گذشت زمان، بی ثباتی باربارا، طغیان های خشونت آمیز و رفتارهای نامنظم و وابسته به عشق شهوانی افزایش می یابد، همانطور که او دختران را مجبور می کند تا با تونی رابطه جنسی داشته باشند تا به بروکس (و اجازه دهید خود را بپذیریم) ثابت کند که تونی چنین است. طبیعی'. بروکس که اکنون کاملاً از باربارا و تونی دلسرد شده است، در تلاش برای داشتن درجه ای از نرمال بودن و ثبات، تغییرات خود را ایجاد می کند. و تونی، خب تونی عروسک و پیاده مادرش است. با غلبه بر خشم های درونی، اروتیسم، خشونت و رفتارهای دستکاری باربارا و مبارزه باربارا برای وابستگی مداوم خود به تونی، در نهایت پسر خود را اغوا می کند تا نه تنها او را برای خود نگه دارد، بلکه او را 'درمان' کند. همجنس گرا بودن.» اما درمان او نتیجه معکوس میدهد و آنتونی او را با چاقوی آشپزخانه میزند.
تونی که خودش با پلیس تماس می گیرد، در خانه شان در لندن پیدا می شود که روی زمین در کنار جسد بی جان مادرش نشسته و در حال سفارش غذای چینی است.
جولیان مور یک آفتاب پرست احساسی است. او نیازی به لباس و ست ندارد. او فقط با پالت عاطفی خود می تواند به هر شخصیت، زمان، مکان یا مکانی تبدیل شود که منجر به عملکردی مسحورکننده می شود. درخشان و زیبا، او در نقش باربارا، صفحه را با انرژی و احساسات معمایی پر می کند و به پیچیدگی های شخصیت می بخشد. با جنب و جوش و عمقی که ظرافت طناب محکم روانشناختی را که باربارا باکلند واقعی راه میرود، متعادل میکند، با زایمان بریدهای که مناسب «ایستگاه مورد نظر در زندگی» اوست، او فتنه و درک شخصیتی را دمیده که نه شهادت محاکمه، نه کتاب و نه این فیلمنامه این کار را نمیکنند. عدالت هر صحنه با برانگیختن تمایلات جنسی خام، از نظر عاطفی تحریکآمیزتر از صحنه قبلی است. شیمی او با تونی ادی ردمین و بروکس استفن دیلن بسیار سوزان است. از آنجایی که جای تعجب نیست، این یکی دیگر از اجراهای کالیبر اسکار توسط مور است.
ادی ردمین آندروژن با اجرای فیلم و تئاتر چشمگیر، هرچند اندک، بسیار خوشمزه است. بهعنوان تونی، فعالیتهای فسقآمیز او اغلب هیجانانگیز و فریبنده با لایهبندیهای ظریف چند بافتی روانپریشیهای نورمن بیتس هستند. متأسفانه، فیلمنامه کاوش روانشناختی زیادی درباره تونی ارائه نمیکند و در بسیاری از زمینهها صرفاً سطح را بررسی میکند، و رویدادهایی را که ظاهراً ظاهراً در سرنوشت نهایی تونی باکلند بسیار تأثیرگذار بودهاند، بهطور کامل نشان نمیدهد. پرداختن به یک داستان واقعی و به تصویر کشیدن یک شخص واقعی به اندازه کافی دلهره آور است، اما وجود ناهنجاری های روانی-جنسی اضافی، اگر بخواهیم اجرا را باور کنیم و بتوان آن را به هم متصل کرد، مجبور به ساخت یک اثر ملیله ای کامل تر می شود. در این سطح، Redmayne برتر است.
به عنوان بروکس، استفان دیلن برنده جایزه تونی همتای کامل جولیان مور است. به عنوان بروکس، عملکرد او با طغیان های هیجانی کنترل شده ای محاسبه می شود که در لحظه مناسب برای یک پرش روی صندلی خود تحریک می شوند. تئاتری که در مدرسه تئاتر اولد ویک در لندن آموزش دیده است، دیلان هوای اشراف پیچیده را به بروکس می دمد که به عنوان شمشیری دولبه برای خواسته های درونی بروکس و فشارهای خانوادگی و اجتماعی عمل می کند. و در حالی که نتیجه نهایی به اندازه اجرای مور جذاب نیست، با این وجود کاملاً متناسب با شخصیت است.
داستان باربارا باکلند که توسط هاوارد رادمن بر اساس کتاب ناتالی رابینز و استیون آرونسون نوشته شده است، به اندازه کافی برای نمایشگر بزرگ اقتباس شده است، اما به طرز ناامیدکننده ای اغلب به سمت هیجان انگیز و انحرافی گرایش پیدا می کند و توسعه شخصیت غنی تر را قربانی می کند. در پایان فیلم هنوز در این فکر بودم که باربارا باکلند چگونه مشکلات روانی-جنسی و تمایلات خشونت آمیز را ایجاد کرد که منجر به مرگ نه تنها او و پسرش شد. هیچ توضیحی وجود ندارد و برای الگوهای رفتاری در اینجا، فیلم و شخصیت ها بیشتر فریاد می زنند.
تام کالین پس از 15 سال غیبت به صندلی کارگردانی بازگشت. کالین یک مطالعه جسورانه در مورد انحراف انتزاعی بر اساس رویدادهای واقعی، از دوربین به عنوان کمکی برای توسعه بی نظمی عاطفی شخصیت ها استفاده می کند، اما سیالیتی دارد که خود داستان را متعادل می کند و صمیمیت را برای مخاطب فراهم می کند. این لنز با دعوت از فیلمبردار خوان میکل آزپیروز، بسیار پر جنب و جوش است که دوران و مکان های اروپایی را به بهترین شکل به نمایش می گذارد. به خصوص صحنه های نفس گیر در کاتالونیا است. نکته قابل توجه جزئیات و ظرافتی است که با آن برخوردهای جنسی با هر صحنه به طور قابل توجه و مناسب برای طرفین درگیر روشن می شود و احساساتی که در آن زمان موج می زند. این نکته ظریفی است که ممکن است بسیاری از آن غافل شوند اما نباید. به خوبی از استعدادهای آزپیروز و کالین صحبت می کند.
و برای کسانی از شما که با رویدادهای اصلی و سیرک رسانهای در سال 72 آشنا نیستید و نمیدانید که پس از چاقو خوردن باربارا در آشپزخانه، بایکلند چه شد، مطمئن شوید که برای تیتراژ باقی میمانید. پایان نامه ثابت خواهد کرد که باکلند معنای جدیدی به اصطلاح 'خانواده ناکارآمد' می دهد.
SAVAGE GRACE از نظر بصری خیره کننده و مبتنی بر عملکرد، وحشیگری جسمانی دارد که حساسیت ها و حواس را ویران می کند.
باربارا باکلند: جولیان مور بروکس بیکلند: استیون دیلان تونی باکلند: ادی ردمین
به کارگردانی تونی کالین. نوشته هاوارد رادمن بر اساس کتاب ناتالی رابینز و استیون آرونسون نوشته شده است. رده بندی شده در طبقه بزرگسال.
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB