نویسنده: دبی لین الیاس
بر اساس فیلم ایسلندیدر هر صورتتوسط Hafsteinn Gunnar Sigurosson، نویسنده/کارگردان دیوید گوردون گرین، داستان ثبت شده خود را با PRINCE AVALANCHE بیان می کند. گرین با بازی پل راد و امیل هیرش، ایده «ضد بازیگران» را به کار میگیرد، و دو بازیگر او «دو نفری هستند که هیچ کاری برای حضور در یک فیلم با هم ندارند»، با بازیهای تازه، آسان و داستانسرایی با طراوت به سمت ژوگولار فلسفی میروند. که احساسات و زندگی را از بین میبرد و راه را برای تجربهای بینظیر و سرگرمکننده از تماشای فیلم باز میکند.
الوین و لنس که در برابر ویرانی سوخته شده باستروپ، تگزاس در سال 1988 پس از یک آتش سوزی ویرانگر (آتش سوزی واقعی در سال 2011 و بدترین آتش سوزی در تاریخ تگزاس رخ داد)، بخشی از خدمه جاده ای ایالت هستند که وظیفه جایگزینی نقاط ربات، نشانگرهای جاده و رنگ آمیزی مایل ها و مایل ها خطوط جداکننده زرد در جاده های روستایی. آلوین و لنس هرکدام به اندازه بقایای زغالشده منطقه ناقص هستند، اما با تماشای آنها هر روز احساس همدردی میکنند. روزهای خود را یا در سکوت متفکرانه و متفکرانه سپری می کنند یا مانند یک زوج متاهل قدیمی به همدیگر تک تیراندازی می کنند، یا بهتر از آن، اسکار مدیسون و فلیکس آنگر در قرن بیست و یکم، این دو هیچ چیز نیستند، اگر نگوییم قابل آغوش باز.
آلوین انگر-اسک هوای خوبی در مورد او دارد و از هوش و مهارت های خودآگاه و متفکر او تجلیل می کند. از سوی دیگر، لنس، که برادر کوچکتر دوست دختر آلوین است که یک هدف در زندگی دارد. در هر زمان، هر مکان و توسط هر کسی. او برای آخر هفته ها زندگی می کند، زمانی که در جستجوی همراهی زنانه به تمدن بازمی گردد. در همین حال، آلوین، تنهایی جنگلی که زمانی سرسبز سیاهشده بود را ترجیح میدهد و قصد دارد با مهارتهای فوقالعادهاش در فضای باز از زمین زنده بماند. با گذشت هفته ها و مشاهده خشک شدن رنگ، الوین و لنس بیشتر به هم نزدیک می شوند و نه تنها از یکدیگر، بلکه مهمتر از خود درک بهتری پیدا می کنند.
من قدردانی میکنم که پل راد با بازیاش در نقش آلوین از منطقه راحتی کمدی معمول خود خارج شد و ما را به یاد بازیهای دراماتیک او میاندازد، اما در ابتدا، تماشای PRINCE AVALANCHE و سکوت راد مانند تماشای خشک شدن رنگ است. با این حال، در این حالت کند (و منظورم کند) و خسته کننده، شخص شروع به دیدن داستان و شکل گیری شخصیت می کند، شما را به درون مرد می کشاند، و باعث می شود که بپرسید چه چیزی او را تیک تیک می کند. اما در حالی که «سکوت» بخش مهمی از شخصیت آلوین و در کل فیلم است، سکوت بیش از حد در بسیاری از صحنههای راد وجود دارد.
امیل هیرش به عنوان لنس لحظات خندهداری را پشت سر میگذارد و از منطقه راحتی خود خارج میشود و در نقش یک جوان به ظاهر نه چندان درخشان/خاموش مداد بازی میکند، عملکردی که با توجه به آنچه که ما به دیدن هرش عادت کردهایم بسیار جالب است. با دوگانگی جالب رادز آلوین از روششناسی محاسبهشده OCDC، که با وسواس تقریباً اوتیستیک و آرامش اجباری هم مرز است، تماشای آلوین که زیر پوست پرانرژی جوان آلوین قرار میگیرد، جذاب میشود.
به نویسندگی و کارگردانی دیوید گوردون گرین، ابتدا باید پرسید: «چرا؟» چرا چیزی به عنوان خسته کننده و 'خسته کننده' مانند نقاشی خطوط در جاده های متروک به عنوان نقطه شروع برای نسخه او از این داستان؟ «فکر میکنم یکی از دلایلی که این حرفه خاص برای من جذابیت دارد این است که عنصر مراقبه را به آن میدهد. این یکی از آن مشاغلی است که مردم به آن فکر نمی کنند. شما هر روز در جاده رانندگی میکنید و به کسی فکر نمیکنید که این خطوط را بیرون بکشد. من فکر می کنم که این یک شکل هنری است که مورد استقبال قرار نگرفته است. مردانی هستند که میتوانند نقاشیها را بفروشند و روی بوم نقاشی بپاشند به قیمت میلیونها دلار، و سپس افرادی هستند که تمام زندگی خود را در بزرگراه سپری میکنند و حتی هرگز روی یک راه راه امضا نمیکنند.» گرین از این جنبه مدیتیشن با صحنه های طولانی سکوت بهترین استفاده را می کند و به آلوین، لنس و مخاطب اجازه می دهد تا صداهای تولد دوباره طبیعت را در آغوش بگیرند. از بسیاری جهات، فقط با تماشا و گوش دادن، PRINCE AVALANCHE تبدیل به یک کاتارتیک آرام می شود.
گرین با استفاده از هر راه بهعنوان «طرحنامه» برای PRINCE AVALANCHE، «فقط یک روز را صرف دیکته آن فیلم به صورت فیلمنامه کرد و سپس چند روز دیگر را صرف آن کرد و چیزهای خاصی را گسترش داد و از نظر احساسی روی برخی از این شخصیتها با دیالوگهایی سرمایهگذاری کرد. . این یکی بسیار ساده بود و من واقعاً از تجربه ساده کردن فرآیند تولید استفاده کردم. من ایده بازسازی آن را در فوریه داشتم و در ماه جولای در حال میکس کردن محصول نهایی بودیم. اینها چرخشهای بسیار سریع، غیرعادی سریع برای یک فیلم هستند.»
راد (که هیرش او را «استاد بداههنویس» توصیف میکند) و هیرش با ترکیبی از دیالوگهای نوشتهشده و بداههنویسی، بین قالبها در نوسان هستند. به گفته گرین، «صحنهای طولانی وجود دارد که امیل یک مونولوگ شش صفحهای ارائه میکند و این تقریباً به معنای واقعی کلمه در فیلمنامه است. سپس مواقع دیگری وجود دارد که آنها آن را رها می کنند.» یک تصادف شاد بسیار شیرین شامل «[زنی] میشود که پل با عبور از خاکستر خانهاش روبرو میشود - همه اینها بداهه است. این در فیلمنامه نبود. این فقط یک زن است، این داستان واقعی او بود و ما او را ملاقات کردیم و او را در فیلمنامه گنجاندیم. این یکی از آن فرصتهای نادر فیلم بود که در آن میتوان به هر دو صورت کار کرد.»
خوب کار کردن برای فیلم، کمدی فیزیکی است که توسط راد و هیرش به کار گرفته شده است، و هرگز بیشتر از تعقیب و گریز آچاری در میان صخره ها، رودخانه ها، گل و لای و دره های کوچک نیست. تنظیم فیلم در جنگل های سوخته تگزاس همچنین فرصت کافی برای استفاده از 'خلاء' و 'غمگینی' دنیای اطراف پسران را فراهم می کند و پیامی بصری را ارائه می دهد که آلوین و لنس از آن غافل هستند - به اطراف نگاه کنند. این مردم، این سرزمین، به خاک سپرده شده است و این مردم چیزی ندارند - باعث می شود مشکلات آلوین و لنس بسیار ناچیز به نظر برسند. اما، در حالی که هر شخصیت یک مطالعه شخصیت جالب است، در پایان روز، هنوز احساس میکردم که داستان به عنوان یک کل کامل نشده است.
یک رویکرد مینیمالیستی از لحاظ بصری و با دیالوگ، و با توجه به اینکه همه چیز کم و بیش یک مطالعه شخصیت دوگانه مشاهدهای است، امتیاز دیوید وینگو، اگرچه جذابتر است، اما باید کمی «زیباتر» باشد.
برجسته با PRINCE AVALANCHE فیلمبرداری تیم اور است. با لحن بصری که تماشای آن از طریق نور و لنز فوق العاده است، Orr یک تجربه جادویی ایجاد می کند. این تصاویر با تجلیل و در آغوش گرفتن مادر طبیعت، خلوص و طراوت را نشان می دهد. همانطور که گرین آن را توصیف می کند، 'ما آنجا بودیم و با مادر طبیعت بازی می کردیم. او یک توپ منحنی به ما پرتاب می کرد و بر روی ما باران می بارید و ما می گفتیم: 'بزن. ما در باران فیلم میگیریم.» و [ما] واقعاً آن را به صحنه پانتومیم زیبایی از پل در این خانه سوخته تبدیل کردیم. ما واقعاً سعی کردیم آن را بگنجانیم و آن را بپذیریم. ما بسته روشنایی نداشتیم تا به خورشید شلیک کنیم. معمولاً اگر در یک فیلم هستید و خورشید در آن جهت است [نشان می دهد]، ما از شما فیلم می گیریم و شما با من صحبت می کنید، پس از من خوشتان می آید. تو برمی گشتی و ما ابریشم می گذاشتیم و چند چراغ روی من می گذاشتیم تا من با تو مطابقت کنم. اما در این فیلم، صبح به شما شلیک میکردیم و عصر به من شلیک میکردیم، بنابراین نور خوب پشت شما بود و سپس نور خوب پشت من بود. ما واقعاً از ابزار نور خورشید و باران و عناصر طبیعت استفاده کردیم و آنها را در آغوش گرفتیم. گاهی اوقات ما فقط از دو نمایه در نمای نزدیک به جای عکس های متقابل سنتی عکس می گیریم. این زمان در تدوین و ساختار داستان نیز پذیرفته شده است، به ویژه با ظاهر یک خورشید درخشان درخشان زمانی که لنس و آلوین هر کدام از رکود عاطفی شخصی خود عبور می کنند و استعاره احساسی زیبایی خلق می کنند.
به طور مشابه، استفاده از رنگ زرد همراه با رنگهای اصلی لباسهای آبی و فقط کمی قرمز روشن، یک لحن ساده اولیه را با فریاد زرد «احتیاط» در طول فیلم ایجاد میکند. استفاده از رنگ قرمز، بسیار عاقلانه در استفاده از آن، گویاترین است، زیرا واقعاً به معنای «ایست» و «نگاه کردن» به آنچه در حال رخ دادن است - پیرزن، راننده کامیون و مهتابش، چراغهای هشدار قرمز در جاده است. پست ها و غیره
عدسی Orr بسیار موثر است زیرا عناصر تصادفی از سبزه های جوانه زده، نهرها، چمن ها و زندگی دوباره را به تصویر می کشد. 'شما باید کرمها و لاکپشتها و عناصر را دوست داشته باشید، زیرا طبیعت در حال بازگشت به خود است. حضور با دوربین برای تولد دوباره شگفت انگیز بود.» درست مانند لنس و آلوین که در حال تولد دوباره خود هستند.
نویسندگی و کارگردانی دیوید گوردون گرین برگرفته از داستان و فیلمنامه استدر هر صورتتوسط Hafsteinn Gunnar Sigurosson
بازیگران: پل راد، امیل هیرش
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB