نویسنده: دبی لین الیاس
کارگردان پاتریشیا ریگن چندین سال پیش با نمایشی زیبا و تکان دهنده مورد توجه مخاطبان انگلیسی زبان قرار گرفت.همون ماه. پیگیری او، ساخته شده برای تلویزیوندهان لیموناد، موفقیت بزرگی برای کانال خانوادگی ABC بود. او که انگار سرنوشت شده است، اکنون هدایت دختر در حال پیشرفت را بر عهده دارد، فیلمی که عناصر و احساسات هر یک از این پروژههای قبلی را در هم میآمیزد و در یک داستان بلوغ میآمیزد که گاهی قلب را لمس میکند، شما را میخنداند، شما را به گریه میاندازد، به مسائل اجتماعی میپردازد. به عنوان قلدری، عصبانیت و عصیان نوجوانان، و قطعا گفتگو بین مادران و دختران را در همه جا باز خواهد کرد. و بیایید از این واقعیت غافل نشویم که GIRL IN PROGRESS به دو هنرپیشه جوان باورنکردنی، سیرا رامیرز و راینی رودریگز، در کانون توجه قرار میدهد که مدتها به تاخیر افتاده و شایسته آن است.
گریس که هنوز خودش یک دختر بود، در 17 سالگی مادر شد. او که دخترش انسیداد را دوست داشت و میخواست مادر خوبی باشد، رویاهای خودش را برای بزرگ کردن دخترش به تعویق انداخت، اما با وجود گذشت سالها، هرگز 17 سالگی را رها نکرد. گریس پیر گریس که از شهری به شهر دیگر و شغلی به شغل دیگر توسط مردی اخراج میشود، چندین شغل حداقل دستمزد را انجام میدهد تا سقفی بالای سرشان داشته باشد و غذا را روی میز بگذارد. و این واقعیت که او اکنون با سؤالات خود، رویاهای خود، و هیچ کس جز بهترین دوستش تاویتا که به او اعتماد کند، به بلوغ می رسد.
گرچه گریس نان آور و مادر است، اما این انسیداد است که بزرگسال و مسئول است. در حالی که گریس شبانه بیرون میآید یا در حال مهمانی کردن با طعم مرد متاهل این ماه است، انسیداد مشغول خانهداری است، آشپزی میکند، تمیز میکند، کفشهای گریس را که بعد از نیمهشب به خانه میرسد و روی تخت بیهوش میشود، در میآورد. یک دانش آموز مستقیم. و در حالی که واضح است که گریس خود یک دختر در حال پیشرفت است، انسیداد نیز چنین است.
انسیداد با الهام از معلم انگلیسی خود، خانم آرمسترانگ و یک تکلیف کلاسی در سن بلوغ، تصمیم بزرگی می گیرد. او قرار است نقشهبرداری کند و به بلوغ خود تسریع کند. او قبلاً مسئولیت یک بزرگسال را بر عهده دارد. چرا یکی نباشیم؟ انسیداد با درخواست کمک از تاویتا، کمپین مفصلی را برای بزرگسالی آغاز می کند، البته با کمک نمودارهای جریان سه بعدی که دیوار اتاق خواب او را پوشانده است. اما بدون هیچ فردی بالغ که او را راهنمایی کند یا روند رشد و عواقب ناشی از اعمال خاص را توضیح دهد، انسیداد ناخودآگاه زندگی مادرش را به عنوان فرمول موفقیت خود ترسیم می کند و سپس به بهترین دوستش تبدیل می شود و با او آشنا می شود. جمعیت نامناسب، شورشیان در مدرسه، شروع به نوشیدن مشروبات الکلی، برنامهریزی رابطه جنسی میکنند – و همه اینها بدون به دست آوردن تنها چیزی که بیش از هر چیز هوس میکند، یعنی عشق و توجه مادرش.
ایوا مندز به گونه ای متقاعد کننده نقش گریس را بازی می کند که گویی یک نوجوان سرگیجه است. او هیچ سرنخی از چیزی ندارد. بدون احساس مسئولیت گریس بیشتر یک دختر در حال پیشرفت است تا انسیداد. مندس که پلتفرمی بسیار متفاوت برای اوست، به عنوان یک بزرگسال گیج و کودکانه بیش از حد قابل باور است، عاملی که او را به سمت نقش جذب کرد. من جذب این واقعیت شدم که این شخصیت یک زن و فاجعه یک مادر بود، اما واقعاً واقعاً تمام تلاش خود را می کرد. من می خواستم نقش یک انسان واقعاً معیوب، واقعی را بازی کنم و در همان چند صفحه اول فیلمنامه می دانستم که او همان است. من فکر می کنم او فقط افتضاح است. من او را دوست دارم'کار در حال پیشرفت است.»
وزنه برداری واقعی در GIRL IN PROGRESS توسط پاتریشیا آرکت انجام می شود. یکی از بهترین اجراهای او، به عنوان معلم انسیداد، خانم آرمسترانگ، لحن دراماتیک را تنظیم میکند، و اطلاعاتی را برای پر کردن حفرهها ارائه میکند و در عین حال یک عنصر مادری را که مورد استقبال و قدردانی قرار میگیرد، اضافه میکند. تفاوت های ظریف احساسی آرکت به آرمسترانگ احساس مسئولیت پذیری و واقعیت می دهد.
و سپس سیرا رامیرز و راینی رودریگز به ترتیب در نقش آنسیداد و تاویتا قرار دارند. همانطور که هر دو دختر میدانند، من نه تنها طرفدار هرکدام هستم، بلکه، بهویژه در مورد راینی، با دیدن عوامل بالقوه «ستاره» و طول عمر برای بقا و پیشرفت در سینما و تلویزیون، از نزدیک حرفه آنها را دنبال کردهام. به خوبی با کارهای کانال خانواده ABC تا به امروز آشنا هستید، تماشای این دو دختر که به این نقشهای بالغتر و با آسیبپذیری تبدیل میشوند، مانند تماشای پروانههایی است که از پیله بیرون میآیند. در نقش آنسیداد، در حالی که رامیرز لحن هایی از شخصیت خودآگاه میراندا کازگرو را به خود می گیرد.مدرسه راکاو در نوسان بین نوجوان شیرین بلوغ و نوجوان جهنمی برتری دارد. رامیرز در حالی که جسارت کاذب را احساس میکند، میتواند یک سکه بپردازد و خیلی خوب هم دم بکشد. و شیمی او با ریانی رودریگز فوق العاده است. اما، اعتبار بیشتری برای این ارتباط به رودریگز می رسد. یکی از بازیگران جوان مورد علاقه من، او در صفحه نمایش جادویی است. جوشش عفونی است. تفکری که او برای درک و شناخت شخصیت خود به کار می برد، قابل تحسین نیست. مراقبتی که او با تاویتا رفتار می کند دوست داشتنی است. با این حال، هدیه واقعی رودریگز قلب و جذابیتی است که او نه تنها برای تاویتا، بلکه برای کل فیلم به ارمغان می آورد. در یک خط داستانی بسیار دراماتیک از قلدری، رودریگز دلخراش است زیرا تاویتا در سکوت نه تنها با آن آسیب، بلکه با از دست دادن بهترین دوستش سروکار دارد. رودریگز مانند آرمسترانگ آرکت، فیلم را در واقعیت و وجدان اخلاقی پایهریزی میکند.
اما برای GIRL IN PROGRESS چیزهای بیشتری از دختران وجود دارد. همچنین متیو مودین در نقش عشق متاهل گریس و یوجنیو دربز در نقش «ماموریت غیرممکن»، مهاجری که با گریس در کلبه خرچنگ کار میکند، تلاش میکند خودش را بهتر کند و او را کاملاً و از دور دوست دارد. (البته گریس نسبت به محبت های ماموریت کور است.) در مورد مودین، او هیچ چیز قابل بازخرید یا دوست داشتنی در مورد دکتر هارتفورد به ارمغان نمی آورد. اگر ریگن در انتخاب بازیگران دوست نداشت، او آن را با مودین میخکوب کرد. هرگز باور نمی شود که زنی جذب شخصیت مودین شود. خودخواه، بداخلاق، دروغگو. در هر سطحی مذموم.
در سمت دیگر اوژنیو دربز قرار دارد. با این توانایی عالی در پوشیدن قلبش روی آستین خود، باعث می شود یک دقیقه گریه کنید و دقیقه بعد لبخند بزنید، این دقیقاً همان چیزی است که Derbez به ماموریت می آورد. او در بازی باخته، ستمدیده، شکسته و پر از قلب استاد است، به همین دلیل است که دیدن او در زیر استفاده و با چنین خط داستانی ضعیفی در اینجا دلم را می شکند. تکامل نهایی شخصیت برخلاف عناصر اصلی شخصیت است.
یکی دیگر از بازیگران جوانی که باید تماشا کرد لندون لیبوآیرون است. او که همیشه جذاب بود، اگر فرصتی به او داده شود، به راحتی میتوانست راه خود را به رده رابرت پتینسون، دنیل رادکلیف برساند. در حالی که نقش او به عنوان تروور (اولین بوسه مورد نظر انسیداد و اولین تجربه جنسی در نقشه نبرد او) کوچک است، لیبوآیرون از آن نهایت استفاده را میکند و جنبههای مختلف احساسات را نشان میدهد، با زیبایی صمیمانهای که بر فراز «پسر بد» میدرخشد. .
به نویسندگی هیرام مارتینز و کارگردانی پاتریشیا ریگن، هم فیلمنامه و هم در کل فیلم حس بسیار 'ایمن' و قابل پیش بینی دارند. مارتینز و ریگن تقریباً پاکت نامه را فشار می دهند، عمیق تر در برخی از مسائل بزرگ فرو می روند، اما به هر دلیلی، در لحظات مهم عقب نشینی می کنند، احساس صفحه نمایش بزرگ را حذف می کنند و برای احساس یک فیلم از نوع خانواده ABC (که چیز بدی نیست) به خطر می افتند. . این در واقع یکی از مشکلات فیلم است. همچنین عناصر و مراحل زیادی از طرح نبرد «به سن بلوغ» وجود دارد که در برخی نقاط، همه چیز مکانیزه، پیچیده و کوتاه میشود. شخصیتهایی مانند ماموریت غیرممکن Derbez برای یک یا دو صحنه یا به عنوان یک فکر بعدی به درون پرتاب میشوند و سپس ناپدید میشوند. مبارزات تاویتا با قلدری و وزن او به عنوان موازی با مبارزات انسیداد بیشتر مورد بررسی قرار نمی گیرد. با موضوع داغی مانند قلدری، پرتاب کردن آن، اشاره به جنبههایی از آن، اما عدم رعایت کامل آن بیعدالتی است. با این حال، ریگن از واقعیت موضوع عاطفی و تأثیری که شخصیتها روی یکدیگر و روی مخاطب میگذارند، سازش نمیکند، چیزی که بدون شک منجر به گفتگوی باز بین مادران و دخترانی میشود که فیلم را میبینند. اگر GIRL IN PROGRESS به هیچ چیز دیگری نرسد، ریگن می تواند به صدایی که به پویایی مادر و دختر می دهد افتخار کند.
بله، درسهای زندگی وجود دارد و داستان به آنجا میرسد، اما مسیر پیچیده است و میتوان آن را بیش از آنچه هست تقویت کرد. به راحتی می توان فهمید که این اولین فیلمنامه نویس هیرام مارتینز است. او ایده های خوبی دارد، اما باید جزئیات و جزئیات داستان را بررسی کند، چیزی که معمولاً با تجربه همراه است. جالب اینجاست که اگرچه برخی از شخصیتها لحظات کلیشهای دارند، GIRL IN PROGRESS از قومیت عبور میکند و به پویایی مادر و دختری که در سرتاسر جهان رایج است، توجه میکند، نه اینکه نژاد یا منشاء ملی را به یک مسئله تبدیل کند.
با ساختار خلاقانه، سکانسهای رویایی قانعکنندهای وجود دارد که به Checco Varese اجازه میدهد تا تواناییهای خود را به عنوان یک فیلمبردار بیشتر به نمایش بگذارد. فیلمبرداری این سکانسها در B&W و تبدیل شدن به شخصیتهای رویایی کلیشهای برای یک دختر «بالغ»، سطحی از واقعیت فانتزی را اضافه میکند که برای نوجوانان طنینانداز خواهد شد. طراحی تولید – و به ویژه دکور اتاق انسیداد – واقعی و با اتاق خواب، خلاقانه و متناسب با سن است. استفاده از رنگهایی که اتاق گریس را از اتاق انسیداد متمایز میکند، استفاده از نور و دکور، از نظر ریشههای گریس و ایجاد تفاوت بین زندگی او و انسیداد، بسیار به پسزمینه میافزاید. به طور مشابه، تمایزات طبقاتی ایجاد شده با خانههای تاویتا و میشن بهطور استعاری مسیرهایی را نشان میدهد که گریس – و انسیداد – میتوانند در زندگی طی کنند و یک طناب کشی تقریباً بصری ایجاد میکنند.
مادر مجردی که تلاش می کند راه خود را در دنیا پیدا کند. یک دختر نوجوان سرکش که بیشتر از آنچه که باید به تنهایی از پس آن بربیاید، در بشقابش است. شما این زنان را در آغوش بگیرید. شما این زنان را می شناسید. شما ریشه این زنان را دارید. شما امیدوارید که این مادر و دختر راه خود را پیدا کنند. به هر حال، در پایان روز، آیا هر یک از ما واقعاً فقط یک دختر در حال پیشرفت نیستیم.
گریس - اوا مندس
اضطراب - سیرا رامیرز
تاویتا – راینی رودریگز
ماموریت غیرممکن – یوجنیو دربز
دکتر هارتفورد – متیو مودین
به کارگردانی پاتریشیا ریگن. نوشته هیرام مارتینز
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB