نویسنده: دبی لین الیاس

حنا 1

انفجاری، شدید، تپش قلب، پرچین، ضربان‌دار... و اینها تنها تعدادی از صفت‌هایی هستند که برای توصیف HANNA هستند. و البته کلمه اصلی که ذهن من روزها مدام تکرار می کرد – وای وای وای وای وای وای! HANNA به نویسندگی Seth Lochhead و David Farr و کارگردانی Joe Wright آخرین فیلمی است که در ژانری که اکنون به عنوان 'سلاح انسانی' شناخته می شود و به ویژه توانمندسازی زنان، منفجر شده است، و این کار را با بازی های شگفت انگیز انجام می دهد که هیچ کدام دیدنی تر از آن نیست. HANNA از Saoirse Ronan و دشمن او، کیت بلانشت، به عنوان ماریسا، مأمور سیا. یک بازی موش و گربه از هوش، استقامت، قدرت و رازداری داستان را وارد بازی می‌کند و سپس با تیک تاک ساعت تا مرحله نهایی مسابقه، آن را صد برابر می‌کند. HANNA یک آدرنالین راش برای سنین است!

هانا توسط پدرش اریک در بالای دایره قطب شمال بزرگ شده است. اریک به دور از تمدن و بدون هیچ امکانات دنیای مدرن (بدون تلفن، بدون چراغ، بدون ماشین، بدون خواربار فروشی، کتاب، فیلم یا موسیقی)، بدون اطلاع هانا، او را برای آینده ای مخفی آماده کرده است. هانا که توسط کتابی از افسانه های گریمز و یک دایره المعارف یک جلدی آموزش داده شده است، بیشتر عمر خود را صرف یادگیری تاکتیک های بقا، تاکتیک های نظامی، تاکتیک های غریزی کرده است. یاد می گیرد که از حواس خود استفاده کند تا در شرایط مرگ و زندگی به او امتیاز نهایی بدهد و جهان را عینی و بدون احساس ببیند. در واقع، هنگامی که ما برای اولین بار با هانا ملاقات می کنیم، او به دنبال یک کاریبو است و آن را با یک تیر و کمان صرف می کند. با این حال، دلش برایش تنگ می‌شود و برای اینکه حیوان رنج نبرد - و حمله را به طور کامل انجام دهد - اسلحه را بیرون می‌آورد و با یک شلیک بین چشم‌ها، کاریبو را می‌کشد و کارش را کامل می‌کند. اما، قبل از اینکه حتی بتواند اسلحه را در لباس خز سنگین خود قرار دهد، توسط یک غریبه مورد حمله قرار می گیرد. با کشتی در نبرد تن به تن، معلوم می شود که این غریبه کسی نیست جز پدرش، اریک، که به آموزش او ادامه می دهد. اما چرا؟

حنا2

زمان آن فرا می رسد که هانا امنیت و تقدس کابین خود را در جنگل رها کند، اما فقط او می تواند تعیین کند که آن زمان چه زمانی خواهد بود. اریک می بیند که آموزش او تقریباً کامل شده است. هر چه می داند به او آموخته است. آینده در حال حاضر به او بستگی دارد. و هنگامی که او در این پناهگاه زندگی می کند، باید از هر ذره مهارت و دانشی که در دسترس دارد استفاده کند، زیرا راهی میعادگاهی در آلمان می شود تا پدرش را ملاقات کند که خودش نیز زمانی که هانا خواهد رفت.

اما این نوجوانی نیست که به دنیا می رود. این نوجوانی است که وارد یک ماموریت می شود، ماموریتی که مخاطبان همراه با حنا با آن آشنا خواهند شد. تنها چیزی که او می داند این است که رویارویی نهایی او با زنی به نام ماریسا خواهد بود. اریک با بیرون آوردن یک جعبه فرستنده مخفی از زیر زمین، توپ را در زمین هانا قرار می دهد. هنگامی که او دکمه روی جعبه را فشار می دهد، ماموریت آغاز خواهد شد.

با فشار دادن دکمه، در سرتاسر جهان در یک مرکز مخفی سیا در جایی در ایالات متحده، سیگنال فرستنده دریافت می‌شود و ماریسا، مأمور سیا را برای انجام مأموریتی بسیار محرمانه فرا می‌خواند، حتی همکارانش از پیامدهای کامل آن بی‌اطلاع هستند. ماموریت ماریسا این است که هانا را - اگر نگوییم بکشد - دستگیر کند. چرا باید دید. با این حال، آنچه ما می آموزیم این است که ماریسا و اریک نوعی گذشته دارند، گذشته ای که خشم ماریسا را ​​برمی انگیزد.

هانا4

هانا تنها، اما به سختی غیرمسلح یا آماده برای آنچه ممکن است به سرش بیاید، به راحتی توسط عوامل ماریسا دستگیر می شود و در یک مرکز مخفی زیرزمینی پنهان می شود. چرا؟ آسان. شکار شده می خواهد شکارچی را نزد او بیاورد. یا حنا اکنون شکارچی طعمه خود را طعمه می کند؟

هانا که در میان جنون، جنجال و قتل از این مرکز فرار می کند، خود را در مراکش می بیند و اکنون باید به آلمان سفر کند تا پدرش را در کلبه برادران گریم ملاقات کند. با داغ شدن ماریسا روی پاشنه هانا و اریک او، شکار ادامه دارد، اما با چند چین و چروک، اریک در تهیه هانا به حساب نمی آمد - مانند پسرها، موسیقی، دوستان، موتور، معصومیت و خلوص زندگی همانطور که مشاهده می شود. از نگاه یک کودک تازه متولد شده

hanna8

در مورد اجرای فیزیکی با حداقل دیالوگ اما با شدت احساسی صحبت کنید! Saoirse Ronan از توصیف به عنوان Hanna سرپیچی می کند. فراتر از جنبه های فیزیکی، شگفتی و معصومیتی که او برای هانا به ارمغان می آورد بسیار عالی است. صحنه های او از بیرون آمدن در نور خورشید، سوار شدن در ماشین با موهای وزیده و لبخند آرام کوچکی روی صورتش، بسیار ساده، ظریف و زیبا هستند. سفری که مخاطب با شناخت هانا و شخصیت او ادامه می‌دهد، سفری است که خود شخصیت نیز در آن سهیم است. پیچ و خم ها برای ما به همان اندازه که برای هانا تعجب آور است. خوشبختانه هانا برای اتفاقات غیرمنتظره بیشتر از ما آماده است. رونان دختری است که فراتر از سال هایش عاقل است. استعداد او برای بازیگری طبیعی، طبیعت دوم و غیراجباری است. تماشای او در اینجا مانند تماشای یک ساعت ساز سوئیسی است که همه قطعات را با دقت و روشمند کنار هم قرار داده است. درخشان

هانا9

اما فقط یک دقیقه صبر کنید! سپس کیت بلانشت را داریم. به عنوان ماریسا، او کاملاً ترسناک است. چهره‌های او کج‌شده و دهان و موهای پرپشت او اغراق‌آمیز است که با لبخند «جوکر» تحسین می‌شود. و علی‌رغم علاقه ظاهری ماریسا به مد گران‌قیمت ساده و شیک، انتخاب کفش‌های جیر سبز با پاشنه چاق 2 اینچی و تزئینات طلایی همراه با کت و شلوار آرمانی، سطل زباله تریلر را فریاد می‌زند و نشان می‌دهد که ماریسا آن چیزی نیست که به نظر می‌رسد. خزنده، ترسناک، ترسناک، اما یک اجرای کاملا قاتل از بلانشت.

روی آوردن به اریک بانا به عنوان پدر هانا، اریک، اگرچه اجرای شدید و بدنی سختی بود، اما هرگز باور نکردم که اریک پدر هانا است. بانا به اریک خیلی سرد، فاصله زیاد داد. مسلم است که یک قاتل درجه یک است، اما بعداً در فیلم «مکاشفه» را که سر شما را به چرخش در می آورد، رد می کند.

من از جسیکا باردن سیر نمی شوم. من در «تامارا درو» عاشق او شدم و اینجا، به عنوان دوست تازه‌یافته‌ی هانا، سوفی، همان انرژی بی‌احترامی، هیجان‌انگیز و هوشمندانه را به ارمغان می‌آورد. باردن یک لذت است! به همین ترتیب، آلدو مالند در نقش برادر سوفی، میلو، کمی جذاب است. چنین شیرینی و معصومیت. تعادلی جذاب نسبت به شدت هانا و رفتار سوفی باردن. نکته بسیار مهم این است که این شخصیت میلو است که به هانا نشان می دهد که بچه کوچک بودن چیست.

دست 6

این یک انحراف بزرگ برای کارگردان جو رایت از فیلم هایی مانند «تاوان» و «غرور و تعصب» است، در حالی که هنوز ریشه در حساسیت شخصیت دارد. چیزی که در آن برتری دارد. این اثر که توسط ست لاچهد و دیوید فار نوشته شده است، واقعاً یک مطالعه شخصیتی مبتکرانه است، زیرا نه از طریق گفتگو، بلکه از طریق فقدان آن، و همچنین از طریق دسیسه‌های سخت فیزیکی شکارچی و شکار شده آشکار می‌شود. شخصیت ها متقاعد کننده و جالب هستند. بازی موش و گربه، جذاب. کلید توسعه داستان این واقعیت است که هانا نه تنها هیچ تماسی با جهان یا هیچ کس دیگری جز اریک نداشته است، بلکه تنها آموزش شکل دهنده او با یک دایره المعارف قدیمی یک جلدی و کتابی از افسانه های گریم بوده است... که از همه افسانه ها، شاید تاریک ترین و با صدای بلندتر از وحشت دنیا صحبت کند. انتخاب بسیار جالب از مواد خواندن وجود دارد.

هانا3

تنظیم شگفت انگیز احساسات و لحن از طریق تصاویر و از همه مهمتر، فیلمبرداری آلوین کوچلر. تمیزی واضح و خلوص جنگل فنلاند که آینه هانا را نشان می دهد - خالص و بی پیرایه، بدون ژل به طور استثنایی لنز می شود. و سپس به درون خورشید سوزان بیابان می پری که همان طور که هانا را انجام می دهد، به صورت تماشاگران می کوبید. ایمنی و خلوص با یک برهوت خالی جایگزین می شود. اما هنگامی که هانا با سوفی و ​​میلو ملاقات می کند، رنگ ها معرفی می شوند، پالت نرم تر می شود، واقع گرایی شکل می گیرد و دنیای هانا با احساساتی که از طریق موسیقی ایجاد می شود نقطه گذاری می شود. فیلمنامه تقریباً این حس را به ما می‌دهد که به دلیل درک درست تعریف حنا از موسیقی، هر صدایی شبیه به رایانه تفسیر می‌شود.

hanna5

انرژی و هیجان بی وقفه است، اما هرگز سفر احساسی و مبارزه هانا را تحت الشعاع قرار نمی دهد. شخصیت هرگز در اکشن گم نمی شود.

و البته، چیزی که واقعاً این فیلم را به خانه هدایت می‌کند، موسیقی ضربان‌دار و تپنده‌ای ریتمیک از The Chmical Brothers است که فیلم را پیش می‌برد، و هانا، همیشه به جلو…………..و صحبت در مورد یک «شات» نهایی (جناسی در نظر گرفته شده). قاتل

هانا – Saoirse Ronan

آلو – اریک بانا

ماریسا – کیت بلانشت

به کارگردانی جو رایت. نوشته ست لاچ هد و دیوید فار بر اساس داستانی از لاچ هد.

در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد

ادامه مطلب

برای ما بنویسید

اگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست

تماس با ما