نویسنده: دبی لین الیاس
مایکل استهلبرگ که چهره ای بسیار قابل تشخیص برای کسانی که در جامعه تئاتر هستند، اکنون با اولین نقش برجسته در فیلم بلند خود برای هیچکس جز برادران کوئن، جای خود را در فیلم می گذارد. استولبارگ که قبلاً برای بازی در «مرد بالشی» نامزد تونی شده بود، و پس از آن جایزههای متعددی را در اقتباس دیوید مامت از «وارث وویسی» دریافت کرد، با مفهوم تجسم یک شخصیت غریبه نیست. و با Stuhlbarg، هر تفسیر خیره کننده تر از گذشته است. اکنون، همانطور که لری گوپنیک گیجشده، آزاردهنده و گیجشده در فیلم A SERIOUS MAN، او با تکل و تسلط بر چیزی که قرار است به یکی از نقشهای اصلی او تبدیل شود، دست مییابد.
لری گوپنیک یک استاد فیزیک در حومه ای آرام در سال 1967 مینیاپولیس است. یک مرد مذهبی، جامعه و زندگی او غرق در سنت های یهودیت است. لری که در میتزوههایش فراوان است، حتی به برادر بیکار و بیکارش، آرتور، اجازه میدهد که روی مبل او بکوبد و هر روز به او گوش دهد که از بیعدالتی و نامهربانی دنیا ناله میکند، در حالی که شبها به شنیدن صدای 'گل، گلوگ' میگوید. از تخلیه مکانیکی کیست چربی در پشت گردن آرتور که آرتور آن را به بیماری های جهان تشبیه می کند که مانند طاعون بر او فرود می آید. اما چه اتفاقی میافتد که زندگی لری توسط همسرش زیر و رو میشود و همسرش اعلام میکند که او را برای سای آبلمن مجلل و مجلل ترک میکند و لری برای اقامت به «جولی راجر» محلی بازگردانده میشود. لری که شب هایش را در عرق های ناشی از کابوس سپری می کند، ایمان، تحصیلات، مرگ و میر و زندگی خود را زیر سوال می برد و برای تبدیل شدن به یک مرد جدی به دنبال کمک می گردد.
مایکل استولبارگ، مردی متواضع و متواضع با لبخند و خنده ای عفونی، شبیه لری گوپنیک نیست. او با سپاسگزاری از نعمتهای زندگیاش، از همه چیزهایی که دنیا برای ارائه دارد استقبال میکند و مشتاقانه منتظر هر چالش و هدیه جدیدی است.
چه کارما باشد، چه پاداشی برای یک میتزوه در زندگیاش، استولبارگ به خاطر روش شش درجهای که در آن نقش لری گوپنیک را دریافت کرد، بیش از حد سپاسگزار است. من در یک شرکت تئاتر کوچک خارج از برادوی به نام 52 کار می کردمndپروژه خیابان که یک تئاتر برای کودکان است. بچه ها از 8 تا 17 سال سن دارند. آنها نمایشنامه می نویسند و سپس از بازیگران و کارگردانان حرفه ای می گیرند تا آنها را بازی کنند و سپس کارگردانی کنند. من فرانسیس مک دورمند را در آنجا ملاقات کردم. او با جوئل [کوئن] ازدواج کرده است. ما با هم رفیق شدیم و همین شد. سپس به طور تصادفی در نمایشی با فرانسیس انتخاب شدم. کارگاه یک نمایشنامه جدید در مرکز لینکلن. بنابراین ما در آنجا دوستانه رفتار می کنیم و سپس او از جوئل دعوت کرد تا در یک نمایش در شرکت تئاتر آتلانتیک - اقتباس دیوید مامت از نمایشنامه هارلی گرانویل بارکر 'وارث وویسی' به دیدن من بیاید. فکر میکنم آنها من را در «مرد بالشی» در برادوی نیز دیده بودند و من کمی با آنها از نظر اجتماعی آشنا شدم. من همیشه امیدوار بودم که فرصتی برای همکاری با آنها [برادران کوئن] پیدا کنم، اما هرگز فکر نمیکردم. سپس ناگهان با من تماس گرفت و گفت: 'بیا داخل و برای نقش شوهر در تمثیل ییدیش در ابتدای فیلم تست کن.'
برای Stuhlbarg، تست بازیگری برای Coens یک تجربه واقعی بود. من باید تمام آن صحنه را به زبان ییدیش یاد می گرفتم. بنابراین، به یک معلم خصوصی رفتم و کل صحنه را به زبان ییدیش یاد گرفتم. بعد برگشتم و این کار را برای آنها انجام دادم و آنها خیلی خندیدند و این باعث خوشحالی من شد. سپس گفتند که در آن زمان مطمئن نبودند بازیگری می خواهند که بتواند [یدی] را یاد بگیرد یا کسی که بتواند آن را روان صحبت کند. آنها در نهایت با افرادی رفتند که می توانستند آن را روان و به درستی صحبت کنند.
وقتی کوئنها دوباره او را صدا زدند، سرنوشت بر روی استهلبرگ لبخند میزد. این بار برای خواندن قسمت های لری گوپنیک و عمو آرتور. من از هر کدام سه صحنه یاد گرفتم. من تمام آن صحنه ها را انجام دادم و آنها خیلی خندیدند و من دوباره خیلی خوشحال شدم. سپس مرتباً میپرسیدم که آیا هنوز در حال اجرا هستم یا نه و مدام میشنیدم که «آره، تو هستی.» سپس در نهایت شنیدم، «شما یکی از این قسمتها را دریافت خواهید کرد، اما آنها مطمئن نیستند که کدام یک را دارید. 'به دست آوردن'. بنابراین من شروع به کار روی هر دوی آنها کردم.»
Stuhlbarg که بین هر نقش ترجیحی ندارد، «از اینکه هر کدام را انجام می داد خوشحال می شد. اتفاقاً آنها احساس کردند که من برای لری بیشتر مناسب هستم و ریچارد کیند را برای آرتور پیدا کرده اند. و حدود شش هفته قبل از شروع تیراندازی، جوئل با من تماس گرفت و گفت: 'ما تو را از بدبختی بیرون خواهیم آورد.' شما لری را بازی می کنید.»
در حالی که هر یک از شخصیتهای Stuhlbarg، چه نقشهای اصلی، چه نقشهای صحنه یا نقشهای فرعی روی پرده، برای خود منحصربهفرد هستند، لری گوپنیک از این هم بیشتر است. طبق گفته Stuhlbarg، 'من حدس میزنم که او از برخی جهات با همه به این معنا است که در زندگیاش ادامه میدهد و فکر میکند زندگیاش یک چیز است و سپس توپهای منحنی به سمت او پرتاب میشود و او باید بهترین استفاده را از آنها بکند. به نوعی پیش برود و بهترین کاری را که می تواند انجام دهد. همه ما میتوانیم وقتی در زندگیمان چنین اتفاقی میافتد، همدلی کنیم.» با این حال، بازی در نقش یک پروفسور فیزیک نیاز به کمی تلاش بیشتر از Stuhlbarg داشت که به خاطر جزئیات دقیقش در مورد هر شخصیت معروف است. به عنوان مثال، من هیچ چیز در مورد فیزیک نمی دانستم، و یک استاد فیزیک پیدا کردم که به من کمک کند در مورد آن بیاموزم. برای توضیح پارادوکس شرودینگر، گربه شرودینگر و اصل عدم قطعیت. من از جوئل و ایتان سؤالات زیادی پرسیدم و سپس به لری راه پیدا کردم و حدس میزنم پس از آن سعی کردم خودم را در هر موقعیتی قرار دهم که لری در آن قرار گرفت و سعی کردم تا حد امکان واکنش نشان داده و صادقانه پاسخ دهم.»
او که در دنیای تئاتر بسیار موفق و تحسین شده است، بسیار شگفت انگیز به نظر می رسد که پس از نامزدی تونی، محبوبیت اشتالبارگ در دنیای تلویزیون و سینما به جای تئاتر افزایش یافت. «حدس میزنم این یکی از آن شرایطی بود که مردم در رسانههای دیگر فیلم و تلویزیون درباره نمایشنامه شنیدند، به دیدن نمایش آمدند و حدس میزنم آن را تحریکآمیز میدانستند و علاقهمند بودند. بنابراین درهایی از این نظر به روی من باز شد. سپس شروع به گرفتن فرصت هایی کردم که قبلاً نداشتم و از آنها استفاده کردم. از نظر نمایشنامههایی که میآمدند، از نظر نوع کاری که میخواستم انجام دهم، کمی دقیقتر شدم. تئاتر در خون من است و مدت زیادی است که این کار را انجام داده ام و آن را بسیار جدی می گیرم. وقتی خودم را وقف آن می کنم، سعی می کنم 100 درصد آن را انجام دهم. من دارم بزرگتر می شوم و از انرژی ای که باید بیرون کنم سعی می کنم کمی عاقلانه تر استفاده کنم و پروژه هایم را عاقلانه تر انتخاب می کنم زیرا اکنون درهای بیشتری به روی من باز شده است. اینطوری رفت.»
رویکرد Stuhlbarg به هر رسانه، چه صحنه باشد و چه صفحه نمایش، «تقریباً یکسان است. این وظیفه من است که یک شخصیت را زنده کنم. نحوه دریافت آن شخصیت کمی متفاوت است. فردی که در پشت در بالکن دوم است باید بتواند کاری که من در خانه برادوی انجام می دهم را دریافت کند. در حالی که اگر فیلم یا برنامه تلویزیونی بسازم، مخاطبان تا حدودی کمتر هستند و باید خیلی خیلی کمتر انجام بدهم. اما آنها واقعاً به روشی زیبا از یکدیگر تغذیه می کنند. میدانم که کارهای سینمایی و تلویزیونیام باعث میشود کار تئاترم سادهتر شود و کار تئاترم بهگونهای است که من را بهگونهای زمینگیر کند که به کار سینمایی و تلویزیونی من اطلاع دهد. من می خواهم به انجام همه آنها ادامه دهم.'
به خوبی شناخته شده است که اشتالبارگ در دوره ای از زندگی خود را به عنوان یک هنرمند یا یک کاریکاتوریست تصور می کرد. Stuhlbarg در حالی که حرفه اصلی او نیست، هنوز هم آن علاقه را با هر شخصیتی که روی صحنه نمایش می دهد به عنوان قبل از تولید دنبال می کند، او طرحی از خود در شخصیت ترسیم می کند. او این عادت را با لری گوپنیک ادامه داد. این یک مکان عالی برای من است که از نظر قرار دادن ایده ها روی کاغذ و رویاپردازی آن دوره فوق العاده زمانی که کسی می گوید، 'تو نقش را گرفتی' و هنوز فیلمبرداری را شروع نکرده ای یا شروع به تمرین آن نکرده ای. برای یک بازی یا هر چیز دیگری این یک زمان رویایی است که [شخصیت] می تواند هر چیزی باشد که شما می خواهید باشد. سپس در طول پرسیدن سؤالات بیشتر و بیشتر تعریف می شود. من این را در مورد طراحی من نیز صادق می دانم. او می تواند شبیه این باشد. او می تواند شبیه آن باشد. او می توانست یک ژاکت بپوشد. او می توانست عینک داشته باشد. موهاش میتونه اینجوری باشه میتونه اینطوری باشه و برای من خیلی جالب است که آن را کنار بگذارم و سپس آن را به طراحان نشان دهم و ببینم آیا آنها به آن پاسخ می دهند یا نه. گاهی اوقات آنها انجام می دهند. گاهی اوقات آنها می توانند کمتر اهمیت دهند زیرا ایده های قوی دارند.' و اجتناب ناپذیر است که چیزی از طرح های Stuhlbarg به شخصیت راه پیدا کند. با لری، «پلت او تا حدودی ساده بود، اما بله. من فکر می کنم همه ما ایده های مشابهی در مورد اینکه او چگونه می تواند باشد داشتیم. این ایدهها تا چه اندازه به همکاری هنرمندان درگیر بستگی دارد - مری زوفرس که طراح لباس ما بود، فریدا آراد اوتیر طراح مو ما و رئیس کل شرکت مو که فوقالعاده است، و ژان بلک که رئیس بخش آرایش است. بالا، و همچنین من و جوئل و ایتان. همه ما با هم همکاری کردیم. فرهای کوچکی روی سر لری کشیدم و به نوعی تعیین کردیم که آنها به کدام سمت بروند یا چه شکلی باشد. فکر می کردم لری ممکن است بدون عینک باشد و فکر کردم آرتور عینک خواهد داشت. همانطور که به پایان رسید برعکس بود. بنابراین، شما هرگز نمی دانید.»
Stuhlbarg که یک حرفه ای واقعی است، اهمیت همکاری در یک پروژه را می داند، به ویژه زمانی که ظاهر هر شخصیت را در زمینه ویژگی ها و ویژگی های روانشناختی فرض می کند. با یک مرد جدی، «مری زوفرس، طراح لباس، این تابلوهای لباس شگفتانگیز را برای همه خلق کرده بود که با عکسهایی از دوره مینیاپولیس پوشانده شده بود و مختص جوامعی بود که ما در آن کار میکردیم. بنابراین وقتی روز اول برای ملاقات با او حاضر شدیم، تمام کارهایمان برای ما انجام شد. او در کاری که انجام می دهد فوق العاده است و چیزهایی که پیدا کرد بسیار آسان بود. وقتی آن را پوشیدیم، فقط به ما احساس می کرد که آنجا هستیم. ما هیچ کاری نکردیم، واقعا. محدودیت شلوار و عینک. ما کتاب هایی داشتیم که باید نگاه کنیم. کمی در مورد [فعالیتهای] اجتماعی، آنچه در آن زمان میگذشت، صحبت کردیم. به طور خلاصه در «آزادیهای جدید» خانم سامسکی که او مطرح میکند به آن اشاره شده است. زمان بسیار جذابی برای یافتن خود از نظر رویاپردازی یا فکر کردن به اینکه کشور ما در آن زمان چگونه بوده است، بسیار جذاب است. انطباق یا شاید، آغاز عدم انطباق، و اینکه چگونه یک استاد روز کاری، چگونه زندگی اش می تواند به نوعی منحرف شود و به نوعی تغییر کند. معنای آن در شرایط سیاسی در زمان تاریخ کشور ما چیست. این سفر به نوعی آن را آینه می کند. به اصطلاح مانند یک چرخش خشن. یک ماجراجویی جدید.»
در طول دوران حرفهای خود، تا کنون استهلبرگ با افرادی مانند سم مندز، جان کراولی، دیوید مامت و اخیراً مارتین اسکورسیزی در «امپراتوری برادوی» شبکه HBO کار کرده است. اکنون، جوئل و اتان کوئن می آیند که تجربه بسیار متفاوتی دارند. «آنها خیلی دست از سرشان برداشته و به همه احترام می گذارند. از کسی که یک بند ناف را از اینجا به اینجا منتقل می کند، همه فقط بخشی از تیم هستند. تا جایی که به بازیگران مربوط می شود، از نظر تلاش برای یافتن بازیگر مناسب برای یک نقش، بسیار متشخص هستند. اما وقتی این کار را انجام می دهند، واقعاً دوست دارند از بازیگران سؤال بگیرند. بنابراین من از آنها سؤالات زیادی پرسیدم. و بعد فقط به من اجازه دادند کارم را انجام دهم. اگر آنها ایده دیگری در مورد امکانات داشتند، عالی بود. 'وای، اینجا یک ایده دیگر است. می تواند به این سمت نیز برود. بیایید این را امتحان کنیم.» پس من آن را انجام خواهم داد. همه اینها بسیار مشارکتی و آسان بود.»
کلید A SERIOUS MAN اصالت کل فیلم و موضوع است. برای کوئن ها، این به معنای تیراندازی در یک جامعه کوچک یهودی و کمک گرفتن از مدارس و کنیسه های محلی عبری نه تنها برای مجموعه های فیزیکی، بلکه دعوت از جماعت به عنوان افراد اضافی و شرکت کنندگان در صحنه ها و مراسم مذهبی مهم بود. اصالت «مسلماً کار ما را آسانتر میکند. ما مجبور نیستیم کاری انجام دهیم که به این فکر کنیم، 'من باید وانمود کنم که در کنیسه هستم.'
و همانطور که اغلب اتفاق می افتد، واقعیت اغلب به یک موقعیت کمی طنز می بخشد. «ما داشتیم صحنه میتزوای بار را تمرین میکردیم، وقتی دنی بعد از بار میتزوهاش از منبر پایین میآید و فنجان کیدوش را در دست دارد و تمام جماعت با «آدونای الوهاینو»، آن سرود که همه ما در حال خواندن بودیم، وارد میشوند. و همه آن را می دانستند. آنها در واقع همه اعضای جماعت بودند. یکدفعه گفتند: «بنابراین، همه شما آدونای الوهاینو بخوانید. آیا آن را می دانی؟» و تمام جماعت به داخل پریدند. مثل این است که به کنیسه برگشته اید. این دیوانه بود. من فقط فلاش بک هایی از بار میتزوه ام داشتم.» البته سوال بزرگ این است که آیا کسی در زمان فیلمبرداری این صحنه ها تورات را رها کرده است؟ خوشبختانه، نه.
برای Stuhlbarg مهم این بود که لری گوپنیک 'همه گیک' نباشد. او باید کمی قوای جسمانی داشته باشد، از جمله بالا رفتن از پشت بام برای تنظیم آنتن تلویزیون، خاطره ای که وقتی در مورد آن صحبت می کند، لبخند را برای او به ارمغان می آورد. اما شاید شادترین و هیجانانگیزترین بخش فیلمبرداری برای Stuhlbarg این باشد که او در طی یک تصادف رانندگی یک روز بدلکار شد. 'من خیلی کار می کردم. در واقع من در ماشین بودم که به آن برخورد کردند. این ترسناک تر از حضور در پشت بام بود زیرا من یک روز بدلکار بودم. گفتند: فقط سوار ماشین شو. یه کاری میکنیم تو خوب میشی فقط کمربند ایمنی خود را ببندید.»
یک مرد جدی متفکر و پشیمان با قلب مایکل استهلبرگ صحبت می کند. نقل قول در همان ابتدای فیلم هم برای من و هم برای تمثیل کوچک ییدیش در ابتدا و همچنین بقیه فیلم طنین زیادی دارد. «هرچه را که برای شما میافتد به سادگی دریافت کنید.» این یک محقق تلمودی به نام راشی است که از او نقل شده است. فکر میکنم از نظر درک آنچه که فیلم در حال کاوش است و همچنین راهی برای زندگی کردن، مکان خوبی برای شروع است. من فقط به خاطر تفاوت های ظریف فردی اش از آن لذت بردم. دنبال معنایی پشت آن نبودم. من دنبال پیام نبودم تازه فهمیدم خیلی خنده داره من فقط به خندیدن ادامه دادم و این یک نوع بزرگ شمارنده گایگر برای من از نظر نحوه واکنش من به مسائل است. اگر باعث خنده ام می شود، مرا گرفتی. اینجا جایی است که من زندگی می کنم - یک حس شوخ طبعی. این مرا از همه چیز نجات می دهد.»
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB