رابرت کارلایل را می شناسید. از جانبمونتی کاملبهTrainspottingبهکراکربه28 هفته بعدو البته، به عنوان پوست طلایی آقای طلا/رومپلستیلتس در برنامه موفق ABCروزی روزگاری، این اسکاتلندی با استعداد اجراهایی در تلویزیون و فیلم خلق کرده است که حذف نشدنی، متنوع، سرگرم کننده و برنده جایزه هستند. اما اکنون رابرت کارلایل به عنوان نویسنده/کارگردان کمدی تاریک و خوشمزه بارنی تامسون پشت دوربین حرکت می کند. و تو چه میدانی؟ او به خاطر تلاش هایش جایزه بفتا اسکاتلند را برای بهترین فیلم بلند دریافت کرد. و آیا اشاره کردم که او هم در فیلم بازی می کند؟ رابرت کارلایل واقعاً لمس طلایی دارد.
و بارنی تامسون کیست؟ همانطور که رابرت کارلایل او را توصیف می کند، بارنی تامسون یک آرایشگر میانسال است که همیشه به نوعی از شانس خود بی بهره بوده است. بدون دوست دختر، بدون علایق واقعی، بدون جاه طلبی. او یک بار صندلی جلویی را کنار پنجره در آرایشگاه داشت. متأسفانه، با گذشت زمان، بارنی دورتر و دورتر به مغازه منتقل شد تا اینکه پشت پردهای مهرهدار نزدیک سطلهای زباله و کمد آب قرار گرفت. تنها جایی که برای رفتن او باقی مانده است، بیرون از در است، یعنی زمانی که بارنی را ملاقات می کنیم. اما، همه چیز کاملاً افتضاح نیست. بارنی مادرش سمولینا را دارد. ناله ای دردناک که بزرگترین لذتش قمار با دخترها و توهین به بارنی است.
با این حال همه چیز در شرف حل شدن است، به لطف یک قاتل زنجیره ای که در شهر می دود و اعضای بدن قربانیانش را که با ساران پیچیده شده اند برای عزیزانشان می فرستد. و به هر دلیلی، بازرس پلیس، هولدال، سایت های خود را بر روی بارنی بدبخت به عنوان قاتل تنظیم کرده است.
در حالی که در محل تیراندازی ونکوورروزی روزگاری، رابرت کارلایل وقت گذاشت تا با من در مورد بارنی تامسون صحبت کند، پروژه ای که او سال ها با عشق از آن به عنوان ' تعقیب او' یاد می کند. مهربانی و صداقتی در صدای کارلایل شنیده می شود که می گوید؛ او هم متواضع و هم مهربان است. به لطف بروگ دوستداشتنی اسکاتلندیاش، حسی از هوس و شادی تقریباً غیرقابل توصیف در کلماتش القا میشود، که با لمس عناصر فیلمسازی که او به آن افتخار میکند، به اوج میرسد. و افتخار آن چیزی است که باید با کارش پشت لنز و جلوی آن در بارنی تامسون باشد.
یا ایده کاملاً درست نبود یا فیلمنامه برای کارلایل مناسب نبود یا زمان بندی مناسب نبود، اما بارنی تامسون و رابرت کارلایل تا به حال هرگز کاملاً با هم ارتباط نداشتند. کارلایل که در طول سالها فیلمهایی برای کارگردانی به او پیشنهاد شده بود، میدانست که آماده نیست. به لطف سال ها تجربه بازیگری او، «می دانستم که واقعا چقدر سخت است. من به اندازه کافی خوش شانس بودم که در طول سال ها با چند کارگردان خارق العاده کار کردم و تماشا کردم و می دانستم که با آنها چه می کند و شما را خسته می کند. و من می دانستم که باید چیزی باشد که از آن لذت ببرم.' جالب اینجاست که بارنی قبلاً «چهار یا پنج بار در یک دوره هفت یا هشت ساله به عنوان بازیگر برای بازی در این نقش به او پیشنهاد شده بود. من آن را دوست داشتم، اما کاملاً درست نبود و از آن دوری میکردم.» اما پس از آن که او خود را در ونکوور یافت که در حال کار بر روی آن بود، همه چیز تغییر کردروزی روزگاری'
برخی از تهیه کنندگانی که او می شناسد کورکورانه با یک پروژه به او نزدیک شدند. 'ببینید، ما یک فیلمنامه گلاسکو داریم که ممکن است به آن علاقه داشته باشید.' البته، پسر اهل گلاسکو از فرصتی برای شنیدن بیشتر استفاده کرد. او با خنده به یاد می آورد: «و بارنی تامسون بود! من نمی توانم از این فیلم فرار کنم! یه جورایی منو تعقیب میکرد بارنی مرا تعقیب می کرد!» اما کارلایل میدانست که اکنون باید نگاه دیگری بیندازد. باید عمیقتر به آن نگاه میکردم و میگفتم، چرا از این موضوع دور میشوی؟ چرا از این کار اجتناب میکنید؟» پس فکر کردم، «چرا باید؟ فیلمنامه خوب است. در گلاسکو می گذرد. اما واقعا گلاسکو نیست که من بشناسم. حتی یک گلاسکو نیست که من می شناسم.» و جان لنیک، دوست تهیه کننده ام به من گفت، شاید به این دلیل است که توسط یک کانادایی از ونکوور نوشته شده است. [خنده] آها! خودشه! این کلید است. بنابراین ریچ کوان، که پسر دوست داشتنی است، فیلمنامه را داشت، اما به جایی نرسیده بود. گفت: «لطفاً آن را بردارید و آنچه میخواهید با آن انجام دهید». با دانستن اینکه آنچه فیلمنامه به آن نیاز دارد بازنویسی از دیدگاه گلاسکو است، «من و دوست خوبم، کالین مک لارن، 12 ماه، 18 ماه آینده نشستیم و آن را در نهایت به چیزی که میبینید کنار هم گذاشتیم.»
چیزی که کارلایل و مک لارن با آن بازگشتند فیلمنامه ای تند و خنده دار و به یاد ماندنی است. مرحله بعدی بردن صفحه به صفحه بود. گرامر بصری فیلم و پهنای باند تونال کلی فیلم قابل توجه است. از نظر بصری این فیلم پویا و زیباست. استفاده از رنگ گویا است و لایه خاص خود را به فیلم اضافه می کند. با کار با فیلمبردار فابیان واگنر، زوایای دوربین متنوع است و بافتی احساسی به آن اضافه میکند در حالی که طراحی فریم ساده، کندهشده و متمرکز است. نتایج کلی کار یک کارگردان برای اولین بار را رد می کند. کارلایل اعتبار کامل کار را به واگنر می دهد.
فابیان کمک فوق العاده ای بود. او فقط فوق العاده است شما نمی توانید با کسی بهتر از فابیان در این زمینه همکاری کنید. وقتی فیلمنامه را توسعه دادم، آن را به عنوان یک قطعه واضح از مد افتاده می دیدم و فکر کردم که بیایید آن را به این شکل فیلمبرداری کنیم. بیایید مطمئن شویم که دوربین به اطراف نمی چرخد. SteadiCam وجود ندارد. عکس های عروسکی بسیار کم. من نماهایی میخواستم که کاملاً مستقیم باشند و بازیگران مستقیماً به شما نگاه کنند.» گفتنی است که بزرگترین تأثیر کارلایل در نگاه بصری فیلم، تلویزیون آمریکایی در حدود سالهای 1955 تا 1967 است. اعتراف به «عشق به عصر طلایی تلویزیون در ایالات متحده». . آن دوره از درام تلویزیونی بی نظیر و بسیار خیره کننده بود. چند روش فوقالعاده فوقالعاده که در آن زمان بچهها قطعات را کنار هم میچینند. بیشتر به این بود که فقط داستان را بگوییم. بیایید زیاد درگیر دوربین نباشیم. بیایید فقط نماهای زیبا بسازیم و به بازیگران اجازه دهیم کارهای مربوط به آن را انجام دهند. و این کلید برای من و فابیان در تمام راه بود. این بود که بیایید یک عکس زیبا بسازیم و این همه چیدمان نداشته باشیم، اما بیایید یک یا دو مرحله را که می دانیم درست است را مرحله کنیم و روی آن تمرکز کنیم. باز هم، هزینه زیادی برای ساخت این فیلم بسیار زیاد است، و من نمیتوانم ببینم چگونه این کار را به روش دیگری انجام دهم.»
وقتی طراحی بصری ایجاد شد، «فیلم به نوعی داستان خودش را روایت میکرد. آرایشگاه، حدس میزنم، قلب کل فیلم است. خاطره من از آرایشگاه های زنانه وقتی بچه بودم در گلاسکو – در واقع در هر کشوری – به عنوان یک پسر کوچک به این مکان ها می رفتم – آنها واقعاً هرگز تغییر نکردند. تونیک هایی که می پوشند، کاتری هایی که استفاده می کنند. حتی تا به امروز همه چیز تقریباً یکسان است. فکر کردم، این کلید کل فیلم است. بیرون در خیابان، دنیای آرایشگرها میتواند خودش را در آنجا با هم ترکیب کند - نه تلفن همراه، نه کامپیوتر، نه چیزی شبیه به آن. . اما من فکر نمیکنم بتوانید برای مدت طولانی در آن معطل شوید. کاملا برهنه است عکس ها کاملاً خالی هستند. موارد اضافی بسیار کمی وجود دارد، پسزمینه بسیار کمی در لانگ شاتها وجود دارد، زیرا میخواستم شما آن پیشزمینه را ببینید به جای دیدن افرادی که در حال راه رفتن و ماشینهایی هستند که در حال پرواز هستند. . . .این یک فیلم اکشن نخواهد بود. من هیچ کدام از اینها را نمی خواهم. من آن بازیگر را میخواهم.» نتیجه نهایی یک ظاهر بسیار تمیز است که فراتر از اشباع رنگ و جلای فیلم است. بدون محدودیت و بدون حواس پرتی خط چشم است.
شعر بصری برای بارنی تامسون وجود دارد که بیشتر آن از استفاده از رنگ ناشی می شود. رنگهای قرمز سوخته و چوبهای تیرهتر در بیزمانی ریگی به آرایشگاه که پس از آن با استریل سفید خالص آپارتمان آرایشگر کریس و کرم بژ خانه سمولینا تضعیف میشود. هر تصمیم عمدی بود.
به گفته کارلایل، «این ظاهر، آن احساس، قرمزها - رنگ شرابی است - کاملاً قوی است، و همچنین قهوهای مانند تنباکو، کیفیتی به آن میافزاید. . من می خواستم به آن نگاه قدیمی تر بدهم. و همچنین سبزی ها. چیزی کاملاً جالب در مورد قرمز و سبز با هم یا صورتی و سبز وجود دارد. این رنگ ها برای من، یک ازدواج وجود دارد. و ما سعی کردیم خیلی از این کارها را انجام دهیم. سکانس ها فقط روی این زنگ ها زنگ می زنند. بعد وقتی به خانه جمولینا میرسی، یک جور کرم وجود دارد، یک جورهایی بژ است. آن دنیای کرم بژی که در پدربزرگ و مادربزرگ خود می بینید. دیوار به دیوار!' با خاموش کردن پالت رنگ سمولینا در خانه، به شخصیت اجازه داد تا جلو و مرکز با الگوهای گلی پر جنب و جوش در لباس او، رنگ در موهایش باشد. ظاهر سفید به سفید با فناوری پیشرفته خانه کریس بُعد جدیدی را به کریس میافزاید که وقتی او در آرایشگاه است نمیبینیم. من سعی میکردم بارنی را حتی بیشتر توسط کریس دفع کنم. زیرا او از کریس متنفر است زیرا کریس احتمالاً همه چیزهایی است که هرگز نبوده و احتمالاً همه چیزهایی است که می خواسته باشد.
در لحظاتی که بارنی به درون خود میرود و خاطرات گیجکنندهای با باران خون قرمز شرابی که در پسزمینه میچکد، جلوههای ویژه ظاهر میشود. همانطور که کارلایل این اثر را توصیف می کند، 'این چیزی بود که باید به نوعی به بارنی گفت، شما قبلاً این را دیده اید. شما بارها با مادرتان در این خانه بوده اید. اینو دیدی پسر شما همه اینها را تماشا کرده اید و ناگهان در آن لحظه که همه را با هم تکه تکه می کند همه چیز را از نو می بیند. او همه چیز را در آن اتاق به هم میریزد و متوجه میشود که مادرش واقعاً این هیولا بوده است.»
صحبت از 'این هیولا'، گفتگو به اما تامپسون و بازی او در نقش سمولینا می پردازد. به سرعت اعتراف کرد: «او چه حرفه ای است. از شروع تا پایان. او فقط آن قسمت را با دو دست گرفت. برای استفاده از یک عبارت آمریکایی، او آن را از پارک بیرون انداخت.» کارلایل چگونگی و چرایی آمدن اما تامپسون به بارنی تامسون را توضیح داد. «امیدوار بودم که او همانگونه که نسبت به فیلمنامه واکنش نشان میدهد، واکنش نشان دهد. داستان های زیادی پشت دلیل رفتن من با اما وجود دارد. میدانستم که برای بازی در این قسمت به فردی شجاع نیاز دارم، زیرا شخصیت سمولینا معمولاً برای یک پسر است. بچه ها وقتی این نوع نقش را بازی می کنند بسیار دیوانه و از دیوار بیرون می آیند. . بنابراین فکر کردم، چه کسی آنقدر شجاع خواهد بود که این کار را انجام دهد. و تو به اِما نگاه می کنی. سپس به ظاهر او در فیلم نگاه میکنید و کسی هست که غرور ندارد و به خاطر هنر در این کار است.» اما این قسمتی بود که به اما تامپسون رسید که ناگفته هایی را در مورد رابرت کارلایل و اما تامپسون می گوید. خیلی سال قبل، من به زمان فکر می کنممونتی کامل، این کارت به در من آمد. نه از طریق نماینده من. همین الان به در من آمد و از طرف اما بود. من هرگز اما تامپسون را ندیده بودم، اما این از زبان اما بود که گفت: «من فیلم را دوست داشتم. آفرین. من به تو افتخار می کنم. بلا، بل، بلا.» فقط یک چیز ناخواسته زیبا. و فکر کردم، روزی این فرصت را خواهم داشت که محبت آن کارت را جبران کنم. سمولینا به یک معنا بازپرداخت من بود. وقتی فیلمنامه را برای اِما فرستادم، نامهای نوشتم که به او بگویم، و او پاسخ داد و در عرض یک روز و نیم این قسمت را پذیرفت. و اما تامپسون را در کشتی داشتیم. آن روز جشن بزرگی در دفتر تولید برگزار شد.»
اما ثروت بازیگری بارنی تامسون با ری وینستون ادامه مییابد که میتواند کارهای کمدی خود را تا حد بسیار خوبی انجام دهد. به گفته کارلایل. من و ری دوستان خوبی هستیم و فکر میکنم ری در کمدی فوقالعاده است. مثل خودم، او اغلب به عنوان شخصیت شرور، این شخصیت روان پریش در فیلم ها و چیزهای دیگر انتخاب می شود. می دانستم که ری در خونش کمدی دارد. او آن را تسخیر کرد. او یک کار عالی روی آن انجام داد.»
با این حال، سوال بزرگ حول محور کلاه دوئل رابرت کارلایل از بازیگر در مقابل کارگردان میچرخد، که اغلب زمانی که یک نفر در یک شخص باشد میتواند مشکلساز باشد. کارلایل با توجه به اینکه میدانست هم بازیگر و هم کارگردان میشود، بهعلاوه سالها تجربه خود در مقابل دوربین، آمادهسازی برنامهریزیشده بود و میدانست که او هم بازیگر و هم کارگردان خواهد بود. شماره یک، من و کالین به نوعی ساختار فیلمنامه را به گونهای طراحی کردیم که بارنی بسیار واکنشپذیر بود. او واقعاً آنقدر طرح را دنبال نمی کند. همه چیز در مورد بارنی اتفاق می افتد و اتفاقاتی می افتد. بنابراین بیشتر به نوعی واکنشی است. . . در کمدیها، در کمدیهای تاریک، اجرا لازم نیست که شما رشتههای دلتان را از هم جدا کنید. دومین چیز این بود که من یک استند-این فوقالعاده داشتم، اگرچه او یک استند-این نبود، یک دوست فوقالعاده، یک دوست بازیگر گلاسکویی من به نام مارک بارت. . . اما و ری و بقیه بازیگران، این فرصت را داشتند که چهار یا پنج بار با مارک عکس بگیرند، در حالی که من و فابیان در حال تنظیم عکسها و درست کردن آنها بودیم. و بعد که این کار را انجام میدادیم، وارد میشدم.»
برخی از نکات خوب برای همه بازیگران/کارگردانان درس هایی است که رابرت کارلایل آموخته است. صادقانه بگویم، بیشتر اوقات، بیشتر برداشتهای من زمانی که دوربین روشن شد، یک یا دو عکس بود. خیلی خیلی سریع انجامش بده تمامش کن و زیاد بهش فکر نکن آن جا در سر خود پارک شده ننشینید. تو آن تجملات را نداری شما باید گسترده تر از آن و بزرگتر از آن باشید. این، و چیزی که یاد گرفتم، قابل دستیابی است.» کارلایل همچنین خرد کمی از زمان خود در صحنه فیلمبرداری «روزی روزگاری» به ما منتقل کرد. «[شما] خیلی سریع باید داور کاری خود شوید که انجام می دهید. شما خودتان می دانید که آیا برداشت درست است و آیا درست است یا نه. بنابراین این واقعیت که من این نوع کار را انجام می دادم که منجر به فیلمبرداری بارنی شد، فوق العاده بود. این کلید بود. . من یک مانیتور کوچک در پشت سرم داشتم که همیشه وجود داشتروزی روزگاریو با شروع این کار، فکر میکنم یکی از بزرگترین دلایلی است که چرا توانستم این کار را انجام دهم.»
با تکمیل بارنی تامسون، که قبلاً مورد تحسین منتقدان و تماشاگران قرار گرفته بود، وقت آن است که قبل از اینکه به تلاش کارگردانی اجتناب ناپذیر بعدی برویم فکر کنیم و این سوال را مطرح کنیم که رابرت کارلایل در روند کارگردانی این فیلم چه چیزی درباره خود آموخت؟ با یک خنده واقعی از ته دل، صراحت او جذاب است. 'من دیوانه ام!' اما کارلایل با جدیت فراتر از متفکر و فروتن است. 'در واقع، من می توانستم این کار را انجام دهم. من فوق العاده خوش شانس بوده ام، دبی. من در طول سال ها با کارگردانان شگفت انگیزی کار کرده ام. افرادی مانند دنی بویل، آلن پارکر، کن لوچ. امیدوارم از آنها گرفته باشم. امیدواری تمام سال هایی که جلوی دوربین بودم کمی از بین رفته باشد. فکر میکنم چیزی که بارنی به من آموخت این بود که انجام داد. این دارد. و اینکه این امکان برای من وجود داشت. در دوران تئاترم، 4، 5 سال در تئاتر کار کردم و بعد در واقع کارگردانی را شروع کردم. حدود 6 یا 7 سال در تئاتر کارگردانی کردم. بنابراین موضوع کارگردانی بازیگران هرگز مشکلی نداشت. هیچ وقت مسئله ای نبود. چیزی که قرار بود مشکل ساز شود این بود که آیا می توانم این دید را که در ذهنم است، روی صفحه نمایش بگذارم. این کلید بود. و البته با کمک فوق العاده فابیان، توانستم این کار را انجام دهم.»
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB