نویسنده: دبی لین الیاس
عشق اول. چیزی بسیار بیگناه، اما شاید حتی با شکوهتر و باشکوهتر از آخرین عشق یک نفر. و چیزی که باعث می شود قوانین بین پسران و دختران دبستانی برای همیشه تغییر کند.
گیب 10 ساله زندگی عالی دارد - ورزش، بازی های ویدیویی و معاشرت با دوستان پسرش. دخترا؟ چه کسی به آنها نیاز دارد خوب، بیایید دوباره به این موضوع فکر کنیم - مخصوصاً جایی که همکلاسی رزماری تلسکو درگیر است. به لطف یک برنامه کاراته تابستانی، این دو متوجه می شوند که تقریباً روزانه با هم شرکت می کنند. گیب با لذت بردن از زمانی که با او سپری می کند، به زودی متوجه می شود که دخترها واقعاً آنقدرها هم «دختار» نیستند - حداقل وقتی صحبت از یک دختر خاص به میان می آید - و به زودی متوجه می شود که تمام دنیایش زیر و رو شده است، زمانی که رزماری از اینکه فقط یک نفر است، می شود. با 'دختر بودن' معاشرت کنید. مانند فردی بارتولومو در «بانوی زیبای من»، گیب از اینکه در خیابانی که رزماری در آن زندگی میکند بسیار خوشحال است. خیره شدن به ساختمان؛ به دنبال چراغ هایی برای روشن شدن یا سایه هایی برای باز شدن. فقط برای اینکه بتواند نگاهی اجمالی به خانم زیبای خودش بیندازد.
با غلبه بر بیهودگی تلاش های او، ناامیدی به خجالت بلوغ تبدیل می شود، زمانی که گیب می رود پست مراقب خود را ترک کند تا با رزماری و دایه اش تصادف کند. در یک مانور شجاعانه، گیب به سرعت آرامش خود را به دست میآورد و پیشنهاد میدهد رزماری را تا سنترال پارک همراهی کند، جایی که خواستگاری آنها سرانجام زندگی خود را به خود میگیرد. یا به قول گیب، چیزی که برای بدترین دشمن خودش آرزو نمی کند. در حالی که گیب و رزماری اوج و فرودهای رابطه بهشت و جهنم را تجربه می کنند، گیب به زودی خود را با بزرگترین معضل خود مواجه می کند - به رزماری می گوید که واقعاً چه احساسی نسبت به او دارد قبل از اینکه او برای باقی مانده تابستان به کمپ برود. از ترس آن اولین بوسه تا گرفتن دست برای اولین بار، هر عنصر داستان آنها مانند جادو است. جاش هاچرسون در نقش گیب ایفای نقش می کند و چه عملکرد ستاره ای ارائه می دهد. جاش یکی از معدود بازیگران جوانی است که از زمانبندی، احساسات و مهارتهایی برخوردار است که آموخته نشده، بلکه از درون میآید. معصومیت رنگ آمیزی بلوغ هم از طریق بیان چهره و جسم و هم از طریق روایت مؤثر و اجرای آوازی او را مجذوب خود می کند. صداقت احساسی او هم دلچسب و هم گاهی دلخراش است و فیلم را از ابتدا تا انتها می برد. چارلی ری، تازه وارد، چیزی بیش از حفظ نقش رزماری به گیب هاچرسون انجام می دهد. یک الن طبیعی و بی دغدغه در اجرای او نفوذ می کند و رزماری را به همان اندازه دوست داشتنی می کند که گیب به طرز عصبی جذابی دارد. شیمی آنها در کنار هم شیرینی و باورپذیری دارد که امیدوارم برخی فیلمسازان در آینده دوباره به آن مراجعه کنند. بردلی ویتفورد و سینتیا نیکسون به عنوان والدین گیب بسیار موثر هستند. افراد واقعی با مشکلات واقعی، هر دو وضوح چشمگیری را برای آنها به ارمغان می آورند! شخصیت های ir و درک و تفسیر نهاد خانواده.
مارک لوین کارگردان سابق «سالهای شگفتانگیز»، تهیهکننده سابق، آشکارا نسبت به آزمایشها و مصیبتهای یک دانشآموز کلاس پنجمی حساس است. او در اینجا عاقلانه بر قدرت داستان و شخصیتها تکیه میکند تا فیلم را حمل کنند و اجازه میدهد تا کمدی طبیعی و احساسات شرایط انسانی به جای وادار شدن از طریق ابزارهای داستانی ثابت، جریان یابد. توجه به جزئیات احساسی و شخصیت نیز تا حد زیادی به دلیل فیلمنامه نویس جنیفر فلکت است. با لحظهای شرمآور و ترسناک با صداقت بیقیمتی برخورد میشود که عصبی بودن و عرق کردن کف دستهای پسر جوانی که فقط برای یک نگاه اجمالی از عشقش منتظر است. همانطور که این داستان را تماشا می کنید، خواهید دید که با علاقه، یا حتی سرخ شدن گونه، عشق اول خود و تمام آن روزهای تنبل جوانی را که اکنون بسیار دور به نظر می رسد، به یاد می آورید.
یکی از بهترین کمدی های رمانتیک سال (برای تمام سنین)، کارگردانی هوشمندانه و توانا مارک لوین، فیلمی هوشمندانه بالغ و لایه لایه با زیبایی و طراوت فراتر از زمان به ما می دهد و با هر یک از ما با یادآوری ملایم شادی های ساده صحبت می کند. از زندگی و عشق
گیب: جاش هاچرسون رزماری: چارلی ری آدام: بردلی ویتفورد لزلی: سینتیا نیکسون به کارگردانی مارک لوین. نوشته جنیفر فلکت. دارای رتبه PG (84 دقیقه)
عکس ها 2005 – فاکس قرن بیستم تمامی حقوق محفوظ است
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB