نویسنده: دبی لین الیاس
با فیلمنامه ای از لیندا وولورتون و جان لی هنکاک و رهبری انیماتور/هنرمند/ طراح تولید/ کارگردان هنری/VFX و برنده دو جایزه اسکار رابرت استرومبرگ، که اولین کارگردانی خود را (در نهایت!) می کند، MALEFICENT طلسم خود را به نمایش گذاشته است. جهان با عبور از مرز 200 میلیون دلار در آخر هفته، موفقیت MALEFICENT ثابت می کند که هیچ کس داستان های پریان را بهتر از دیزنی انجام نمی دهد و به لطف تخیل عالی و داستان سرایی عالی که پیچ و تاب جدیدی به افسانه ها و افسانه های کلاسیک می بخشد، با تصاویری نفس گیر که خیره کننده، غوطه ور می شوند، زندگی می کنند. با زیبایی و احساسات شگفتانگیز خیرهکننده، همراه با اجرای قدرتمند آنجلینا جولی، واضح است که چرا MALEFICENT شما را در جادوییترین جادوها میپیچاند. و به لطف نگاه راهنمای کارگردان رابرت استرومبرگ است که MALEFICENT به همان اندازه باشکوه است.
من به طور جدی شک دارم که کارگردانی غیر از رابرت استرومبرگ (حتی بصرینویسی مانند تیم برتون) بتواند وارد صحنه شود و MALEFICENT را با چنین جزئیات، عمق و بافت باورنکردنی زنده کند و پهنای باندی ایجاد کند که تعادل و بحث عالی را در مقابل خوب پیدا کند. شر، عشق در مقابل نفرت با سابقه استرومبرگ در VFX، طراحی تولید، کارگردانی هنری و حتی پسزمینه نقاشی مات مدرسه قدیمی، او تمام مهارت و هر عنصری را در طراحی MALEFICENT به کار میگیرد. سپس نور و لنز دین سملر را پرتاب میکنید و صفحه نمایش با تعادل احساسی و لحنی ظریفی خیره میشود که ظرافت طلسمهای پری را منعکس میکند.
در حالی که او حتی در هنگام ورود من به اتاق با یک جمله 'خیلی به عقب برمی گردیم' به اطلاع نویسندگان می بالید، من و رابرت استرومبرگ در طی تقریباً 30 سال گذشته بارها و بارها در عرصه تولید و خارج از آن با یکدیگر برخورد کرده ایم. دیدن کار او و تماشای گسترش و رشد استعدادهای او در طول سالها یک امتیاز بوده است، بنابراین ارتباط دوباره و رسیدن به هم برای همیشه لذت بخش است، اما هرگز بیشتر از اکنون با این مصاحبه اختصاصی 1:1، زیرا این اولین جلسه ما است که باب در آن حضور دارد. اکنون یک 'کارگردان' با حسن نیت؛ کاری که مدتهاست بر این باور بودم که او قرار بود انجام دهد.
باید بیدرنگ بگویم، باب، که هیچکس جز تو با رشتهها و مهارتهای خلاقانهات و پیشینهت نمیتوانست MALEFICENT را بسازد. این مسحور کننده است. جادویی است. استادانه است. من موقع تماشا عاشق این شدم
آها! چه چیز خوبی برای گفتن. وای. چه تعریف بزرگی متشکرم.
بین شما و دین سملر [فیلمبردار]، هر دوی شما پالت هایی با مورچه ها ایجاد کردید که منادی زیبایی اثیری است که به نقاشی مکسفیلد پریش تداعی می شود.
مطمئناً مقداری الهام وجود داشت. من همیشه از طرفداران پر و پا قرص بودممدرسه رودخانه هادسون، هنرمندان آن امثالفردریک چرچ و آلبرت بیرشتاتو آن بچه ها دین، از قضا - ما در مورد آن صحبت کردیم - همه چیز را در مورد آن می دانست زیرا آنها می توانستند فقط با رنگ آمیزی یک حالت عالی را در نورپردازی که نقاشی می کردند انجام دهند. . . دین مرد فوقالعادهای است و من فکر میکنم ما واقعاً فوراً به این نتیجه رسیدیم زیرا دقیقاً به یک زبان صحبت میکردیم.
کاری که شما در اینجا انجام میدهید بسیار کلیدی است، تمام سنگهای محک را از تصاویر کتابهای برادران گریم میآورید تا تا حدی به داستان بریار رز و سپس تمام نشانههای زیبای خفته دیزنی صادق باشید. اما بعد شما فیلمنامه لیندا وولورتون را انتخاب می کنید - و من می توانم تأثیر جان لی هنکاک را در فیلمنامه ببینم - و همه چیز را می چرخانید و این معکوس کردن خیر در مقابل شر را انجام می دهید، موقعیت های MALEFICENT و Stefan را تغییر می دهید و با یک تغییر لحن به عنوان استفان اسیر می شوید. تیره تر می شود، MALEFICENT روشن تر می شود.
آنها در همان زمین بازی شروع کردند واین واقعا یک مطالعه شخصیت است. چیزی که ما عمداً سعی کردیم انجام دهیم این بود که بگوییم هر دو فرصت یکسانی دارند. آنها می توانند عاشق باشند و همینطور بمانند یا همانطور که ما انجام می دهیم، دو شخصیت را که مسیرهای جداگانه ای را طی می کنند بررسی می کنیم. یکی به نوعی درگیر موفقیت و طمع است و دیگری البته خیانت شده است. ضرر داره میدانید که چرا MALEFICENT اعتقاد ندارد چیزی به نام عشق واقعی وجود دارد. دیگری [استفان] آنقدر وسواس دارد که وقت ندارد چیزی به نام عشق را کشف کند.من عاشق این هستم که دو شخصیت آنها از یکدیگر عبور می کنند و شفق قطبی کاتالیزور چیزی است که یکی را تغییر می دهد و دیگری را تغییر نمی دهد.
چیزی که به نظر من کاملاً جالب بود این است که با شخصیت MALEFICENT، و این چیزی است که ما واقعاً هرگز در یک فیلم دیزنی ندیدهایم - ما همیشه عشق واقعی را میبینیم، ما پایانهای خوش را میبینیم، ما قابل پیشبینی میبینیم - در اینجا، نه تنها نداریم. قابل پیش بینی بودن، فراتر از آن ما دلشکستگی داریم. ما هرگز دلشکستگی واقعی با پیامدها و عواقب در یک فیلم دیزنی نداشتیم. به نظر من این بسیار خوشمزه و بسیار نشاط آور است که در فیلم ببینم. این واقعاً بازی را با دیزنی و داستان سرایی آنها بهبود می بخشد.
متشکرم.اینها بخشهایی از زندگی واقعی هستند. فکر نمیکنم بتوانید آنها را از همه پنهان کنید زیرا همه ما با هر یک از این موقعیتها در زندگی خود سر و کار داریم. ما همیشه مردم شاد نیستیم ما اتفاقاتی داریم که زندگی ما را به جهات مختلف هدایت می کند. این مسئله این است که آیا میخواهیم از آن خلاص شویم یا راهی برای بهبودی پیدا کنیم.همه مسائل از تاریکی، روشنایی، شادی، غم، دوست، خیانت - همه آن چیزها چیزهایی هستند که ما در زندگی خود با آنها سروکار داریم و احتمالاً به همین دلیل است که می توانیم در فیلمی مانند این با آن ارتباط برقرار کنیم.
این فیلم خیلی بیشتر در دنیا جا افتاده است. این می تواند با افراد بیشتری نسبت به داستان های پریان طنین انداز شود. همه خواهان گریز از افسانه ها هستند و با MALEFICENT شما افسانه را می گیرید اما سنگ محک واقعیت.
فکر کنم به سرش زدی به محض اینکه شروع به رفتن در جاده افسانه می کنید، نوعی الگو وجود دارد که قرار است از آن پیروی کنید. ملاقات دختر با شاهزاده و پایان خوش. تمام شر نابود شده و عاقبت بخیر است.فکر میکنم در فیلم ما، شما نمیدانید چه اتفاقی میافتد، زیرا این عناصر هستند، اما آنها به نوعی در یک مخلوط کن مخلوط میشوند و سپس چیزی که از آن بیرون میآید نوعی دیگر از معجون افسانهای است.
آره. بسیار رستگار است
دقیقا.
چیز دیگری که با شخصیت آرورا می بینیم، آزادی انتخاب، اراده آزاد است. او انتخاب می کند. او وقتی بالها را آزاد میکند، مالفیسنت را به جای استفان انتخاب میکند.
فکر میکنم مردم در مورد دلایل او بین خودشان صحبت خواهند کرد، اما پیوندی وجود دارد که به مرور زمان با یکدیگر برقرار میکنند و به دلیل دوری استفان، این پیوند با او از بین میرود. اینها عناصری هستند، حتی در زندگی خود من می توانم با آن ارتباط برقرار کنم - جایی که والدین طلاق می گیرند و شما برای مدت زمان زیادی کسی را نمی بینید - همه اینها برای من شخصاً معنی دارند.تصمیمات ما بر اساس کسانی است که برای مراقبت از ما حضور داشتند.و این به زندگی خودم مربوط می شود.اما این چیزی است که این فیلم را جذاب می کند. این فقط این فیلم با اعداد افسانه نیست.
طراحی تولید و خلق جهانها، بهویژه دنیای مورها، به زیبایی تجسم یافته است. چگونه به طراحی شخصیت ها و ظاهر مورچه ها پرداختید؟
برای من، دوباره، احتمالاً به بسیاری از هنرمندانی که در طول این سالها تحسین کردهام، برمیگردد، برخی از آنها که به تازگی به آنها اشاره کردیم، و مدرسه رودخانه هادسون، امابسیاری از آنها ایده هایی هستند که من فقط یک روز طرح آنها را خواهم کشید.احتمالاً پنج سال پیش، ایده ای برای یک موجود داشتم و فقط با مداد آن را کشیدم و در یک فایل چسباندم. سپس منظره، فقط از ناکجاآباد. من عاشق انجام دادن کارها و بازی کردن در اطراف هستم، اما تا زمانی که موقعیتی پیش نیاید هرگز به چیزی تبدیل نمی شوند. من احتمالاً بسیاری از این ایده ها و نگاه به چیزهایی را داشتم که در انتظار تولد بودند.
همه آنها بسیار متمایز هستند اما به نظر متفاوت هستند اما به هم تعلق دارند.
ما نمیخواستیم شبیه موجودات «ارباب حلقهها» یا «جنگ ستارگان» یا چیز دیگری باشد.شما سعی می کنید تا جایی که می توانید اصلی باشید. مردم همیشه چیزی را با چیز دیگری مقایسه میکنند، اما زمانی که شما چیزی را خلق میکنید، یا حداقل زمانی که من چیزی را خلق میکنم، هرگز سعی نمیکنید شبیه چیز دیگری باشید.من همیشه سعی می کنم اصیل باشماما وقتی هزاران موجود با گوشها و چشمهای درشت در آنجا وجود دارند که به شکل خاصی به نظر میرسند واقعاً سخت است.
همه موجودات شما، به خصوص در قلاب ها، ظاهری بسیار ارگانیک دارند. انگار از طبیعت آمده اند. من آن لمس را دوست دارم زیرا شما را بیشتر در دنیای ادنسک غوطه ور می کند.
فکر می کنم نه تنها موجودات، بلکه سه پیکسی نیز عناصر ارگانیک به تن دارند.لباس های آنها - من لباس های آنها را طراحی کردم - از اقلامی از طبیعت ساخته شده است. حتی لباسهای MALEFICENT همگی عمداً از مواد آلی ساخته شدهاند.
برخی از آنها را واقعاً میتوانید ببینید، به ویژه با تاج و رنگهای MALEFICENT. حتی سیاه پوستان مردم متوجه نمی شوند که چه تعداد رنگ سیاه وجود دارد و هر کدام منعکس کننده احساسی از لحظه هستند. برای من این بسیار برجسته است، ماهیت دقیق آن جزئیات.
اولین بار که متوجه شدمقدرت این، چیز روانی جهانی استاتفاقی می افتد که شما از آن آگاه نیستید،زمانی است که آواتار را انجام دادم.وقتی پیش جیم [کامرون] رفتم و این ایده را مطرح کردم که - آیا می توانم یک لحظه در مورد آن فیلم صحبت کنم؟
البته!
وقتی به پاندورا میرسید، باران میبارد و هوا تاریک است و احساس راحتی نمیکند. سپس شما به این اتاق می روید و این مرد به شما می گوید اگر بیرون بروید، خواهی مرد. این مکان وحشتناک است، ده، ده، ده، داه. و این شخصیتی است که همه اینها را می شنود - جیک سام ورتینگتون. با گذشت زمان در فیلم، موضوع این بود که ما زیبایی این سیاره را از نگاه جیک کشف خواهیم کرد. او بیرون می رود و گرگ ها به او حمله می کنند. هنوز تاریک است و سپس وقتی نیتیری [زوی سالدانا] می رسد، ما شروع به دیدن زیبایی در این مکان می کنیم که به ما گفته شده بود وحشتناک است. و سپس با گذشت زمان، بیشتر و بیشتر به عنوان یک مخاطب متوجه میشوید: «هی، یک دقیقه صبر کن. آن بچه ها به من دروغ می گفتند. این مکان زیباست.» بنابراین، شما به طور خودکار طرف افرادی را می گیرید که ما می خواهیم شما با آنها باشید. بنابراین این یک چیز بزرگ است فقط در مورد محیط - فرمان روانی. من فکر می کنم می توان آن را [با MALEFICENT] نیز گفت.ما فیلم را با نگاهی بسیار دوستانه به همه چیز شروع می کنیم و سپس همانطور که شخصیت MALEFICENT تاریک می شود، غمگین می شود، محیط را به سمت روحیه او هدایت می کنیم.و سپس به آرامی آشکار می شود و سپس در پایان، البته، او بازگشته است. بنابراین ما به دایره کامل رسیده ایم. همیشه آنجاست،تمام این هدایت روانشناختی جهانی از حال و هوای فیلم از طریق تصاویر برای من مهم است.
من همیشه آن را بسیار جذاب می دانم. بسیاری از کارگردانان از این جنبه داستان گویی غافل می شوند و آن را در نظر نمی گیرند، بنابراین وقتی چیزی را می بینم که به طور عالی به عنوان MALEFICENT اجرا شده است، من را بی نهایت به وجد می آورد.
تو بهترینی! تو بهترینی!
در مورد امتیاز جیمز نیوتن هاوارد با من صحبت کنید. موسیقی او همیشه خارق العاده است. اما کاری که در اینجا با موسیقی انجام دادید - و بله، بسیار غنی و سرسبز و متورم است زیرا MALEFICENT با بالهایش اوج میگیرد - اما در بیشتر قسمتها نت بسیار شبیه به ابری است که همراه با داستان میچرخد. ما حتی متوجه نیستیم که آنجاست. این یکی دیگر از آن عناصر ناخودآگاه است. ما را به جایی نمی برد. بنابراین اغلب یک امتیاز شما را هدایت می کند و به شما می گوید که قرار است چه احساسی داشته باشید یا قرار است احساس کنید، اما این اتفاق می افتد. اما پس از آن میتوانید غنا و قدرت کامل موسیقی را بشنوید، وقتی که از تیتراژ باقی بمانید و زیبایی کامل و کامل را بشنوید.
«مالفیسنت سوئیت» در انتهای اعتبار قرار دارد. زیبا نیست؟ من عاشق جیمز هستم. اولین روزی که جیمز را ملاقات کردم، به خانه او رفتم - با موسیقی فیلم بزرگ شدم. برادر من آهنگساز فیلم است و من به مکس اشتاینر و نیکلاس روچا، برنارد هرمان گوش دادهام. منبه شدت طرفدار موسیقی بودم زیرا می دانستم که چقدر برای یک فیلم از نظر احساسی اهمیت دارد. روز اولی که جیمز نیوتن هاوارد را ملاقات کردم، با کلمات زیادی گفتم: 'برای من مهم نیست که شما چه کار می کردید، امامن میخواهم یکی از آن موسیقیهای بزرگ و بزرگ فیلم مدرسه قدیمی را بسازم' چشمانش برق زد و گفت: 'هیچ جناسی در نظر گرفته نشده است، اما این موسیقی در گوش من است.' ما بلافاصله با هم دوست شدیم، زیرا میتوانستم بگویم که او مدتهاست که میخواهد این کار را انجام دهد و بارها به من گفته است که این برای او در طول مدت طولانیترین سرگرمی بوده است، اگر نه در کار روی یک فیلم.
بنابراین چه چیزی برای شما سرگرم کننده ترین کار روی MALEFICENT بود؟ شما جعبه ابزار خوبی برای این یکی داشتید!
هوم فکر کنم برای اولین بار باشهقادر به بازی با تمام رنگ ها و قلم موها باشید. قبل از این یک عنصر وجود نداشت - تقریباً هر کاری که می توانستم انجام دهم انجام داده بودم - اما این استدر حال حاضر از دیالوگ و بازیگری و احساسات به عنوان یک هنر استفاده می شود. اکنون می تواند از آن برای تکمیل یک نقاشی استفاده کند. این احتمالاً رضایت بخش ترین است.
بزرگترین هدیه ای که این تجارت دیوانه وار فیلمسازی پس از این همه سال به شما داده است چیست؟
واکنش مردم بیشترین معنی را دارد. من حتی دیگر صفحه نمایش را هم نگاه نمی کنم. من فقط مردم را تماشا می کنم. درسته.من دوست دارم ببینم هنر چه کاری می تواند با احساسات همه انجام دهد.
2014/5/20
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB