علیرغم عنوان، و چند مرگ مشکوک و دسیسه و فریب، هیچ اشاره ای به شکسپیر در این داستان غم انگیز و در عین حال سخت از لیدی مکبث نخواهید یافت، در حالی که آلیس برچ، فیلمنامه نویس، ابهام اخلاقی سال 1865 را بررسی می کند و همه به نتیجه ای بدیع می رسد. . با این حال، ممکن است بیش از چند اشاره به شکوه تعلیق هیچکاکی پیدا کنید. بر اساس بانوی مکبث متنسک اثر نیکولای لسکوف، مسائل نژاد، طبقه و جنسیت، این داستان را امروز به موقع میسازد، همانطور که در سال 1865 روسیه یا در قرن نوزدهم در روستاهای انگلستان، جایی که آلیس برچ، فیلمنامهنویس فیلم را جابهجا کرده بود.
دقت قاببندی، حرکت شخصیت و صدا که توسط کارگردان ویلیام اولدروید در اولین کارگردانی بلندش ارائه شده است، به اندازه بازی خیرهکننده فلورانس پیو در نقش اصلی کاترین، عمدی و استعاری است.
کاترین 17 ساله به عنوان وسیله ای برای بازپرداخت بدهی خانواده به یک ازدواج ترتیب داده شده با اسکندر بسیار بزرگتر فروخته شده است. کاترین که نه تنها از ازدواج، بلکه از شوهر جدیدش و پدر ثروتمندش، بوریس، یک نجیب زاده کولینگ و تنها وارث او اسکندر است، ناراضی است، مانند یک اسب رندی مصمم است که از افساری که موقعیت کنونی او در زندگی به او تحمیل شده رها کند. الکساندر و به ویژه بوریس در حالی که از خواسته های پدرشوهرش پیروی می کند و تسلیم روابط زناشویی تا حدی ناجور بین او و اسکندر شده است، در زیر چشمان سرد خالی او، چیزی تاریک در درون کاترین نهفته است. .
تحت نظارت وظیفه خدمتکار آنا، هیچ حرکتی از کاترین بی توجه نمی ماند. او اساساً در حصر خانگی است. نه پیاده روی در زمین، نه سواری بر هیچ یک از اسب های متعددی که در عمارت اصطبل دارند، نه بازدید کننده ای جز برای کشیش. هیچ مکالمه ای جز آن چیزی که بوریس یا یک الکساندر مست در اواخر شب در خلوت اتاق خواب اصلی آغاز شده است وجود ندارد. زندگی کاترین به قدری محدود است که بوریس حتی به او دستور می دهد که چه زمانی با اسکندر رابطه جنسی داشته باشد تا نسب خانوادگی را حفظ کند. (به لطف طراحی بصری و شنیداری اولدروید و فیلمنامه توس، آشکار است که الکساندر یا ناتوان است یا طرفدار افراد متقاعد کننده زن نیست.)
اما همه چیز به زودی برای کاترین تغییر می کند زیرا ابتدا اسکندر برای یک سفر طولانی به دارایی های خانوادگی دورافتاده فرستاده می شود و سپس بوریس نیز آنجا را ترک می کند. از اولین لحظه آزادی صبح، کاترین به محوطه و سپس برای قدم زدن روی صخرههای اطراف املاک میرود. برای اولین بار می بینیم که چشمانش برق می زند، فنری در قدم او. آسانی که انگار نفس راحتی می کشد.
یک روز بیرون از محوطه، صدای ناآرامی را در انبارها می شنود. او بدون شرمندگی در حرکات و عقاید خود به انبار می رود و خدمتکار آنا را می بیند که در گونی مانند خوکی که برای ذبح و فروش وزن می شود، خرپا شده است. کاترین به دستور خدمتکاران برای آزاد کردن آنا، با یکی از دامادها، مرد سیاهپوست جوانی به نام سباستین، درگیر می شود. او که به وضوح از توانایی بدنی او در گرفتن او و بلند کردنش آشفته است، با این وجود هیجان زده است. گونه هایش سرخ می شود، تنفسش تند می شود. او سعی میکند آنچه را که همه میبینند، پس بزند و رد کند، اما به وضوح در رد کردن توجه فیزیکی اش علاقهمند نیست. نیازی به گفتن نیست که کاترین با سباستین رابطه جنسی جنون آمیزی را آغاز می کند که باعث نارضایتی آنا خداترس می شود.
با رفتن اسکندر و بوریس، کاترین از به رخ کشیدن سباستین نمی ترسد و شرم ندارد. لباس اسکندر را به او میپوشاند و از او میخواهد که هر شب در تختش بماند. شور و هیجان کاترین تقریبا مسری است. هر چه بیشتر داشته باشد، بیشتر می خواهد. و او همه چیز را می خواهد. و در تمام مدت، آنا از سوراخ کلید نگاه می کند.
و سپس بوریس برمی گردد. کاترین که مجبور میشود سباستین را به انبار بازگرداند تا بخوابد، تصمیم میگیرد راهی برای بازگشت به شیوههای بیهدف خود پیدا کند و هر کاری که میخواهد انجام دهد و این کار را با سباستین انجام دهد، بهویژه زمانی که بوریس او را به خاطر اعمال زناکارانهاش در غیاب تنبیه و تهدید میکند. خودش و اسکندر به نظر می رسد آنا در حال خندیدن است. راه حل روشن است. بوریس باید حذف شود.
اما چه اتفاقی میافتد وقتی اسکندر در نهایت برمیگردد، بدون اینکه همه بدانند جز کاترین و سباستین؟ آیا او می ماند؟ برو؟ یا به پایانی نابهنگام برسیم؟ و هنگامی که یک کودک سیاهپوست جوان با سرپرستی که گفته می شود پسر یا بند اسکندر است، کاترین باید چه کار کند؟ او تا کجا پیش خواهد رفت تا با سباستین باشد و 'راهش' را طی کند؟
همه چیز در مورد لیدی مکبث در خدمت عمد و هدف نه تنها کاترین، بلکه خواسته ها و تشریفاتی است که توسط همسرش الکساندر و پدرشوهرش بوریس به او تحمیل شده است، که با اجرای فلورانس پوگ شروع می شود. Pugh خواب آور است. با هر قدمی که برمیدارد، چه با پاهایش بر روی کفهای چوبی که طنیندار سرد است و چه با حرکات حساب شدهای که برای رهایی از تعمد آداب و روشها در خانه انجام میدهد (دوگانگی شگفتانگیز)، عمدی، هدفمند و آرام است، اما با نگاهی مبهوت کننده به دنیای اطرافش. دستانش و چشمان خالی اش حرف زیادی می زنند. اما زمانی که کاترین با سباستین ملاقات می کند، پیو یک 180 انجام می دهد و با هوس شدیدی که منجر به خنده و سبکی می شود، زنده می شود. پوگ شخصیت را با نیرویی درونی زنده می کند، اما سپس به لطف داستانی خوش ساخت، به همان اندازه که کاترین با سباستین شاد و آزاد است، شدت ذهن محاسبه گر او تاریک تر، روان پریشی و در اندیشه شنیع تر می شود. یک مطالعه شخصیت باورنکردنی که همچنین ذهن کاترین را با افکار، اعمال و اعمالش بررسی می کند. شخصیت کاترین به خودی خود جذاب است، اما پوگ با تعبیرش بیشتر مجذوب می شود.
من تحت تاثیر Cosmo Jarvis نیستم. او در این نقش چندان خوب نمی نشیند به معنای ماهی بیرون از آب. هیچ چیز جذابی در مورد او به عنوان سباستین وجود ندارد - غیر از اینکه شاید خیلی باهوش نباشد که به کاترین اجازه می دهد او را دستکاری کند. وقتی به کلیت شرایط عاشقانه کاترین نگاه می کنیم، او از یک طرف در الکساندر مستی چرب و از طرف دیگر داماد کثیف و نفرت انگیزی دارد. با این حال، من گمان میکنم که هدف از انتخاب جارویس، افشای جنبهی غمانگیزتر کاترین و این ایده بود که او برای رهایی از الکساندر و بوریس، افت میکند. هرگز باور نمی شود که کاترین سباستین را دوست دارد یا برعکس. جالب اینجاست که نه کاترین و نه سباستین هیچوقت احساس نمیکنند که به خانه اصلی عمارت تعلق دارند، با این حال هر دو در انبار راحتی و آسایش زیادی دارند.
کریستوفر فیربنک به درستی در نقش بوریس منزجر کننده خردهریزه بازی میشود در حالی که پل هیلتون موهای چرب اسکندر را به خوبی میپوشد. (اگر من جای کاترین بودم، ممنون میشدم که نمیخواست به من دست بزند.) هر دو مرد از لحاظ ظاهری و ظاهری آنقدر پست هستند که در واقع باعث میشود کاترین ریشهای برای یافتن خودش و کمی شادی داشته باشد.
کارگردان ویلیام اولدروید از کجا آمد؟ حس ساخت سینمایی او - از لباس تا اجرا و فیلمبرداری و صدا - استادانه است. اولدروید با امتیاز بسیار کم دن جونز (و منظورم پراکنده) است، به شدت به صدای خاصی متکی است - باد خروشان و موج سواری تند روی صخره های زیر، قدم های عمدی در راهرو، زوزه کشیدن و کوبیدن مردی که در یک اتاق محبوس شده است. اتاق در حالی که او در حال مرگ است، اسکندر در حال خودارضایی به پشت برهنه کاترین است. صدا دیدنی است. واقعا یک تجربه صوتی با منظره صوتی خیره کننده. طراحی صدا و پژواک توخالی در خانه به طور استعاری از وجود توخالی کاترین صحبت می کند. باد و موج سواری آینه شهوت فزاینده اوست و جنبه وحشی او را آشکار می کند. و هر چه کاترین شادتر باشد، یا هر چه همه چیز آنطور که او میخواهد پیش میرود، صدای توخالی کمتری خواهد داشت. در پایان فیلم با گم شدن شوهر، مرده شدن پدر شوهر، تدی بند جوان از تصویر، و آنا به همراه سباستین که ظاهراً به صحنه می آیند و کاترین را با خانه و ثروت رها می کنند، دیگر هیچ قدمی نیست، فقط یک به آرامی تورم نمره صدا یک داستان کامل را بیان می کند.
اما پس از آن فیلمبرداری وجود دارد. من کاملاً با آری وگنر ناآشنا هستم، کار او را در اینجا مجذوب کننده می دانم. قاب بندی در داخل عمارت کامل، متقارن، عمدی و روشمند است. با این حال، هنگامی که کاترین رابطه خود را با سباستین آغاز می کند، دوربین به سمت نمای نزدیک از اعضای بدن، جفت شدن، لحظات دزدیده شده، نگاه کردن به سوراخ کلید (صحنه ای که دارای درخشش طلایی زیبایی از نورپردازی کاترین و سباستین در شور و شوق است، می رود. ما فقط از طریق سوراخ کلید می بینیم). دوربین در گوشهها و لبهها، سخت و تعیینکننده بازی میکند و با نگاههای سست به عاشقان مقابله میکند. هنگامی که الکساندر یا بوریس در اطراف هستند، نورپردازی در داخل عمارت تا حدودی خشن و شدید است. وقتی تدی می آید طلایی تر می شود. یک دوگانگی استعاری زیبا خودنمایی میکند زیرا نور سفید روشن از پنجرهها جریان مییابد، در حالی که بوریس در حال خفگی در اتاقی دیگر است در حالی که کاترین و آنا پشت میز ناهارخوری نشستهاند و نور اتاق را پر کرده و چهرههایشان را پر کرده است، شبیه به افشای همه چیزهایی که انگیزههای هر یک را نشان میدهد. از آنها ما هر کدام را می بینیم که واقعاً برای آنهاست. آنا یک جادوگر وقف اربابانش است و کاترین مصمم است تمام کسانی را که سر راه او قرار میگیرند را از زندگیاش حذف کند – و بدون هیچ ابهامی در مورد کاری که انجام میدهد. پهنای باند تونال بصری عالی است.
طراحی تولید ژاکلین آبراهام نسبتاً اسپارتانه است، اما به طور موثر به شکلی بسیار متقارن است، در حالی که به عنوان تضادی با زیبایی حومه شهر باز اطراف املاک عمل می کند. به دنبال ماهیت محدود وجود کاترین، هالی وادینگتون، خریدار است که با تنگترین لباسها و کرستهای ممکن به پیو میآید، چیزی که هر روز به ما یادآوری میشود که کاترین در حال طی کردن عادت لباس پوشیدن با آنا لایهبندی و بند انداختن او است.
گامهای اشتباه با رفتن سباستین به خانه و نشستن به وعدههای غذایی که همه لباسهای اسکندر را پوشاندهاند، ظاهر میشوند. در تماشای او چنین احساس ناراحتی قابل لمسی وجود دارد، اما به همین ترتیب، وقتی او را به انبار میبرند تا بخوابد، لباسهای کثیف قدیمیاش را پوشیده است. چرا او حداقل یک پیراهن تمیز نمی پوشد؟ و هشدار خفیف اسپویلر - یک اسب مرده در زمین وجود دارد. چرا هیچ کس اسب مرده را پیدا نکرد؟
مطالعه ای هوشمندانه و هیپنوتیزم کننده در مورد آداب، اخلاق و زنی به نام لیدی مکبث.
به کارگردانی ویلیام اولدروید
نوشته آلیس برچ بر اساس بانوی مکبث متنسک اثر نیکولای لسکوف
بازیگران: فلورانس پیو، کازمو جارویس، پل هیلتون، کریستوفر فیربنک
توسط دبی الیاس، 07/05/2017
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB