نویسنده: دبی لین الیاس
یکی از چیزهایی که در کودکی یاد گرفتم که دستانم را در قابلمه ها و ماهیتابه های مادربزرگ آلمانی دوست داشتنی ام قرار می دادم و از 'نیبله های نپخته' نمونه می گرفتم یا آب نبات های ناشناخته را از ظرف در کنار درب ورودی او بیرون می آوردم یا پتی چهارهای زیبا از یخچال، فقط به این دلیل است که چیزی خوب به نظر می رسد. به این معنی نیست که طعم خوبی دارد، و حتی اگر خوش طعم باشد، طعم پس از آن گاهی اوقات می تواند کمتر از آن خوشایند باشد. چنین موردی در مورد NO Reservation وجود دارد. اگرچه از بیرون خوب به نظر می رسد و تا حدودی خوش طعم است، اما مواد هرگز کاملاً به نقطه جوش نمی رسند و نتیجه نهایی کم پخته، فاقد ادویه و نسبتاً ملایم است.
در ابتدا در شهر تاریخی شیک هامبورگ، آلمان اتفاق میافتد، اما برای چند بهروزرسانی آمریکایی و مدرنسازی جدید نیویورک، بدون رزرو، شبیهسازی مجازی از فیلم «بیشتر مارتا» ساندرا نتلبک است که با خوبیها، بدیها و در این مورد کامل میشود. ، نه خیلی خوشمزه کیت آرمسترانگ یک سرآشپز درجه یک در یکی از شیک ترین رستوران های گرینویچ ویلیج است. او یک کمال طلب خودخواه و خودمحور است، او با دستی آهنین بر آشپزخانه - و زندگی خود - حکومت می کند. یک معتاد به کار وسواسی، به لطف مجموعه ای از قوانین سختگیرانه تحمیلی که تمایلی به شکستن آنها ندارد، در زندگی خود جایی برای زندگی ندارد. بدون رابطه. بدون خانواده فقط کار. و البته یک درمانگر. اما زندگی منظم کیت زیر و رو میشود زمانی که فیت وارد میشود و خواهرزاده ۹ سالهاش، زوئی را به کیت میدهد تا بعد از مرگ ناگهانی مادر زویی در یک تصادف رانندگی، بزرگ شود. و همانطور که همه ما می دانیم، سرنوشت زمانی که بخواهد می تواند بسیار ظالمانه باشد و در جایی که کیت به آن مربوط می شود، به نظر می رسد که سرنوشت بیش از کمی به او توجه دارد. دنیای منظم کیت که با آسیب های عاطفی که نمی تواند و نمی خواهد به خاطر مرگ خواهرش بیان کند، به علاوه مسئولیت بزرگ کردن کودک، در حال فروپاشی است. اما وقتی رئیس کیت پائولا یک آشپز جدید را بدون اینکه به کیت بگوید استخدام می کند، خرده ها در مقایسه با فروپاشی کامل سوفله مانند چیزی نیستند. نیک نقطه مقابل کیت است. پرانرژی، خوش شانس، پرشور، پرنشاط، سرگرم کننده. لذت تماشا. لذتی برای در آغوش گرفتن مردی که از نشان دادن احساسات واقعی خود هم در آشپزی به سبک ایتالیایی خود نمی ترسد، بلکه با عشقش به اپرای ایتالیایی. مردی که می تواند بخندد. مردی که وجودش جهنم کیت را آزار میدهد... مخصوصاً وقتی در آشپزخانه «او» است و بهویژه زمانی که کیت باید برای مراقبت از زویی از قلمرو خود خارج شود.
و Zoe وجود دارد. زوئی یک کودک دوستداشتنی زودرس عاقلتر از سالهایش است، اما به دلیل امتناع از خوردن، رنجهای خود را تقریباً به خوبی کیت پنهان میکند، زیرا به خوبی میداند که کیت برای کنترل هر چیزی که خارج از «هنجار» است، مجهز نیست. زویی که خودکفا و توانا است، استعداد بینش دارد و تا حدی در تلاش برای کامل کردن دوباره زندگیاش و همچنین دادن آنچه که کیت به آن نیاز دارد به خالهاش میدهد، زویی تصمیم میگیرد تا بین نیک و کیت خواستگاری کند و دست اول یاد بگیرد که روغن و آب فقط با هم مخلوط نمی شوند.
کاترین زتا جونز که خودش همیشه در کارش بسیار محتاط است، اما به خاطر نوبت پرشورش که در «شیکاگو» برنده اسکار شد، به نقش کیت می پردازد. با شخصیتی محجوب و بازیگری که به خاطر بازی هایش بسیار مناسب و محجوب شناخته می شود، می توان فکر کرد کیت نقش ایده آلی برای زتا جونز است. این نیست. او بسیار روشمند و پلاستیکین است، او معنای جدیدی به اصطلاح 'ماهی سرد' می دهد. هیچ جرقه و قطعا هیچ شیمی بین او و آرون اکهارت وجود ندارد، نیک که ناامید کننده است زیرا
یکی از چیزهایی که در کودکی یاد گرفتم که دستانم را در قابلمه ها و ماهیتابه های مادربزرگ آلمانی دوست داشتنی ام قرار می دادم و از 'نیبله های نپخته' نمونه می گرفتم یا آب نبات های ناشناخته را از ظرف در کنار درب ورودی او بیرون می آوردم یا پتی چهارهای زیبا از یخچال، فقط به این دلیل است که چیزی خوب به نظر می رسد. به این معنی نیست که طعم خوبی دارد، و حتی اگر خوش طعم باشد، طعم پس از آن گاهی اوقات می تواند کمتر از آن خوشایند باشد. چنین موردی در مورد NO Reservation وجود دارد. اگرچه از بیرون خوب به نظر می رسد و تا حدودی خوش طعم است، اما مواد هرگز کاملاً به نقطه جوش نمی رسند و نتیجه نهایی کم پخته، فاقد ادویه و نسبتاً ملایم است.
در ابتدا در شهر تاریخی شیک هامبورگ، آلمان اتفاق میافتد، اما برای چند بهروزرسانی آمریکایی و مدرنسازی جدید نیویورک، بدون رزرو، شبیهسازی مجازی از فیلم «بیشتر مارتا» ساندرا نتلبک است که با خوبیها، بدیها و در این مورد کامل میشود. ، نه خیلی خوشمزه کیت آرمسترانگ یک سرآشپز درجه یک در یکی از شیک ترین رستوران های گرینویچ ویلیج است. او یک کمال طلب خودخواه و خودمحور است، او با دستی آهنین بر آشپزخانه - و زندگی خود - حکومت می کند. یک معتاد به کار وسواسی، به لطف مجموعه ای از قوانین سختگیرانه تحمیلی که تمایلی به شکستن آنها ندارد، در زندگی خود جایی برای زندگی ندارد. بدون رابطه. بدون خانواده فقط کار. و البته یک درمانگر. اما زندگی منظم کیت زیر و رو میشود زمانی که فیت وارد میشود و خواهرزاده ۹ سالهاش، زوئی را به کیت میدهد تا بعد از مرگ ناگهانی مادر زویی در یک تصادف رانندگی، بزرگ شود. و همانطور که همه ما می دانیم، سرنوشت زمانی که بخواهد می تواند بسیار ظالمانه باشد و در جایی که کیت به آن مربوط می شود، به نظر می رسد که سرنوشت بیش از کمی به او توجه دارد. دنیای منظم کیت که با آسیب های عاطفی که نمی تواند و نمی خواهد به خاطر مرگ خواهرش بیان کند، به علاوه مسئولیت بزرگ کردن کودک، در حال فروپاشی است. اما وقتی رئیس کیت پائولا یک آشپز جدید را بدون اینکه به کیت بگوید استخدام می کند، خرده ها در مقایسه با فروپاشی کامل سوفله مانند چیزی نیستند. نیک نقطه مقابل کیت است. پرانرژی، خوش شانس، پرشور، پرنشاط، سرگرم کننده. لذت تماشا. لذتی برای در آغوش گرفتن مردی که از نشان دادن احساسات واقعی خود هم در آشپزی به سبک ایتالیایی خود نمی ترسد، بلکه با عشقش به اپرای ایتالیایی. مردی که می تواند بخندد. مردی که وجودش جهنم کیت را آزار میدهد... مخصوصاً وقتی در آشپزخانه «او» است و بهویژه زمانی که کیت باید برای مراقبت از زویی از قلمرو خود خارج شود.
و Zoe وجود دارد. زوئی یک کودک دوستداشتنی زودرس عاقلتر از سالهایش است، اما به دلیل امتناع از خوردن، رنجهای خود را تقریباً به خوبی کیت پنهان میکند، زیرا به خوبی میداند که کیت برای کنترل هر چیزی که خارج از «هنجار» است، مجهز نیست. زویی که خودکفا و توانا است، استعداد بینش دارد و تا حدی در تلاش برای کامل کردن دوباره زندگیاش و همچنین دادن آنچه که کیت به آن نیاز دارد به خالهاش میدهد، زویی تصمیم میگیرد تا بین نیک و کیت خواستگاری کند و دست اول یاد بگیرد که روغن و آب فقط با هم مخلوط نمی شوند.
کاترین زتا جونز که خودش همیشه در کارش بسیار محتاط است، اما به خاطر نوبت پرشورش که در «شیکاگو» برنده اسکار شد، به نقش کیت می پردازد. با شخصیتی محجوب و بازیگری که به خاطر بازی هایش بسیار مناسب و محجوب شناخته می شود، می توان فکر کرد کیت نقش ایده آلی برای زتا جونز است. این نیست. او بسیار روشمند و پلاستیکین است، او معنای جدیدی به اصطلاح 'ماهی سرد' می دهد. هیچ جرقه و قطعا هیچ شیمی بین او و آرون اکهارت وجود ندارد، نیک که ناامیدکننده است، زیرا اکهارت به عنوان نیک، دلپذیر است. اکهارت که به خاطر جنبه جدیترش شناخته میشود، سبکی و جذابیت کفآلود غیرقابل انکاری دارد که باعث میشود فرد به سادگی طعم دیگری را طلب کند. تماشای او نه تنها سرگرم کننده است، بلکه آب نبات های چشمی مطمئناً هر زن حاضر را راضی می کند.
و ابیگیل برسلین در مورد ابی چه بگویم؟ همانقدر که در «خانم سانشاین کوچولو» لذتبخش بود، او در اینجا بیشتر است. او که بیشتر در حالات چهره و انحرافات لحنی خود به عنوان بازتابی از مهارت های پیشرفت او، استاد است در دستکاری احساسات است و شیرینی کاملی را به فیلم اضافه می کند. حتی تاثیرگذارتر این واقعیت است که ابی یک شخصیت یکپارچه با خط داستانی نوشته شده زیر استاندارد را انتخاب می کند و آن را به طلای چرخیده تبدیل می کند. به خصوص صحنه های مربوط به اکهارت و ابی موثر هستند. این دو با هم دوست داشتنی هستند
نوشته کارول فوکس تازه وارد بر اساس فیلمنامه اصلی ساندرا نتلبک برای «بیشتر مارتا»، نتیجه کلی چندان جذاب نیست. من 'بیشتر مارتا' را دیده ام و در حالی که چیز خارق العاده ای نیست، لذت بخش و سرگرم کننده است. در مورد NO Reservation که به نظر میرسد دو فیلم مجزا، یکی تیره و دیگری روشن، بدون هیچ چیز در وسط قرار نمیگیرند یا موضوعات را به هم پیوند میدهند، عدم تعادل تونایی ایجاد میکنند که هرگز اصلاح نمیشود، اینطور نیست. در حالی که داستان دست نخورده باقی مانده است، دیالوگ کمتر از آن قابل باور است و به نظر می رسد که بسیاری از آنها مانند کاهوی لبه قهوه ای دور ریخته شده اند.
به کارگردانی اسکات هیکس، کارگردان متولد اوگاندا، که بیشتر به خاطر کار مثال زدنیاش با «درخشش» شناخته میشود، در اینجا هیچ مدرکی دال بر استعداد هیکس وجود ندارد. در عوض، ما با فیلمی میمانیم که نه صدا دارد، نه امضا، بسیار روباتیک، از پیش ساخته و قابل پیشبینی است و به چیزهای پیش پا افتاده میدهد. درخشان ترین لحظه هیکس استخدام فیلمبردار استوارت درایبورگ بود. درایبورگ با جلوه سینماسکوپ صفحه عریض، با لنز بازی میکند و جلوههای بصری بسیار مؤثری را ایجاد میکند که بیشتر از سایر جنبههای فیلم برای داستان مفید است. از نقطه نظر بصری، استعدادهای درایبورگ دلیل کافی برای دیدن فیلم است.
به دلیل نداشتن گوشت یا طعم واقعی، اگر میخواهید طعم بدون رزرو را بچشید، نیازی به رزرو در تئاتر نخواهد بود.
کیت – کاترین زتا جونز
نیک – آرون اکهارت
زوئی – ابیگیل برسلین
به کارگردانی اسکات هیکس. نوشته کارول فوکس بر اساس فیلمنامه «بیشتر مارتا» اثر ساندرا نتلبک. دارای رتبه PG
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB