نویسنده: دبی لین الیاس
برای کسانی از ما که در کلاس تاریخ مدرسه ابتدایی به آن توجه کردهایم، ارجاعات به سال 1845 و مسیر اورگان جرقهای از شناخت را میزند، اگر نه بیشتر. مسیر اورگان گذرگاهی به شمال غربی اقیانوس آرام بود و به عنوان گذرگاهی برای صدها قطار واگن مملو از مهاجران برای ایجاد یک زندگی جدید و یک قطعه جدید از تاریخ بود. یکی از این قطارهای واگن به رهبری راهنمای کوهستان، استیون میک، در کوههای کاسکید گم شد. داستان این سه خانواده و اعتماد و اتکای آنها به تخصص میک است که توسط فیلمنامه نویس جان ریموند و کارگردان کلی ریچارت کشف شد. این دو که مجذوب این موضوع بودند، عمیقتر در تاریخ کاوش کردند و نه تنها گزارشهای نوشته شده توسط خود میک در مورد این سفر شوم را مطالعه کردند، بلکه مجلات و یادداشتهای روزانه مهاجرانی را که توسط میک رهبری میشد، مطالعه کردند. روایتها و خاطرات متضاد (بهویژه زنانی که در راه بودند)، شخصیت میک و سختیهای سال 1845، التماس میکردند که گفته شود. نتیجه، MEEK’s CUTOFF اسپارتان، اما گویا و فوقالعاده روشنفکر است.
پنج هفته پس از سفر، امیلی و سولومون تترو، میلی و توماس گیتلی، و گلوری و ویلیام وایت، بیقرار شده و نسبت به استیون میک مشکوک می شوند. در سفر در صحرای دشت مرتفع، نه کوه، نه درخت، نه چشمه، نه رودخانه و نه دریاچه وجود دارد. غذا در حال کمیاب شدن و کمیاب شدن است، منبع آب آنها. بحث در میان مهاجران در مورد صلاحیت ها، دانش، تکبر و توانایی یا فقدان آنها آغاز می شود. Solomon Tetherow، بزرگترین گروه، نه تنها با میک، بلکه از یکدیگر آرامش، دلیل و صبر میخواهد. سلیمان، بیوهای از ازدواج اولش، با امیلی، زنی قوی و با اراده، متفکر و ضمنی که ترجیح میدهد قبل از هر گونه عجله قضاوت کردن، عقب بنشیند و تماشا کند، دوباره ازدواج کرده است. آنها یک تطابق کامل هستند. جوانترین زوج، میلی و توماس گیتلی، در افکار و اعمال خود بیاهمیتتر هستند، بیشتر مایلند در مورد سختی و آب ناله کنند، به جای اینکه یک قدم به عقب بروند و در مورد وضعیت متفکر باشند، در حالت هیستری از دسته خارج میشوند. سفیدها با پسرشان در سفر هستند. گلوری با پشت سر گذاشتن یک زندگی راحت، ساکت است اما در آرزوی راحتی زندگی خود با والدینش است.
هر چه روزها می گذرد، گروه در تفکراتشان دودستگی بیشتری پیدا می کند. مخصوصاً زمانی که یک سرخپوست تنها را دستگیر می کنند که او را از دور تماشا می کند. (به یاد داشته باشید که در این مقطع از تاریخ آمریکا، مرد سفیدپوست و سرخپوستان دقیقاً با هم صحبت نمیکردند.) ملایمها درباره غیرقابل اعتماد بودن سرخپوستان ناله میکنند. (او همچنین علاقه زیادی به شهرک نشینان ندارد.) میلی گیتلی هیستریک فریاد زده (به وضوح یکی از نژادپرستان اولیه زمان ما) می خواهد که او درجا کشته شود. امیلی هندی را به عنوان پاسخی به دعاهای آنها می بیند - او در سلامتی خوب است، نه به دلیل کمبود آب، بلکه سوار بر وسط ناکجاآباد است. باید راه آب و غذا را بداند.
میشل ویلیامز در نقش امیلی تترو از نظر احساسی درخشان است. ویلیامز ساکت، مصمم، مراقب، ماهیت و قدرت یک زن پیشگام را به تصویر می کشد. این 'خانه کوچک در دشت' یا یک سالن پر زرق و برق پر از شهر غربی نیست، چیزی که هالیوود مدتهاست ما را به آن واداشته است. خاک زیر ناخن هایش واقعی است. گرد و غباری که از خراش کفش هایش از دشت بلند می شود، محسوس است. لب های خشک ترک خورده به رنگ قرمز فاحشه رنگ نشده اند. ویلیامز مطالعه ای در کمال ضمنی در نقش امیلی تترو است، به ویژه در رابطه او با سرخپوست ران روندو. یک ارتباط ناگفته بزرگ بین این دو وجود داشت که دوربین به خوبی نشان داد که با کنجکاوی و شدت رشد می کند.
دست در دست ویلیامز ویل پاتون است. باز هم قوی، ساکت. Solomon Tetherow پاتون آرامش در چشم طوفان بود. شیمی بین پاتون و ویلیامز بسیار لذت بخش است. باورپذیر است، رابطه آنها به عنوان تترو واقعاً در حقیقت و صحت طنین انداز شد. من تحت تاثیر این جفت شدن و این دو اجرا قرار گرفتم.
ناامیدکننده Meek بروس گرینوود بود که بیشتر در نقش یک وایلد هیکوک خشن از یک موزیکال MGM در مقابل مرد کوهستانی ناهموار قرار گرفت. و در کمال تعجب، صدای گرینوود در این فیلم بسیار کمرنگ بود. او می تواند لهجه ها را انتخاب کند و بافت آوازی را در پایین کلاه اضافه کند. اما اینجا، وقتی میک برای اولین بار صحبت میکند، لهجه مشخصی در جای خود دیده میشود، رودهای، پرهیاهو و خمیده. اما به طور متناوب در طول فیلم، لهجه از بین رفت. خیلی بر خلاف گرین وود. و بسیار حواس پرت کننده است.
اما در مورد حواس پرتی صحبت کنید، بیشتر از زوئی کازان نگاه نکنید - شخصیت ملی گیتلی که همیشه آزار دهنده است او را از صفحه خارج کنید. خودخواهی بیمبتی بلوند خشدار او یکی از مواردی بود که باعث خوشحالی جاش رادنر شد. کازان کسی است که هرگز نباید کاری جز تقلید و مسخره بازی انجام دهد. تقریباً به همان اندازه آزاردهنده توماس گیتلی پل دانو بود. درست است، جوانانی که این دو به قطار واگن می آورند، از نظر نسل های با امید و رویا، عنصر مهم داستان است، اما این دو فقط رنده هستند. این شخصیت ها دو دلیل هستند که باید با دقت همراهان سفر را انتخاب کرد.
شرلی هندرسون نمایشی را ارائه می دهد که شبیه آن را ندیده ایم. در نقش گلوری وایت که به او در نقش ناله میرتل در «هری پاتر» یا بهترین دوست بریجت جونز عادت کردهایم، ما جنبه جدیدی برای هندرسون میبینیم. روشمند، عمدی.
اگرچه با کمترین دیالوگ، داستان به خوبی از طریق تصاویر بصری و برخی اجراهای مثال زدنی روایت میشود، و بیشتر چشمانداز از جانب زنان است. ستایش دیوید دورنبرگ طراح تولید است که با انجمن تاریخی اورگان در جستجوی اصالت خود شروع کرد و مانند رایچارت و ریموند نویسنده همکارش، سپس به جستجوی محافظان تاریخی برای تجهیزات، وسایل، مواد، ابزار و غیره پرداخت. همه بازیگران برای آماده شدن برای فیلم به «اردوگاه پیشگامان» رفتند. ران روندو که خود بدلکار فوق العاده و مربی اسب خبره ای بود، با زندگی غرب قدیم غریبه نبود، در معلمان اردوگاه حضور داشت. هر بازیگری یاد گرفت که چگونه گاوها را هدایت کند، واگن را بزند، آتش بزند، چگونه از آسیاب قهوه استفاده کند، باروت و مهمات را در تفنگ بگذارد، محور شکسته را تعمیر کند. میشل ویلیامز حتی یاد گرفت که چگونه با سوزنهای بافتنی دقیق تاریخی ببافد تا اصالت فیلم را بیشتر کند. پاتون در مورد استفاده سلیمان از یک چکش خاص بود. هر یک از زوج ها برای وسایل شخصی خانواده خود «خرید» می کردند و سپس واگن های خود را بسته بندی می کردند.
کلی ریچارد در ساخت این فیلم کار فوق العاده ای انجام داده است. تماشای آن جذاب است، دقت تاریخی و توجه به جزئیات بی عیب و نقص و قابل تقدیر است. دیالوگ مینیمالیستی مناسب است (اگرچه شخصیت کازان باید یک ناشنوا باشد) و مورد استقبال قرار می گیرد، به خصوص وقتی که ماهیت روشمند سفر و زندگی روزمره را تماشا می کنیم. انتقال احساسی خلوت و طبیعت بقا به لطف چشم انداز فوق العاده پانوراما از پوچی و بایر بودن دشت ها گویای همه چیز است. و به لطف دیالوگهای حداقلی، برخی از ویرایشهای صوتی عالی صداهای طبیعت را به نمایش میگذارند - غرغر رودخانه و هجوم بر روی سنگها، ملاقههای آب، قطرهای آب در یک بشکه چوبی، صدای صدای آرام یک قوری قهوه که از واگن آویزان است. باد، صدای باد، لگد زدن گرد و غبار توسط کفش ها و چرخ های واگن، صدای ناله ها و ناله های هر چرخش چرخ واگن …………عنصر صوتی MEEK'S CUTOFF غیر قابل سرزنش است و به لطف تفاوت های ظریف آن، انرژی زیادی را ایجاد می کند. بخشی از احساسات فیلم به همین ترتیب، فیلمبرداری. عدسی زدگی گرد و غبار، سختی چاپارال های خشک شده، لایه های کثیفی در منافذ، گرمای بلند شده از زمین را به تصویر می کشد…….. از نظر فنی استادانه.
ارجاعات فرهنگی و ساختار اجتماعی وارد شده به پالت عاطفی برای تماشا قابل توجه است - مهاجران در سنین و انواع مختلف با عنصر ناشناخته میک مخلوط می شوند و سپس یک سرخپوست را اضافه می کنند. شما موانع فرهنگی و زبانی در بازی دارید، به اضافه عدم قطعیت بقا، سنگینی شایعات و سابقه تاریخی (هندی ها همه مردان سفیدپوست را می کشند؛ تمام کاری که مردان سفیدپوست می خواهند انجام دهند این است که هندی ها را بکشند و سرزمین آنها را بگیرند؛ افرادی مانند میک می خواهند خراب کنند. هر دو). همچنین در داخل فیلم، هدف افراد مهاجرنشین است که در طول فیلم مسیر خود را تغییر دادند - برجسته ترین شخصیت دانو که با یافتن طلا، حریص مزدور خود را نشان داد. این بدون شک باعث تغییر در شخصیت او و تصمیماتی شد که گیتی با اتحادهای درون گروه گرفت. قوس های شخصیتی نیروی محرکه داستان بودند.
MEEK’s CUTOFF یک داستان از هزار داستان در تاریخ کشور ما است. اما این داستان داستانی است که در آن مخاطب آنقدر در مبارزه بیپرده، سختیها، سفر این مهاجران سرمایهگذاری میکند، که نمیتوان با احساس جدیدی از درک و قدردانی از تاریخ آمریکا از تئاتر دور شد. .
امیلی تترو – میشل ویلیامز
سولومون تترو – ویل پاتون
استیون میک – بروس گرینوود
گلوری وایت – شرلی هندرسون
به کارگردانی کلی ریچارد. نوشته شده توسط جان ریموند.
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB