نویسنده: دبی لین الیاس
HOURS به نویسندگی و کارگردانی اریک هایسرر، که اولین کارگردانی خود را در اینجا انجام می دهد، یکی از فیلم های پایانی است.پل واکرو یکی که بیشتر به آن افتخار می کرد. نزدیک به قلب واکر، اشتیاق و تعهد او به داستان منجر به یکتور دو نیروعملکردی که درگذشت اخیر او را تلختر میکند، همانطور که در HOURS شاهد آن هستیمعمق عاطفی و جاذبهاو میتوانست به شخصیت و فیلمی فراتر از حالت فیزیکی «سریع و خشمگین» بیاورد که ما در طول سالها با آن آشنا شده بودیم و دوستش داشتیم.این فیلم واکر است.در هر قاب، او فرمان میدهد، در حالی که شما نبرد پدری را برای بقا برای خود و دختر تازه متولد شدهاش در اوج طوفان کاترینا تماشا میکنید، در حالی که شما در حال تماشای نبرد پدری هستید. همانطور که تماشای فیلم قبل از درگذشت واکر بسیار جذاب بود، اکنون نیز جذاب استبه طرز وحشتناکی فراموش نشدنی
HOURS داستان نولان هیز است، مردی که همراه دختر تازه متولد شده اش در اوج طوفان کاترینا در یک بیمارستان تخلیه شده و اکنون متروکه نیواورلئان گیر افتاده است. نوزادی که نارس به دنیا می آید، روی دستگاه تنفس مصنوعی با نظارت 24 ساعته در واحد NIC قرار می گیرد. 48 ساعت اول حساس ترین است و سرنوشت او را تعیین می کند. اولین واکنش نولان نسبت به دخترش که در ابتدا از غم و اندوه و شوک درگذشت همسرش ابیگیل در حین زایمان غرق شده بود، این بود: «این شخص را نمیشناسم». او به ظاهر بیتفاوت و بیعلاقه است، بیشتر در ناباوری از مرگ ابیگیل محبوبش. نولان بسیار غمگین، دخترش را ترک میکند و بیمارستان را برای یافتن جسد ابیگیل جستجو میکند که گویی با دیدن او باور میکند که دست سرنوشت به او داده است. با پیدا کردن او که سرد روی زمین بیرون سردخانه بیمارستان دراز کشیده بود، حتی نمیتواند ملحفهای را که سکون او را میپوشاند، بلند کند. نولان در حالت خلسه، راه خود را به واحد NIC باز میکند تا با هجوم دیوانهوار بیماران و کارکنان بیمارستان که به دلیل طوفان تخلیه میشوند، مواجه شود. نولان با اطمینان از اینکه کسی برای او و دخترش بازخواهد گشت، هوشیاری خود را در انکوباتور کودک آغاز می کند. اما وقتی کاترینا با تمام قدرتش ضربه می زند، قدرت از بین می رود و بیمارستان به طور کامل تخلیه می شود، اما برای نولان و دخترش، غرایز پدرانه او شروع می شود. هیچ کس برای آنها بر نمی گردد. او تنها چیزی است، تنها کسی که بین دخترش و مرگ ایستاده است. تنها با هوش، خاطرات و قلبش که او را راهنمایی می کند، با نولان ساعت شماری می کنیم که او برای نجات نه تنها دخترش، بلکه خودش می جنگد.
پل واکرمثل نولان مسحور کننده است. واکر با انعکاس فیلم، گفت: «این فیلم با من در سطحی بسیار خالص و واقعی صحبت میکند، اما من [ارتباط فوری] را متوجه نشدم. من می گفتم: 'این زندگی وحشتناک من است! این همه زندگی ماست.» با فراتر رفتن از عمق هر یک از اجراهای قبلی او، در نولان شاهد اجرای پرشور، قاطع، مصمم و قوس شخصیتی هستیم که باورپذیر است و در درون طنین انداز است.واکر شخصیت و موقعیت موجود را در آغوش میگیرد.واکر با طناب محکمی که غم و اندوه مرگ ابیگیل را با مبارزه برای بقای یک دختر تازه متولد شده متعادل می کند، عملکرد را با آدرنالین و هوش تقویت می کند که به طرز باورنکردنی زمانی که یک بحران ایجاد می شود و نولان فقط به حرکت رو به جلو ادامه می دهد. اجرای واکر به اندازهای قوی است که احساس میکنیم پیوند بین نولان و دخترش که او را ابیگیل نامیده است، در حال رشد است. با افزایش شدت عاطفی، حرکات واکر صمیمیتر میشود - او بیشتر به دستگاه تنفس مصنوعی تکیه میدهد، مستقیمتر به کودک نگاه میکند، حتی صدایش با هر داستانی که شبیه داستان قبل از خواب کودک تعریف میکند، نرمتر میشود. بسیار لمس کننده. به لطف ساعت زمانی ناخودآگاهی که به باتری واحد NIC متصل است، معیوب است، در ابتدا نیاز به چرخش دستی هر 3 دقیقه و سپس هر 105 ثانیه با سپری شدن HOURS و کاهش اثربخشی باتری، جنبه آدرنالینی نولان هنگام دویدن را داریم. از طریق بیمارستان، از پله ها بالا و پایین، تلاش برای گرفتن لوازم، تماس برای کمک، و غیره، همه در یک پنجره زمان 105 ثانیه. واکر در 'در لحظه' بودن آنقدر شدید است و کارگردانی هایسرر و کار فیلمبردار Jaron Presant آنقدر خوب انجام شده است که مسابقه نفس گیری با زمان برای تماشاگر قابل لمس می شود. همانطور که واکر اشاره کرد، 'من تعادل خوبی داشتم - جسمی و مولفه احساسی.'
دقیقاً اولین کسی نیست که فکرش را بکنید که نولان را انتخاب کند، حتی هایسرر اعتراف می کند که وقتی نام واکر مطرح شد، اولین فکرش این بود: «این پسر؟ واقعا؟ . . .[اما] بعد از 20 دقیقه من هول شدم. او داستان هایی را با من به اشتراک گذاشت که یک دختر داشت و مشکلاتی در حین تولد وجود داشت و دیدن بازگشت او به این موضوع باعث شد سرنخی واقعی در مورد اینکه چگونه می توانم او را هدایت کنم.دانستن اینکه بسیاری از بازیهایی که از او در این فیلم میبینید، فضای صادقانهای برای او است و آنقدر با او صادق است، رسیدن به آن لحظات را برای او آسانتر کرد.”
اگرچه با زمان محدود نمایشگر، کلید خلق نولان رابطه بین نولان و همسر ابیگیل است. در پیدایش رودریگز، هایسرر انرژی نشاطبخشی یافت که عملکرد واکر را تقویت کرد. برای واکر، هیچ کس بهتر از رودریگز وجود نداشت که مقابل آن بازی کند. 'من بعضی چیزها را احساس کردم. من با پیدایش در ارتباط بودم. من آن دختر را دوست دارم که مقابل او کار می کند. عاشق او شدم. . . نیروبخش بود.»
یک عنصر مهم به داستان سگ نجاتی به نام شرلوک است. طبق گفته واکر، 'یک سگ باحال'، خط داستانی شرلوک بر اساس یک داستان واقعی است که از کاترینا بیرون می آید. در اینجا، نقش شرلوک توسط بالکوی 7 ساله ایفا می شود و نه تنها به عنوان صدای نولان عمل می کند، بلکه نقش مهمی در سلامت عقل و بقای شخصیت دارد.
HOURS که بیشتر به خاطر فیلمنامههای ترسناکش شناخته میشود («کابوس در خیابان الم» 2010 ریبوت و «مقصد نهایی 5»، از جمله آنها)، HOURS نه تنها فاصلهای با فیلمهای آزمایش شده و واقعی دارد، بلکه نشاندهنده اولین حضور او در کارگردانی است. توسط هایسرر به عنوان 'یک داستان بسیار شخصی و صمیمی برای من در جبهه خلاقتصمیم او برای کارگردانی نیز ارتباط مستقیمی با این ارتباط شخصی داشت. من ترسهای زیادی، چه غیرمنطقی یا غیرمنطقی، در مورد پدر و مادر شدن دارم که در این فیلم ظاهر شد. احساس میکردم که میدانم از چه چیزی میخواهم محافظت کنم و یکی از عناصر بحثبرانگیزتر این بود که اولین خط نولان به دخترش «تو را نمیشناسم» و آخرین خط «من تو را میشناسم» بود. که میخواستم آن را حفظ کنم، چیزی که نگران بودم کارگردان دیگری از آن محافظت کند.»
هایسرر بیش از اولین حضور چشمگیر به عنوان کارگردانی برای اولین بار، زمان را تعریف می کند و ما را از طریق آگاهی مشترکمان از کاترینا محبوس می کند و سپس یک چرخش فردی، درونی و کیهانی کوچک روی آن قرار می دهد. شخصی کردن آن نتیجه این استگواهی بر روح انسانو حتی در کوچکترین انسانها. با استفاده از درمانهای شناختهشده برای بیماران کما که دائماً با آنها صحبت میکنند، ساختار ارتباط رو به رشد نولان با دخترش با استفاده از این مفهوم قابل لمس و گویا است - بهویژه بعد از اولین جمله او از «من این شخص را نمیشناسم». ابیگیل شیرخوار به او هدفی می دهد و او را به همان اندازه که او را ادامه می دهد، ادامه می دهد.دینامیک بسیار قدرتمند
تیراندازی نه تنها در نیواورلئان، بلکه در بیمارستان یونایتد متدیست که در زمان کاترینا تخلیه شد و تا به امروز رها شده است، فقط به قدرت عاطفی می افزاید. به گفته هایسرر، هر یک از اعضای خدمه «داستانی از کاترینا داشتند و به هر طریقی از آن جان سالم به در بردند و به همین دلیل مرا صادقانه نگه داشتند» و کار هر روز در یونایتد متودیست فقط بر صداقت افزوده است. یک کپسول زمان کامل، تقویمهای آویزان شده بر روی دیوار ایستگاههای پرستاری که در فیلم دیده میشوند، تقویمهای واقعی هستند که هنگام تخلیه بیمارستان روی دیوارها آویزان بودند و هنوز هم روز سرنوشتساز 29 آگوست 2005 را نشان میدهند که کاترینا به آن ضربه زد. زمانی که ژنراتورهای پشتیبان از بین رفتند، ساعت در 10:35 متوقف شد. نمودارها، یادداشتها، تجهیزات کامپیوتری، گارنیها، میلههای IV - حتی یک دستگاه MRI - همگی همچنان در جایی که رها شده بودند، نشستهاند و در HOURS بخشی از واقعیت شدند.
با تشکر از بزرگ شدن با پدری که پیمانکار بود و تابستان ها را برای او و دوستانش کار می کرد،پل واکربا ساخت و ساز و تخریب ساختمان آشنا بود. «[بسیاری از ساختمانهای اطراف بیمارستان، فقط میتوانستید خط آب را ببینید، زیرا هنوز رنگ آمیزی نشده بودند. در داخل، اگر یک خط آب میبینید، خوب میدانید که تمام سنگها را از روی دیوارها برداشتهاند، زیرا باید مطمئن شوند که هیچ قالبی وجود ندارد. کپک سیاه بد است. . .پس پایه این بیمارستان همینه. سطح آب تقریباً 12 فوت بالا آمد. بنابراین، سطح پایین، زمانی که هر روز سر کار می روید، یادآوری اسکلت ساختمان است. فقط به آلومینیوم و فولاد کاهش یافته است. اون طبقه اول . . اما هر روز صبح که به آنجا میرسم، مثل این است که «وای به این نگاه کن.» واقعاً بد است. آن را در چشم انداز قرار می دهد. این یک یادآوری هر روز است.»
از نظر فنی، تضادهای نور و درخشش طلایی همیشه حاضر یک نور در اتاق ابیگیل و هواکش، جنبه بسیار 'نور در انتهای تونل' را اضافه می کند. به طور استعاری دلالت بر گرما، عشق، خانه، کانون - در واقع بسیار شبیه رحم دارد.تضاد شدید با رنگهای یخی و اغلب وهمآور فیروزهای و سبز دناتورهشده بیمارستان تاریک یا حتی راهروهای کمنور به لطف نور خورشید بیرونی که رنگ پریدگی شبحآمیزی را از میان پنجرههای کمرنگ میتاباند، لحن بصری را به حرکت در میآورد. با توجه به کارهای قبلی او در فیلم هایی مانندکریودون جون،Jaron Presant، فیلمبردار فیلم HOURS، انتخاب خوبی بود، بهویژه زمانی که استفاده او از زوایای هلندی برای پیشبرد داستانگویی و ایجاد POV به میان میآید، بیش از آن که احساسات را با همافزایی بصری ترکیب میکند.. طراحی بصری که ما را در سراسر بیمارستان به حرکت در می آورد بسیار کلیدی است زیرا نه تنها باعث ایجاد تنش در رقابت با زمان برای بازگشت به کودک برای شارژ باتری می شود، بلکه تصاویر را 'تازه' و جذاب نگه می دارد، نه اینکه مانند آب های سیل راکد شوند. . یکی از نکات مهم برای هایسرر و پرسانت و اینکه آنها به آن کاملاً آگاه بودند، این بود که نمیخواستند فیلم «به جز در زمانهای بسیار معینی احساس کلاستروفوبیک کند. این باید یک مکان بسیار حماسی باشد. اگر تا به حال در یک ساختمان بزرگ، در یک ساختمان سازمانی، تنها در شب بودهاید، میدانید که چقدر احساس تنهایی میکنید.» هایسرر با پرسانت در مورد این که «چگونه مواقع زیادی وجود دارد که میخواهم نولان را در یک فضای بسیار بزرگ کوچک ببینم در حالی که همیشه او را در آن اتاق تنگ میکنم». مهم این بود که بتوانیم واکر را در اتاق NIC کارگردانی کنیم «به طوری که او احساس کند فضای بزرگتری است.
سام بائرویرایش برای آگاه نگه داشتن مخاطب از گذشت زمان کلیدی استبه لطف کاهش گزارشهای واقعی CNN آن روز. با هر تصویر، شخص به خوبی به یاد میآورد که کجا بودند، وقتی تصاویر تلویزیونی از شکستن خاکریز را دیدند، وقتی طوفان آمد، وقتی سقف Superdome منفجر شد، چه میکردند. مخاطب را با دنیای اطراف خود و اطراف نولان و ابیگیل هماهنگ می کند.
به همان اندازه که لحن احساسی HOURS قوی است، و به همان اندازه که صحنه های بصری به طرز محسوسی تنش دارند، نادیده گرفتن ها و حفره های قابل توجهی در جزئیات فیلم وجود دارد که با یک برش شدید شروع می شود که نولان از آن رنج می برد. با پوشاندن زخم با یک تکه ملحفه پاره شده کثیف، شخص در ناباوری فرو می رود، زیرا در همه جا باندهایی وجود دارد و نولان هرگز از آن برای دست خود استفاده نمی کند - حتی پس از فرو رفتن در آب آلوده. در راستای آب آلوده عفونت است. با آن دست بریده و نولان در گل و لای، در عرض 48 ساعت آن دست متورم میشد و تب و سپسیس داشت. فقط یکبار تعویض پوشک بچه؟ و آیا بیمارستان ها برای مواقع اضطراری رادیو یا ارتباط با باتری ندارند؟
از ایرادات جزئی که بگذریم،HOURS استعدادهای نویسنده/کارگردان اریک هایسرر را به نمایش می گذارد و ثابت می کند که او نیرویی برای تماشا در آینده است.. و در یک پیچ بی رحمانه از سرنوشت، به عنوانگواهی بر این بازیگر که پل واکر بود و چه می شد. واکر که فرصتی برای دیدن قسمت نهایی HOURS قبل از مرگش داشت، خشن ترین منتقد خودش بود. «وقتی خودم را تماشا میکنم، فقط یک دستگاه چرند سنج در تمام مدت دارم. می توانم تشخیص دهم که چه زمانی حقیقت را می گویم و چه زمانی در آن لحظه هستم و چه زمانی نیستم. . دومی که خودم را باور نمی کنم، از آن متنفرم. این یکی، راستش، من نشستم، مثل 'راستش را گفتم'.
ساعت ها - حقیقتی خام، صادقانه که قلب شما را می گیرد و رها نمی کند.
نویسنده و کارگردان: Eric Heisserer
بازیگران: پل واکر، جنسیس رودریگز
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB