نویسنده: دبی لین الیاس
هیولاها؟ آیا کسی گفته 'هیولا'؟ آنها مطمئناً این کار را کردند و یک لحظه خیلی زود نبودند، زیرا یک تابستان گرم و خشک طولانی در بخش کشتار هیولاها بوده است. خوشبختانه Trevor Matthews و Jon Knautz با رونمایی از چیزی که مطمئناً تبدیل به نمادی در بازی کشتار هیولاهای ترسناک خواهد شد، جدیدترین لوله کش مورد علاقه همه - JACK BROOKS MONSTER SLAYER - به کمک آمده اند. به گفته متیوز، ما میدانستیم که میخواهیم یک فیلم هیولا بسازیم قبل از اینکه بدانیم میخواهیم فیلمی از جک بروکس بسازیم. با احترام به ژانر، JACK BROOKS MONSTER SLAYER به آن فیلم های ترسناک کلاسیک دهه 80 بازمی گردد و نه تنها عناصر اساسی یک فیلم ترسناک خوب را در خود جای داده است، بلکه به خلاقیت موجودات آشنا از انواع فیلم ها، کمدی های به موقع و زمان بندی شده اشاره می کند. عناصر موضوعی، انرژی، اشتیاق و سرگرمی های بی دریغ، و البته، رابرت انگلوند افسانه ای که هر زنی در خانه اش بدش نمی آید، به جیمز دنتون توجه کنید، در نقش تروور متیوز. .
جک بروکس چند مشکل، که به نظر می رسد همه آنها از یک حادثه منفرد ناشی می شوند. هیچ چیز مهمی برای شما نیست، اگر بخواهید تمام خانواده تان را جلوی چشمانتان ببلعد، هیچ چیز بزرگی نیست. یک کودک خردسال در آن زمان، یک لحظه جک و خواهرش در حال بازی در اطراف آتش هستند در حالی که والدینش با آهنگ های آرام بخش آهنگ 'آن سوی دریا' می رقصند. یک لحظه خانوادگی ایده آل. اگر بخواهید یک نقاشی نورمن راکول. اما در یک لحظه، خواهر جک به درون تاریکی و شاخ و برگ های ضخیم کشیده می شود. فریادها شنیده می شود. جک یخ زده است. پدر و مادرش به سمت دخترشان که جیغ می کشد می دوند و بعد بدترین اتفاق ظاهر می شود. موجودی زشت وصف ناپذیر در حال بلعیدن خانواده جک است. به اصطلاح، هول کردن. اول، خواهر کوچک جک. سپس می بیند که مادرش را می ربایند، می گیرند و می خورند و سپس، سرانجام، پدرش که تا حد مرگ حتمی از قوزک پایش مواد مخدر مصرف می کند، فریاد می زند که جک بدود، تا جایی که می تواند قبل از اینکه دسر شود بدود. (اگر این خانواده من بودند، برادرم اد داوطلبانه مرا به سمت آن موجود پرتاب میکرد.) در عرض چند لحظه، فریادها با تنها صدای باقیمانده به پایان میرسند، رشتههایی از «آن سوی دریا». واضح است که این موجود گفته قدیمی را که موسیقی جانور/سینه وحشی را تسکین می دهد، تکذیب می کند. یا این، یا او خیلی به بابی دارین علاقه ندارد.
اکنون، حدود 20 سال بعد، جک هنوز در آن شب شکار شده است. او که نیاز مبرمی به مدیریت خشم دارد، از نظر عاطفی خود را به خاطر وقایعی که رخ داده اند، وقایعی که در مورد آنها بحث نمی کند، که کوچک شدن او به عنوان توهم رد می شود، و باعث بروز طغیان های خشمگین در یک لحظه می شود، تحت فشار قرار می دهد. و به همان اندازه که با آن عصبانی و عصبانی می شود، چه کسی می داند که با افتادن یک آچار لوله چه اتفاقی می افتد! اما علیرغم همه اینها، جک سعی می کند یک زندگی 'عادی' داشته باشد. او به دلیل مشکل همیشگی ماشین، هر شب دیروقت به مدرسه شبانه می رود. او علاقهمند به یک بیمبت بلوند است که من امیدوار بودم که جک آن را ببندد. و او یک پروفسور دارد، پروفسور کرولی، که اگرچه کمی «آنجا» و خجالتی است (بالاخره او یک معلم علوم/شیمی است)، واقعاً خوب و نگران است، و اتفاقاً در خانه اش مشکلات لوله کشی دارد. .
جک یک شب بعد از کلاس با دعوت از جک به خانه اش، به سرعت مشکل لوله کشی پروفسور کراولی را مشخص می کند. متأسفانه، آنچه جک فکر می کرد یک راه حل سریع است، فقط مشکلات بیشتری را در مورد لوله ها آشکار می کند. اما همانطور که پروفسور کراولی می گوید، 'هر مرحله پیشرفت است... حداقل شما قلب مشکل را پیدا کردید.' پسر این کار را به بیش از یک راه انجام داد، زیرا به نظر میرسد جک با تلاش برای تعمیر لولههای داخل خانه، چیزی زیرزمینی بیرون از خانه آزاد کرد، چیزی که توجه سگ پروفسور و بعد از ظهر همان روز، خود پروفسور را به خود جلب کرد. چیزی که ضربان قلب شیطانی محض را برانگیخت. قلب مدفون در حیاط خلوت پروفسور کراولی. قلبی که پروفسور کراولی با عواقب غیرمعمولی از زیر خاک بیرون می آورد.
اما نترس برای صبح روز بعد خورشید به شدت درخشید (پس از یک شب رعد و برق وحشتناک) و همه چیز با دنیا خوب بود - به جز آن سوراخ بزرگ در حیاط خلوت پروفسور، یک جعبه باز پر از خاک، و یک پروفسور ژولیده و عجیب در حال خوردن همه چیز در چشم است، دلش را به همه جای خودش، تخته سیاه و شاگردانش می کوبید. هوم، شاید همه چیز در دنیا درست نیست. با پیشرفت کلاس، جک شروع به دیدن زندگیاش از جلوی چشمانش میکند. زندگی او به دور کامل رسیده است. او دوباره 6 ساله است و شیطان خالص به او خیره شده است. آیا او فرار می کند و پنهان می شود؟ مثل 20 سال پیش بایستید و یخ بزنید؟ یا موضع می گیرد و می جنگد؟
ترور متیوز، یک تهدید سه گانه به عنوان نویسنده، تهیه کننده و ستاره، با شخصیتی که بدون شک تبدیل به یک شخصیت فرنچایز می شود - جک بروکس - وارد صحنه می شود. متیوس ممکن است به خوبی ثابت کند که یکی از ستاره های سال است. او هاله ای مغرور از طعنه و شوخ طبعی به موقع به جک پیشگو می آورد. حداقل توان بدنی او قابل توجه است، به ویژه با دانستن اینکه او تمام کارهای بدلکاری خود را انجام داده است، اما برای یک یا دو صحنه. البته، به گفته متیوز، او بیش از حد مایل بود و توانایی انجام تمام بدلکاری ها را داشت، اما شرکت های بیمه سر زشت خود را پرورش دادند و خط و نشان کشیدند. و به من اعتماد کنید، با توجه به تجربیاتی که در طول سالها با انجمن بدلکاران و اعضای آن داشتم، متیوز واقعاً واجد شرایط انجام هر گونه شیرین کاری است. اما این دوست داشتنی بودن، مهربانی او، چه در حضور و چه در صفحه نمایش است که قهرمان کتاب های مصور مانند جک بروکس را می گیرد و او را به یک قهرمان سه بعدی زنده تبدیل می کند. و خانمها، این یکی از لولهکشهایی است که برای تعمیر لولههای خود مشکلی ندارید.
اما یک فیلم ترسناک بدون رابرت انگلوند افسانه ای بی نظیر چه می شود. بهعنوان پروفسور کراولی بالاخره میبینیم که انگلوند به همه چیز تبدیل میشود، از کراکن کوچک گرفته تا ترولها به موجودی که بسیار بسیار بسیار قوی شبیه به جبای هات است. او یک لذت خوشمزه است! ما آنقدر عادت کرده ایم که انگلوند را در مجموعه ای کامل از تجسم های مختلف خود ببینیم (آهم، فردی کروگر) که فرصتی مانند این برای دیدن عملکرد ظریف و ظریف او به عنوان مردی که در مقابل چشمان ما متحول می شود، ارزش پذیرش و سپس مقداری را دارد. او نه تنها به JACK BROOKS MONSTER SLAYER به عنوان یک فیلم کلاسیک ترسناک، قویاً اعتبار بخشیده و اعتبار می بخشد، این یک اجرای درخشان از Englund است که نباید از دست داد. به عنوان کراولی، او به طرز عجیبی خنده دار است، چیزی که اغلب از انگلوند دیده نمی شود. او همچنین مهارت زیادی در کمدی فیزیکی در استایلهای اسلپ استیک گذشته نشان میدهد. او فریاد مطلق است!
این داستان که توسط جان کناتز و جان اینزلی بر اساس داستانی از متیوز، کناتز و پاتریک وایت نوشته شده است، ساده اما جذاب است و ادای احترام به کلاسیک هایی است که قبل از جک بروکس آمده اند. ترکیبی از طنز، اکشن ماجراجویی و هر ابزار مورد نیاز فیلم ترسناک نمادین (خانه تاریک، نورهای کم نور، سگ، هیولاها، ابزارهای دفاعی اولیه مانند چوب، نوار چسب، لولههای لولهکشی و آچار، دختران جیغزن، دانشآموزان ترسیده همراه با افسانه و افسانه ) تحت هدایت کارگردان Jon Knautz، فیلم از یک لحظه عبور نمی کند و یک سواری هیجان انگیز را حفظ می کند و همان مقدار وحشت و تعلیق را تزریق می کند. داستان به صورت دایرهای کامل میشود، داستان پشتی کاملاً شکل میگیرد و دهانهای به وسعت دهان یک هیولا برای بازگشت جک بروکس وجود دارد.
به خصوص کار دیوید اسکات قابل توجه است که خلق موجودات را مدیریت می کرد. وای! با همکاری در پیدایش و تکامل هر یک از هفت هیولای متمایز، کار اسکات در لاتکس قدیمی، به عنوان یکی از بهترین ها رتبه بندی می شود. جاشوا آلن، فیلمبردار فیلم، جوهر واقعی ژانر و فیلم را با نورپردازی و پالت به تصویر میکشد، در حالی که تدوینگر متیو برولوت با ویرایشهای تمیز و زمانبندیشده، به خلوص فیلم میافزاید. میخ روی کیک – یک موسیقی برای مردن.
عشق فیلمسازان به این ژانر، نه تنها روی پرده، بلکه زمانی که با آنها در مورد جک بروکس صحبت کردم، به وضوح مشهود است. آنها به این فیلم، ژانر و 'درست گرفتن آن' علاقه دارند. یک تلنگر جالب، جک بروکس فقط من را می کشد! مردم مطمئن باشید یک قهرمان جدید در شهر و یک فرنچایز جدید در افق وجود دارد. جک بروکس هیولا کش. قاتل است!!!!
جک بروکس: تروور متیوز
پروفسور کراولی: رابرت انگلوند
به کارگردانی Jon Knautz. نوشته جان اینزلی و جان کناتز بر اساس داستانی از ترور متیوز، جان کناتز و پاتریک وایت.
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB