نویسنده: دبی لین الیاس
با ادامه شمارش معکوس برای هالووین، این هفته برای ما یک خوشی صادقانه به ارمغان می آورد، موی سر و گردن بلند شده، هیجان و لرز که حتی باعث شد با آن صداها و زمزمه های ناگهانی آزاردهنده کمی بپرم. داستان ارواح خانه خالی از سکنه قدیمی با پیچ و تاب، HAUNTER به طرز وحشتناکی دلهره آور است. نمایش موارد مورد علاقه همهخانم سان شاین کوچولوابیگیل برسلین، کارگردان وینچنزو ناتالی، با اجرای ژرفا، احساسات و حمل 90 درصد صحنه های روی پرده، با ایده زندگی پس از مرگ و رنج ابدی یک لا اسباب بازی می کند.روز گراند هاگ. با HAUNTER، ناتالی با ذهن بازی می کند و داستان معمولی ارواح/خانه خالی از سکنه را در گوش خود می چرخاند، و چیزی جز یک تجربه هیجانی و احشایی جذاب ایجاد نمی کند.
لیزا جانسون 15 ساله می داند که او و خانواده اش مرده اند. در حالی که پدر و مادر و برادر کوچکتر او روز به روز با همان مکالمات، همان لباس ها، همان گوشت و پوره سیب زمینی روی میز شام، همان چند بار کلارینت با موضوع از یک روز روتین را پشت سر می گذارند.پیتر و گرگ، لیزا کاملاً آگاه است که چیزی اشتباه است. این جهنمی فراتر از شورش نوجوانان است. اما وقتی لیزا شروع به زیر سوال بردن وضعیت میکند، روالهای روتین ابدی لحن وحشتناکی به خود میگیرند، زیرا خود شیطان در خانه ظاهر میشود و لیزا را عمیقتر به اسرار خانه جانسون سوق میدهد.
هر چه لیزا بیشتر حفاری می کند، بیشتر کشف می کند. بیش از 70 سال است که دختران این منطقه ناپدید شده و مرده اند. خانواده های کامل در خانه جانسون مرده اند. معمولا با خفگی در گاراژ، اما مرگ و میر همه حل نشده است. لیزا با جستجوی خانهاش از اتاق زیر شیروانی تا زیرزمین، سرنخهایی پیدا میکند که او را نه تنها به شر مسئول همه این قتلها میرساند، بلکه او را به گذشته، حال و آینده در یک انفجار موقتی از ارتباط انسانی که زندگی، مرگ و زندگی را تغییر میدهد وصل میکند. زندگی پس از مرگ برای همه
ابیگیل برسلین تقریباً تمام زندگی خود را صرف ربودن قلب ما روی پرده سینما کرده است، و برای برخی از افراد خوش شانس، خارج از صفحه نمایش نیز. فاصله بسیار زیادی با جنگجوی بیگانه دوست داشتنی و شیفته آب درنشانه هایا فقط 'خواهر کوچک اسپنسر برسلین' بودن یا نوبت برنده جایزه او به عنوانخانم سان شاین کوچولوبرسلین در نقش لیزا جانسون مورد آزمایش قرار می گیرد و ثابت می کند که او واقعاً حرفه خود را آموخته و به یک بازیگر از نظر عاطفی پیچیده و با بافت تبدیل شده است. HAUNTER با اجرای برسلین بلند می شود و می افتد. اجرای لایهای با اضطراب نوجوان، عشق خانوادگی و تفاوتهای ظریف ترسناک یک دختر بچه. با تسخیر شورش و عصبانیت نوجوانان، هر نوجوانی می تواند مانند هر والدینی با شخصیت لیزا ارتباط برقرار کند. حالت چهره او با ظرافتهایش فوقالعاده است، به کمک آرایش چشمهای کاملاً درست شده - به اندازه کافی راک براق بووی و گوت عصر Banshee برای نشان دادن اینکه لیزا در حالی که هنوز دختر خوبی است، جنبهای هیجانانگیز دارد. او «به سمت تاریکی نرفته است». این رنگ کمی گوث همچنین به ما کمک میکند که به طور ضمنی ما را به این باور برساند که به همین دلیل است که لیزا از مرگ آنها قبل از هر کس دیگری آگاه است. او این 'درک' و 'ارتباط' را با چیزهای گوت دارد. آفرین به نویسنده برایان کینگ و ناتالی برای آن متن فرعی.
با اجرای برسلین بهعنوان صحنههای تکراری که تا آخرین لحظهای که اوضاع «تغییر میکند» مشابه صحنههای قبلی است، قابل توجه است. واکنشهای او به صحنههای کوبیدن در که مثلاً لیزا دستش را به دستگیرهی در میبرد، با ترس حسابشده دستگیره را میچرخاند و در را به صفحه سیاه میزند، برجسته است. در تلاش دوم، او در را باز می کند تا سیاهی جوهری پیدا کند، که پاسخ او ترسی در چشمانش است که قابل لمس است. نفس نفس زدنش ترکیب عاطفی دوگانه ای که هر احساس را به خوبی منتقل می کند. برسلین شما را با چنان شدت و اعتقادی به خود میپیچاند که احساس میکنید درست آنجا هستید، شانه به شانه.
شایان ستایش، رابطه برسلین روی پرده با پیتر داکونا در نقش رابی برادر کوچک لیزا است. این دو به وضوح از پویایی 'درد برادر کوچک - محافظت نهایی از خواهر بزرگ' لذت می برند. (بدیهی است که لیزا نسبت به رابی بسیار مهربانتر از من با خواهر و برادرهای کوچکترم رفتار می کند.) در حالی که شما به راحتی داکونا را از تبلیغات تلویزیونی بی شمارش می شناسید. باورپذیر در کودکی، اما با روحی پیر، من را به یاد شخصیت چارلز والاس در کتاب Madeline L'Engle میاندازد.چین و چروک در زمان.
در ساختار HAUNTER جنبه فرویدی شخصیت پدر مهم است. در حالی که ما چندین پدر را از دوره های زمانی مختلف ملاقات می کنیم، پدری که اغلب می بینیم پدر لیزا، بروس با بازی پیتر اوتربریج است. من همیشه در مورد پیتر اوتربریج دوگانه هستم و اینجا هم تفاوتی ندارد. کم و بیش یک بازیگر عملکردی اما هرگز قوی یا برجسته نیست، او مانند بروس با توجه به نیاز به جذب شخصیت توسط ذات شیطان کامل است. Outerbridge همیشه به من 'غمگینی' را منتقل می کند و در اینجا به نفع او عمل می کند.
استفن مک هتی افسانه ای که به سادگی به عنوان 'مرد رنگ پریده' توصیف می شود، شیطان محض است. کاملاً خزنده و سرد کننده است، موها سیخ می شوند و هر بار که او روی صفحه نمایش ظاهر می شود، قلب شما در گلوی شما می افتد، بدون توجه به اینکه چه تجسمی دارد. او مظهر شر است. کاملا خوشمزه
HAUNTER به کارگردانی Vincenzo Natali و نویسندگی برایان کینگ، HAUNTER به راحتی بین ابعاد زمانی شبح مانند با سیالی باورپذیر حرکت می کند و بحثی را در مورد زندگی پس از مرگ و رنج ابدی مطرح می کند. ناگفته نماند که برخی سوالات جدی در مورد پدران و شخصیت های پدری مطرح می شود. در مفهوم نسبتاً اصلی است (اگرچه HAUNTER به وسیله نقلیه نیکول کیدمن اشاره می کنددیگرانبا مردههایی که در خانهشان سرگردان هستند و انگار زندهاند. اما این تا آنجاست که شباهت وجود دارد.)، ما به سرعت متوجه می شویم که خانواده جانسون مرده است و بنابراین با حذف این عنصر تعلیق و تمرکز بر عناصری که واقعاً وحشتناک هستند، تروپ به سر می رود. در سفر لیزا می آییم. اسکریپت به خوبی با نکات کمی در دیالوگ ساخته شده است که چیزهای آینده را پیشبینی میکند و ایدههای استاندارد خانههای خالی از سکنه را بدون این که خیلی واضح یا بیش از حد به تصویر کشیده شود، ترکیب میکند. همه چیز به اندازه کافی بهینه شده است تا شما را به راز جذب کند و تمام انتهای آن را به هم گره بزند و در عین حال همچنان وسایل نقلیه اصلی داستان ارواح/خانه خالی از سکنه مانند دریچه های هوا، توری های دیواری، روشنایی و سر و صدا را حفظ کند.
همانطور که ناتالی اشاره می کند، «[HAUNTER] به موضوعات زیادی می پردازد که من در طول سال ها به آنها وسواس داشته ام. در یک سطح آن مربوط به نوجوانی است. این در مورد این است که چگونه در نوجوانی ما جهان را یک طرفه می بینیم و حقیقت را در مورد جهان می دانیم اما والدین ما کاملاً نسبت به آن نابینا هستند. . این دوگانگی است که واقعاً مرا مجذوب خود کرده است. سپس فیلمی است که بسیار درباره خانواده است. . . این فیلم به نوعی فیلم پیازی است. هر بار که آن را می خواندم، لایه دیگری را جدا می کردم و چیز دیگری را می دیدم.» اما فراتر از لحظات خانوادگی و نوجوانی، تکه تکه شدن شخصیت پدری است که از لذت بخش ترین لحظات برای ناتالی بود. '. . در چهرهاش همه چیز کاملاً عادی به نظر میرسد و خانواده این نوع روز عالی حومه شهر را با هم میگذرانند، سالمترین نوع غذا با هم، با این حال میدانید که در زیر سطح چیزی واقعاً آزاردهنده در کمین است. که البته مستقیماً به پدر مرتبط است. در طول زمان تکامل می یابد. من فکر می کنم غیرعادی است که یک فیلم ترسناک به اندازه این فیلم احساسی باشد.» شگفت انگیز و غیرمنتظره، شیرینی است که در طول فیلم ایجاد می شود.
بدون اینکه این یک اسپویلر باشد، فقط بگوییم که پایان فوق العاده جالب است. ابهام ایجاد شده یک پیچش فلسفی درخشان است که گفتمان وجودی در مورد زندگی، مرگ، سطوح زمانی و تسراکت ها را مطرح می کند. من شیفته آن جنبه از HAUNTER هستم.
از نقطه نظر کارگردانی، ناتالی در ایجاد تنش و ترس درونی در حین پایهگذاری فیلم ماهر است، اما لحن بصری و احساسی «اثیری» دیگری را به پهنای باند بهطور کلی اضافه میکند. این یک عمل متعادل کننده دشوار است، اما او آن را با دقت بیشتری انجام می دهد. و چیزی که اغلب در فیلمهای خانه و ارواح نادیده گرفته میشود، طراحی صدا است. ما انتظار داریم چیزهایی در شب اتفاق بیفتد. اما برای تغییر صدا به پژواکهای با صدای بلند ملایم که بهطور نامحسوس ظاهر میشوند، فقط لایه دیگری از غاز را اضافه میکند.
از نظر بصری محرک این است که HAUNTER در یک محیط مستقل است - خانه جانسون. وقتی ناتالی در مورد طراحی فیلم به طور کامل در خانه صحبت می کند، هیجان او فراتر از حد قابل لمس است. «[ما] به تدریج متوجه میشویم که این خانه برای خودش، نوعی جهان است و انواع لایههای واقعیت وجود دارد که در این فضا وجود دارند. این فقط از نظر مفهومی یک چیز هیجان انگیز است. از نقطه نظر به تصویر کشیدن بصری آن، هیجانانگیز است زیرا میتوانید آن محیط را با نوعی شانه دندانهای خوب و به گونهای که اگر از مکانی به مکان دیگر میسوختید، کاوش کنید. این مانند یک سمفونی است که در آن یک مضمون دارید و بیپایان تغییراتی روی آن ایجاد میکنید و بنابراین، از برخی جهات، میتوانید به شیوهای که آن را نشان میدهید، باروکتر، ظالمانهتر و خلاقتر شوید.»
برای جهانی مانند HAUNTER، همه چیز در مورد جو است. وارد شدن به بازی تنها تجربه کارگردانی قبلی ناتالی با فیلم هایی مانند این نیستمکعبواسپلایس، بلکه پیشینه او به عنوان یک هنرمند استوری برد و انیماتور برای سریال های تلویزیونی انیمیشن کودکان مانندبابر،روپرتوآب سوسک. با HAUNTER، 'من میخواهم چیزی را ببینم که عصبی و آزاردهنده است در یک محیط و نور بسیار زیبا اجرا شود.' با در نظر گرفتن این موضوع، ناتالی با فیلمبردار جان جافین تماس گرفت. کار او بسیار موثر است. تابه های آهسته بالای سر، روال روتینی را که لیزا می بیند اما هیچ کس دیگری نمی بیند، به تصویر می کشد. این باعث می شود که احساس عصبانیت و ناامیدی لیزا از نابینایی خانواده اش داشته باشیم. به گفته ناتالی، «[جافین] واقعاً یک جو ایجاد کرد. اگر یک فیلم خانه خالی از سکنه بسازید، که HAUNTER است، همه چیز در مورد اتمسفر است. همه چیز با آن زندگی می کند و می میرد. و این یک نوع بسیار صمیمی از فیلم ترسناک است.' و این نورپردازی است که به ایجاد آن صمیمیت و جو کمک می کند.
در اینجا، نورپردازی به طور موثری در جایی که لازم است برای برانگیختن شوک و ترس، دستکاری می شود، در حالی که یک زندگی عادی روزمره خانوادگی دارد. تضاد بصری با نور خورشید و واقعیت اگرچه چشمگیر است و مضامین تمایز زندگی از مرگ را تکمیل می کند. خانه جانسون درخششی طلایی و در عین حال لبههای تیز و اشباع دارد. با اولیویا به آینده بپرید و نرم تر است، مانند یک لامپ سفید نرم جنرال الکتریک با حیاط بیرونی پر جنب و جوش و سبز و نور خورشید با آسمان آبی مانند یک روز عالی در ساحل شرقی. 'کار دیگری که جون به زیبایی انجام داد، من احساس کردم این بود که چهره ها را طوری نورانی کرد که انگار یک منظره هستند. بسیاری از فیلم در مورد چهره ها است. . .خیلی زحمت کشیدیم که همیشه صورت ها رو در نیمه نور قرار بدیم. همیشه این حس وجود دارد که ما فقط بخشی از چیزی را که آنجاست می بینیم.»
یک جنبه بصری هیجان انگیز فیلم نه تنها خلق دوره های مختلف هواپیماهای شبح وار است، بلکه به ویژه بازگشت به دهه 1920 و اقداماتی است که صحنه را برای آنچه در 100 سال آینده اتفاق می افتد آماده می کند. همانطور که در زمان به دهه 20 میلادی برمی گردیم، طراحی صدا، که از قبل دقیق بود، با شنیدن صدای ضربه زنجیر نوار فیلم در یک پروژکتور قدیمی 16 میلی متری، جلو و در مرکز قرار می گیرد و این سکانس را به یک تجربه کاملاً حسی تبدیل می کند و به بافت بصری پیری، سرعت می بخشد. تنظیم، تغییر کامل طراحی صحنه به کاغذ دیواری های مخملی قرمز ویکتوریایی، عکس های رنگ آمیزی پتینه و قهوه ای و رنگ آمیزی به صحنه. بازی اشباع رنگ افسانه ای و 'تحریف فیلم' مانند چیزی که در اتاق زیر شیروانی ذخیره شده است. این سکانس عمل سوم فیلمسازی و داستان سرایی استثنایی است. نکته کلیدی برای ناتالی این است که «مهم بود که هر دوره به روشی بسیار متمایز و منحصر به فرد به تصویر کشیده شود. دوره زمانی اولیه ای که ما در آن هستیم، اواسط دهه 1980 است که زمانی است که لیزا و خانواده اش کشته شدند. که با رنگ های بسیار گرم نقاشی شده بود. وقتی به زمان حال میرویم، در واقع میخواستیم آن را از دیدگاه لیزا بررسی کنیم، بنابراین تقریباً مانند رفتن به یک فیلم علمی تخیلی است و نورپردازی بسیار خشنتر و خنکتر میشود، جایی بین تلویزیون علمی تخیلی و واقعیت - خیلی بیشتر. فوری در حالی که وقتی به دهه 1920 برمی گردیم، این نوع پتینه تقریباً جورج ملیس یا یک فیلم صامت وجود دارد. . بررسی مجدد همان فضا از طریق این لنزهای مختلف واقعاً سرگرم کننده بود.
ذهن خم کننده، برانگیزاننده فکر، وحشت و آزاردهنده اینجا از درون ذهن می آید - و این همیشه بهترین نوع وحشت است. قابل لمس، ملموس، طنین انداز است. HAUNTER شما را مدتها پس از انتشار اعتبار مورد آزار قرار خواهد داد.
به کارگردانی وینچنزو ناتالی
نوشته شده توسط برایان کینگ
بازیگران: ابیگیل برسلین، استیون مک هتی، پیتر داکانها، سامانتا واینستاین، پیتر اوتربریج
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB