نویسنده: دبی لین الیاس
در سفر دوم خود با OUT OF THE FURNACE، نویسنده/کارگرداناسکات کوپرثابت می کند که او یک 'فلاش در صحنه کارگردانی' نیست. مواجهه با وظیفه دلهره آور حداقل برابری، اگر نگوییم از برتری اولین ویژگی برنده جایزه خود، برابری کند.دل دیوانهکوپر هیچ مشتی نمیکشد و داستانی غمانگیز از اجاق، خانه و پیوندهایی که به هم میپیوندد را ارائه میکند. کوپر که در منطقه Rust Belt خارج از پیتسبورگ در برادوک، پنسیلوانیا قرار دارد، دوباره مردان و زنان یقه آبی سخت کوش این کشور و قوانین اخلاقی قرنها که بر اساس آن زندگی میکنند را در آغوش میگیرد. کوپر با تاریکی عمدی که از دشمنی بین خیر و شر در انسان تغذیه میکند، OUT OF FURNACE را با تفسیرهای اقتصادی و سیاسی زیرمتنی در مورد کل کشور القا میکند. این فیلم از نظر مضمونی به خوبی ساخته شده و ساختار یافته است، این فیلم به اجراها اجازه می دهد تا قبل از انفجار و پریدن از صفحه نمایش، به آرامی در حال سوختن باشند و روح شما را القا کنند، و چیزی بیشتر از کریستین بیل و وودی هارلسون نیست.
در سال 2008 (خط زمانی تعیین شده توسط کلیپ های تلویزیونی اوباما و تد کندی در کنوانسیون دموکرات ها) OUT OF THE FURNACE در اطراف برادران بازی، راسل و رادنی متمرکز است. راسل، سختگیر، درونگرا و روشمند در انتخابها و زندگیاش، در کارخانه فولاد محلی کار میکند. اما برای چه مدت دیگر او نمی داند. صنعت فولاد ضربه سختی خورده است و آسیاب برادوک یکی از آخرین صنایع است. برادر رادنی سر گرم خانواده است. رادنی که در حال حاضر چندین سفر را در عراق انجام داده است، وقت خود را با قمار می گذراند، بدهی هایی را جمع می کند که نمی تواند بپردازد، با افرادی که راهی برای وادار کردن او به پرداخت آن پیدا می کنند، بنابراین راسل مجبور می شود وارد عمل شود و سعی کند کوچکش را نجات دهد. برادر - دوباره در این بین، پدر آنها در خانه در حال مرگ بر اثر سرطان است و عموی پسران، رد باز از او مراقبت می کند.
زندگی برای پسران بازی کمی دشوارتر می شود زمانی که راسل در نتیجه یک تصادف رانندگی مرگبار که در آن مادر و فرزند خردسالش کشته شدند به زندان می افتد. در حالی که زندگی او در پشت میلههای زندان ممکن است در حال حاضر نامرتب باشد، زندگی بیرون از زندان ادامه دارد و پس از آزادی او، راسل متوجه میشود که دوست دخترش لنا او را رها کرده و اکنون با رئیس پلیس برادوک در حال حلق آویز است، که منجر به یک رقابت ناراحتکننده بین راسل و رئیس بارنز میشود. رادنی که یک دوره دیگر را در عراق پشت سر گذاشته است، دوباره تلاش می کند تا کار درست را انجام دهد و بدهی های خود را به جان پتی، بوکیدار محلی بپردازد. متأسفانه، تنها راه برای دستیابی به پولی که مدیون اوست، شرط بندی روی خود در مبارزات غیرقانونی با بند انگشت برهنه است که در سرتاسر کوه های آلگنی برگزار می شود و تا کوه های پریکنس در شهرستان برگن، نیوجرسی انجام می شود. اما بیشترین ناراحتی راسل مرگ پدرش و عدم حضور او در مراسم خاکسپاری است.
راسل با دروننگری ضمنی، پذیرفتن کارتهای پرداخت شده، به شغل قدیمیاش در آسیاب برمیگردد، به خانه خانوادگی قدیمی نقل مکان میکند و سعی میکند آن را با یک لایه رنگ جدید، چند پنجره جدید، یک در جدید تزئین کند. . یک بند استعاری برای زندگی اکنون او. با عمو رد به عنوان یک تخته صدای حکیم، مهلت و فرار راسل هنگام شکار با رد پیدا می شود. اما پذیرش بی سر و صدا به دلیل فعالیت های رادنی با پتی و شرورترین مرد اطراف، هارلان دی گروت، به سرعت قطع می شود. DeGroat با اعتراف سریع 'من با همه مشکل دارم'، مردی است که مادر خود را به خاطر نگاه اشتباه به او می کشد. او نه قطبنمای اخلاقی دارد و نه قطبنمای جغرافیایی. در ذهن پر از مواد مخدر دگروت، همه چیز برای اوست. دگروت نه تنها بزرگترین و سودآورترین فروشنده مواد مخدر در منطقه، بلکه مردی که پشت کلوپ های مبارزه غیرقانونی است، مردی است که رادنی از او عبور می کند. قانون اول با راسل، هیچ چیز قوی تر از خانواده نیست. خانواده از خودش مراقبت می کند و شما با خانواده درگیر نمی شوید. DeGroat فقط با خانواده بهم ریخته است.
کریستین بیل در اوج بازی خود است. او با آوردن ظرافت و مهربانی آرام و درونگرا به راسل، قلب فیلم است. هر کاری که راسل انجام می دهد با انگیزه قلبی اوست و می خواهد کار درست را توسط همه انجام دهد. بیل ماهیت آن را با این اجرا مجسم می کند. همانطور که احساسات عمیق و داغ می شوند، بیل با احتیاط و عمد به آرامی رشته هایی را به ملیله احساسی راسل اضافه می کند تا اینکه در پایان فیلم، تصویر کامل، آرام، بی حرکت – متفکرانه و بازتابنده اما با نوری جدید است. بر اساس کسی در زندگی نویسنده/کارگردان کوپر 'که متحمل تراژدی، درد و فقدان زیادی شده است و یکی از مثبت ترین افرادی است که من می شناسم'، برای کوپر مهم بود که راسل مردی روحانی باشد. ، که به کلیسا می رود و می نشیند، فکر می کند، به دنبال پاسخ و کمک خواهد بود. «ایمان آن مرد خاص او را به راه انداخته است، خواه در حال طلب بخشش باشد یا رستگاری یا هر چیزی که در آن لحظات بسیار آرام و شخصی می خواهد. در این جوامع کوچک در سراسر آمریکا. . برای من مهم بود که راسل باز برای آن نوع معنویت و آن ایمان بخواهد، زیرا او مطمئن است که کارهایی انجام می دهد که از نظر اخلاقی بسیار مشکوک است و چیزهایی که در زندگی اش اتفاق افتاده است که در پیچ و خم های سرنوشت و شرایط او را درگیر کرده است. در موقعیتی که در آن قرار دارد.»
در طرف مقابل، وودی هارلسون را داریم که با بازی خود در نقش هارلان دی گروت از پشت بام عبور می کند. هارلسون علاوه بر سرگرمی با خشونت آهسته، نه تنها روی یک طاقچه بیرون میرود، بلکه سقوط آزادانهای از آن دارد و عملکرد خود و شخصیت DeGroat را در ناخودآگاه شما حک میکند. بستنی روی کیک این لونی خالکوبی شده، مانترای مورد علاقه اوست که روی دو طرف مشتش خالکوبی شده است. (باید آن را ببینید تا باور کنید. و بله، شما خواهید خندید.) همانطور که اسکات کوپر گفته است، 'وقتی با هم پیچیدیم، وودی به سمت من رفت و او مرا در آغوش گرفت و گفت: 'من هرگز نمی خواستم شخصیتی را کنار بگذارم. خیلی بد در زندگی من.»
برای کوپر، هدف او ایجاد و یافتن دوگانگی بین خیر و شر بود. میخواستم شخصیت وودی نمایانگر بدترین و شخصیت کریستین بهترینهای آمریکا باشد.» او موفق می شود زیرا زیبایی واقعی OUT OF THE FURNACE در حال تماشای رقص احساسی زیبا بین بیل و هارلسون است. آنها در هماهنگی کامل هستند، یین و یانگ با یکدیگر، تغذیه، سوخت رسانی، رهبری، چک کردن. این رقصی است که از دیدن پایان متنفر هستید.
کیسی افلک جوهر یک مرد در لبه را به تصویر می کشد، مردی که وحشت های جنگ را تحمل کرده است، سربازی که بی سر و صدا از PTSD رنج می برد. افلک هم در گفتار و هم در شیوه رفتاری ناخوشایند، خشمگینانه و عصبانیت را به رادنی القا می کند. چشمانش هرگز از حرکت باز نمی ایستند، بدنش همیشه در حال خارش است، روی لبه، آماده انفجار مانند بمب دستی است. افلک شکسته و ناقص به ما اجازه می دهد با رادنی همدردی کنیم و با او همدردی کنیم و در عین حال از اعمال ناشایست او بیزار باشیم. افلک که می خواست به وضعیت عاطفی کهنه سربازان بازگشته وفادار باشد، با برخی از دامپزشکان صحبت کرد، «سعی کرد تا آنجا که می توانید آن تجربه را برای یک نفر و برای بسیاری از این بچه ها در کنار هم قرار دهید. . آنها زمان زیادی را در آنجا با سطح ثابتی از اضطراب می گذرانند و درک می کنند که این علائم در هنگام بازگشت با برخی از اختلالات استرس پس از سانحه چیست [کلیدی است]. افسردگی، ناامیدی، بیگانگی و احساسی وجود دارد که مردم نمیخواهند تجربههایشان را بشنوند و چقدر احساس تنهایی میکنند. . شما فقط امیدوار هستید که هر لحظه که هستید همه این چیزها به شما نفوذ کند.' اجرای افلک یک عمل متعادل کننده عاطفی واقعی است.
به عنوان لنا، گل سرخ در میان خارها، زوئی سالدانا، نه تنها به کل فیلم، بلکه به ساختار شخصیت راسل نیز ظرافتی لطیف می بخشد. به گفته سالدانا، 'فکر می کنم لنا از زندگی اش دریده است. او احتمالاً زندگی سختی داشته است. من باید آن را برای او بسازم و آن را بفهمم. . من باید میدانستم که چرا او نمیتوانست به کسی که واقعاً دوستش داشت بچسبد و با کسی رفت که در قانون کار میکرد که به طور نمادین میتواند او را ایمن نگه دارد. این به ناتوانی او در مقابله با خطر و درد مربوط می شود. . . [بی] گسستن بین دو مردی که واقعاً با او خوب بوده اند، در مقایسه با شکنجه ای که او باید با خودش زندگی کند، با علم به اینکه فقط باید تصمیماتی بگیرد که از نظر جسمی از او محافظت می کند، بسیار کوچک است.» دست در دست کار سالدانا، کار فارست ویتاکر است که در نقش رئیس وسلی بارنز، نه تنها برای لنا، بلکه راسل، فیلم را در واقعیت پایه ریزی می کند.
یکی از بازیگران بسیار مؤثر، سم شپرد است که بهعنوان رد باز، خردی حکیمانه و آرامبخش ارائه میکند که لحن نسلی لازم برای شخصیتها و تاریخ منطقه را تعیین میکند. ویلم دافو مقداری برق به جریان میافزاید و هر دو طرف حصار را در نقش صاحب کتاب/بار سایهدار جان پتی بازی میکند، کسی که میخواهد پول دربیاورد اما همچنین واقعاً به رادنی اهمیت میدهد، بنابراین خود را بین یک سنگ و یک مکان سخت قرار میدهد. تماشای دافو که در حال تکان خوردن خودش است، فوق العاده است. یک چرخش خوب توسط تام بوئر کهنه کار که در نقش دن دوگان، متصدی بار متخلف پتی، صدای ستمدگان و در عین حال مغرور را با یک نگاه به تصویر میکشد.
به کارگردانی اسکات کوپر و نویسندگی مشترک کوپر و براد اینگلزبی، این تاریخ خود کوپر بود که او را به این داستان و شهر سوق داد.برادوک. کوپر که در یک شهر کوچک ویرجینیا و به عنوان نوه یک معدنچی زغال سنگ بزرگ شد، 'با این افراد بزرگ شده بود و زمان زیادی را در شهر کوچک آمریکا گذرانده است.' یادگیری در مورد برادوک در حین گشت و گذار بادل دیوانه'آنچه که شهر طی پنج تا هفت سال گذشته متحمل شده بود، در مواجهه با آشفتگی اقتصادی و از دست دادن صنعت فولاد، واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داد. برای من بسیار مهم بود که نه تنها به شهرهای کوچک آمریکا مانند آن، بلکه به آنچه که ما آمریکایی ها در این پنج سال پرتلاطم گذشته متحمل شده ایم، واقعاً نور بتابانم. آن محیط یقه آبی چیزی بود که من واقعاً آن را درک کردم و با من طنین انداز شد و فکر می کردم در سینمای آمریکا کمتر بازنمایی شده است. . من این افراد را به خوبی می شناختم و اخلاق و ارزش های آنها را می شناختم. . این مهم بود که همه آن مضامین را به شیوه ای کاملا شخصی در یک روایت قرار دهیم.»
همزمان با تنظیم فیلم در برادوک، تصمیم به فیلمبرداری در آنجا نیز بود. همانطور که بازیگران موافق بودند، به ویژه با OUT OF THE FURNACE غوطه ور شدن در منطقه و بخشی از جامعه بسیار مهم بود. همانطور که بیل توضیح داد، 'مثل تفاوت بین اجرای مستطیل دوربین در مقابل دنیایی است که ایجاد می شود و سپس دوربین چیزهایی را در آن پیدا می کند. تفاوت زیادی در آن وجود دارد، زیرا چیزی که از بین می برد عملکرد است. شما حوصله اجرا ندارید شما فقط به نوعی این کار را انجام می دهید. شما موجود هستید.' با OUT OF THE FURNACE، اجراها چیزی جز 'فقط انجام آن' هستند. برای افلک مهم این است که «[این] یک داستان واقعی به شکلی که به نظر می رسد وجود دارد. برای دیدن جایی که زمانی یک چیز بود و اکنون چیز دیگری است. حال و هوای زیادی دارد. اگر یک تنظیم روشنایی وجود دارد که 20 دقیقه طول می کشد، می توانید به اتاق دیگری بروید و فقط به پشت یک دسته تخته سه لا خیره نشده اید. شما در واقع در اتاق دیگری در خانه خود هستید که باید در آنجا باشید، و این به شما کمک می کند که شما را زمین گیر کرده و نگه دارید.»
سالدانا توضیح میدهد که، «[آنچه] یاد میگیرید و از آن میگیرید، قدرتی است که میتوانید از این افراد جذب کنید. وقتی همه چیز خراب می شود، ترک کردن آن بسیار آسان است، اما ماندن در اطراف و اساساً زندگی بخشیدن به یک شهر به دلیل همه چیزهایی که نسل به نسل به شما داده است، برای من این چیزی است که یک آمریکایی واقعی را تعریف می کند. وقتی واقعاً خشن می شود به هم می چسبد. این شهری است که ضربه های بسیار بسیار شدیدی به آن وارد شده است که شما را با یک گره بزرگ در شکم خود رها کرده است. . اما وقتی با مردم بنشینی، به نوعی آرزو میکنی که آرزو میکنی یک ذره از قدرتی که آنها هر روز با چسبیدن به اطراف دارند، داشته باشی. این چیزی بود که من واقعاً تحت تأثیر آن قرار گرفتم.»
کوپر با تثبیت مهارت خود به عنوان یک داستاننویس، با برخی از بهترینهای این تجارت به عنوان بخشی از تیم سازنده همکاری میکند، با فیلمبردار Masanobu Takayanagi (که ما را با کار خود در فیلم شگفتانگیز کرد.خاکستری”). فیلمبرداری روی فیلم 35 میلیمتری و استفاده از نور و سایه برای خلق واقعیتی بداخلاق، بافتی و مالیخولیایی، همراه با ظاهر سینمایی ملایم، این اثر قابل لمس است. با نمایش زیباییهای ظریف کوههای آلگنی و رودخانه Monongahela، غزلی برازنده در لحن بصری نفوذ میکند و سادگی سطحی را که زیرمتن آهستهسوزی را میپوشاند، افزایش میدهد. ویرایش دیوید روزنبلوم سطحی از غیرقابل پیشبینی را اضافه میکند که در حالی که گاهی حواستان را پرت میکند و احساس نامتعادل میکند، در عین حال باعث میشود فرد از دنیای بهظاهر سرکوبشده و معمولی برادوک و پسران بازی، تکان بخورد.
امتیاز گیری توسطWinter’s Boneدیکن هینچلیف آهنگساز به طور موثری آزاردهنده است در حالی که «آزادی» پرل جم که به عنوان کتابی برای فیلم عمل می کند، یک غم انگیز و حتی غم انگیز را به وجود می آورد.
OUT OF THE FURNACE که با اجراهایش حتی بالاتر رفته است، یک مطالعه شخصیتی آرام و مشاهدهای از وضعیت انسان و رفتار انسان است که در تاریکی و نور هر روح میکاود و خود را در وجدان شما میسوزاند.
به کارگردانی اسکات کوپر
نوشته اسکات کوپر و برد اینگلزبی
بازیگران: کریستین بیل، وودی هارلسون، کیسی افلک، فارست ویتاکر، زوئی سالدانا، ویلم دافو، سام شپرد، تام باور
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB