نویسنده: دبی لین الیاس
ترکیبی عالی از خلاقیت، تکنولوژی، هنر و قلب، FRANKENWEENIE یک داستان عاشقانه درباره یک پسر و سگش است که حدود 50 سال پیش آغاز شد. این همچنین یک داستان عاشقانه درباره جادوی فیلمسازی و بله، حتی یک داستان عاشقانه در مورد بربنک، کالیفرنیا است. FRANKENWEENIE از قلب تیم برتون سرچشمه می گیرد و به لطف ابزارهای فیلمسازی در زرادخانه خلاقانه او به طرز درخشانی به صفحه نمایش بزرگ آورده می شود. برتون در جوانی سگی داشت که به او بسیار وابسته بود. متأسفانه، به او گفته شد که سگ از دیستمپر رنج می برد و مدت زیادی زنده نخواهد ماند، که ممکن است باعث افزایش عشق و فداکاری برتون و غم و اندوه نهایی او شود که بعد از سال ها سگ بالاخره از بین رفت. عشق و از دست دادن یک حیوان خانگی چیزی است که شخص برای زندگی با خود حمل می کند. عشق آدم به فیلم و فیلمسازی هم همینطور است. با ترکیب هر دو، در سال 1984، برتون، یک صنعتگر جوان در بخش انیمیشن استودیو والت دیزنی، یک فیلم کوتاه انیمیشن استاپ موشن ساخت که داستانی درباره یک پسر و سگش را با عناصر «فرانکنشتاین» و دیگر فیلمهای ترسناک کلاسیک ترکیب میکرد. دهه 30 متأسفانه، به دلیل محدودیت های بودجه، برتون نتوانست دیدگاه خود را برای تبدیل این داستان به یک فیلم بلند محقق کند - تا به حال قادر به تحقق آن رویا نبود. FRANKENWEENIE شاهکار زندگی حرفه ای تیم برتون است.
ویکتور فرانکنشتاین یک بچه آمریکایی متوسط شماست - یا همینطور است. در شهر نیوهلند زندگی میکند، خانهاش در یک محله طبقه متوسط خوب در یک خانه شیرینیپز خوب است، والدینش زوج معمولی حومه شهر دهه 1950/60 شما هستند، کارناوالهای محلی، بازیهای فوتبال و گردهماییهای اجتماعی از نکات برجسته سال هستند. نردههای سفید و تختهای گل در خیابان پراکندهاند و مدرسه، خوب، اجازه دهید بگوییم که آموزش برای ویکتور بسیار مهم است – آموزش و پرورش و سگش اسپارکی. و در حالی که همه اینها واقعاً عالی به نظر می رسد، برای پدر ویکتور کمی نگران کننده است، زیرا با همه چیزهای 'خوب' در نیوهلند، و همه افراد 'خوب'، ویکتور باید بیرون باشد و با دوستان بازی کند و در اتاق زیر شیروانی پنهان نشود. در آزمایشگاه علمی خودش با اسپارکی. دوستان؟ هوم فکر نمیکنم از ویکتور به عنوان دوستانی یاد کنم.
اما متأسفانه، زمانی که اسپارکی در یک تصادف رانندگی کشته میشود، ابر تاریکی روی نیوهلند و فرانکنشتاین میافتد. اسپارکی با خدمات کامل تدفین در کنار قبر در زیر یک سنگ قبر بزرگ در بالای تپه در گورستان حیوانات خانگی محلی قرار می گیرد. متأسفانه، ویکتور نمی تواند قبول کند که اسپارکی رفته است. ویکتور که از این از دست دادن ویران شده است، اکنون واقعاً تنها است، چیزی که باعث نگرانی والدینش می شود. اما به لطف یک معلم علوم متعهد، آقای رزیکروسکی، چیزی در داخل ویکتور 'جرقه' می زند. آقای رزیکروسکی در حین نشان دادن اثرات الکتریسیته بر روی قورباغه پس از مرگ، به کلاس خود نشان میدهد که چگونه حافظه ماهیچهای اندامها پس از مرگ باقی میماند و میتوان آن را با الکتریسیته 'شارژ' کرد. نمرده؟ شارژ مجدد؟ برق؟ آیا این می تواند پاسخ ویکتور باشد؟ میتونه اسپارکی رو زنده کنه؟؟؟؟
ویکتور در حال رفتن به گورستان، اسپارکی را پس می گیرد و او را به آزمایشگاه اتاق زیر شیروانی خود بازمی گرداند. ویکتور با استفاده از حقهها و ترفندهای کافی برای حسادت بن فرانکلین، تمام تلاش خود را برای تولید برق کافی برای بازگرداندن اسپارکی به زندگی انجام میدهد. با طوفان رعد و برق و رعد و برق فراوان، با استفاده از بادکنک، چتر و بله، بادبادک به عنوان میله برق گیر، ویکتور نقشه خود را عملی می کند. و هنگامی که باران متوقف می شود و ابرها می گذرند و جریان الکتریکی از حرکت باز می ایستد…
'او زنده است! او زنده است! اسپارکی زنده است!» آزمایش ویکتور جواب داد! اما او به سرعت متوجه می شود که نمی تواند به کسی بگوید که مبادا فکر کنند او 'عجیب' است. تلاش برای پنهان کردن اسپارکی در اتاق زیر شیروانی، بهترین نقشههای ویکتور به لطف کنجکاوی سگها و بازیگوشی اسپارکی با شکست مواجه میشوند و طولی نمیکشد که ادگار ای. گور کوچک ترسناک متوجه میشود که ویکتور چه کرده است. ادگار که به همان اندازه هیجان زده است، زیرا این آزمایش می تواند پاسخی به معضل ورود نمایشگاه علمی ادگار باشد، خود را قسم می خورد که از راز ویکتور محافظت کند. (آره، درست است) اما مدت زیادی نمی گذرد که ادگار راز اسپارکی را برای همه بچه های حاضر در بلوک فاش می کند - ناسور، دختر عجیب و غریب و توشیاکی، که هر کدام تصمیم می گیرند از روش های برقی ویکتور روی حیوانات خانگی مرده خود استفاده کنند. نیازی به گفتن نیست، همه چیز به همین راحتی پیش نمی رود و یک تیم هیولاهای دست ساز به زودی شهر را ویران می کند.
آیا ویکتور به همکلاسی های خود کمک می کند و شهر را از دست هیولاهایی که رها شده اند نجات می دهد؟ و اسپارکی چطور؟ و آیا کسی به مهمترین درسهای آقای رزیکروسکی – درسهای مربوط به قلب – توجه کرده است؟
با به کارگیری استعدادهای صداپیشگی، از جمله، مارتین شورت و کاترین اوهارا در نقش فرانکنشتاین ها (و دیگران)، وینونا رایدر به عنوان همسایه همسایه ویکتور، السا ون هلسینگ، آتیکوس شفر در نقش ادگار، مارتین لاندو افسانه ای در نقش آقای رزیکروسکی و تازه وارد. چارلی تاهان در نقش ویکتور، استعداد صدا از جدول خارج شده است. هر صدا و هر انحراف و لحن عاطفی آنقدر خاص و قابل تشخیص است که به راحتی می توان فراموش کرد که عروسک های خیمه شب بازی را روی صفحه تماشا می کنیم. شخصیت ها به طور کامل درک می شوند و به ماجراجویی، هیجان، خنده و سرگرمی داستان دامن می زنند.
FRANKENWEENIE با ادای احترام نه تنها به حیوان خانگی محبوب خود، بلکه بربنک، فیلم های ترسناک و دوستان محبوبی مانند وینسنت پرایس، پر از تلخ ترین سنگ های محک است که می توان تصور کرد. ویژگیهای بازی هر یک از عروسکهای استاپ موشن لبخندی را بر لبان شما میآورد و قلب شما را به راحتی میتوان افراد نزدیک و عزیز برتون را شناسایی کرد. شخصیت ویکتور در واقع نه تنها به برتون شباهت دارد، بلکه شبیه جانی دپ، دوستدار و همکار قدیمی برتون است، که از بسیاری جهات به ایجاد صحنه در «ادوارد دست قیچی» با دنیایی که در FRANKENWEENIE ساخته شد کمک کرد. السا ون هلسینگ، با صداپیشگی رایدر، تقریباً تصویر شخصیت «بیتل جویس» رایدر از موهای بد بو دم خوک تا 21 سال است.خیابانلباس گوت قرن Joyous ساخته آقای رزیکروسکی است که با وجود صداپیشگی یکی دیگر از محبوبهای برتون، مارتین لاندو، به وضوح چهره وینسنت پرایس است (که آخرین حضور در فیلم قبل از مرگش در «ادوارد دست قیچی» برتون بود). یکی از برجسته ترین استاپ موشن ها، شخصیت ادگار ای. گور است. با یادآوری آتیکوس شفر لحنهای آوازی پیتر لور مشهور، این شخصیت حتی شباهت زیادی به یکی از معروفترین شخصیتهای لور دارد، در حالی که ناسور با صدای مومیایی به طرز عجیبی شبیه فرانکنشتاین بوریس کارلوف است.
در حالی که کل فیلم کوتاه 1984 به طور یکپارچه در این فیلم بلند جدید گنجانده شده است، برای تقویت خط داستانی به دست همکار قدیمی برتون، فیلمنامه نویس جان آگوست، افتاد. با عشق بین یک پسر و سگش قلب داستان، آگوست واحد خانواده هسته ای را با ساختار و گفتگوی عالی در میان خود فرانکنشتاین ها جشن می گیرد. شوخ طبعی ارگانیک است و از موقعیتهای «روزمره» و ناتوانیهای زندگی روزمره – و نه چندان روزمره – و افراد حاضر در آن سرچشمه میگیرد. و من نمی توانم به اندازه کافی در مورد گنجاندن اهمیت آموزش و علم با درس های آکادمیک و زندگی که از طریق شخصیت آقای رزیکروسکی ارائه می شود، صحبت کنم. نه تنها 'جرقه' علاقه ویکتور به علم و خود داستان، نحوه تدریس و علاقه ایجاد شده به دانش آموزان به عنوان یک نمونه مناسب برای معلمان و دانش آموزان در همه جا عمل می کند. آگوست نه «به سادگی» داستان فیلم کوتاه را تکمیل می کند، بلکه برای هر شخصیت داستان های فرعی درهم تنیده ای ایجاد می کند که هرگز احساس می کنند از عناصر موضوعی اصلی جدا نیستند. نکته کلیدی این است که آگوست نه تنها به سنگ محک فیلم های هیولاها و زندگی ساده تر روزهای گذشته، بلکه به ماجراجویی و اشتیاق یک کودک نیز می پردازد. جالب اینجاست که آگوست و برتون نیز به حیوانات خانگی اجازه میدهند که حیوان خانگی باشند و دوستان حیوانی ما را با غرایز و ویژگیهای حیوانی در خلق اسپارکی، پرسفونه پودل همسایه و گربه بختآور آقای ویسکرز آغشته کنند. حتی در شکلی که علم نادرست است، حیوانات هنوز حیوان هستند و انسانسازی نشدهاند.
با بازگشت به ریشه های انیمیشن او، گویی FRANKENWEENIE همچنین تیم برتون را 'شارژ' کرده است. برتون با FRANKENWEENIE کاری کرد که هیچ کارگردان دیگری تا به حال انجام نداده است. نه تنها فیلم به صورت سیاه و سفید ارائه شده است، بلکه کل پالت - صحنهها، لباسها، عروسکها - تنها با استفاده از مقیاس خاکستری ساخته و طراحی شدهاند. ست ها در سایه های خاکستری رنگ آمیزی شده بودند. عروسک های رنگی و رنگ آمیزی شده با خاکستری، سفید و سیاه. فقط یک یا دو لکه رنگی در ست های واقعی وجود دارد - یک تاباسکو قرمز یا بطری شراب و مقداری گلدوزی کم رنگ و کم رنگ روی لباس Elsa Van Helsing. چیزی که بسیاری فراموش میکنند این است که از نظر تاریخی، فیلمهای سیاه و سفید در واقع با لباسها و دکورهایی با رنگهای واقعی فیلمبرداری میشدند، البته اغلب ظالمانه برای رسیدن به سطوح کامل سیاه و سفید، و بنابراین، فقط از طریق فیلم سیاه و سفید ارائه میشدند. و در حالی که برتون قبل از FRANKENWEENIE فیلم هایی سیاه و سفید ارائه کرده است، که برجسته ترین آنها برنده اسکار «اد وود» است، او در دنیای خاکستری ها کار نکرده است.
برای برتون، کار کردن فقط با سایه های خاکستری کار بیهوده ای بود. «ما درباره آن [بحث کردیم] و در «اد وود» هم که من سیاه و سفید فیلمبرداری کردم و بدیهی است - شما بلوار هالیوود را سیاه نمی کنید [با خنده] - باید با موضوع رنگ کنار بیایید. رنگش بخصوص با قرمز عوض میشه. . . اگر این کار را در مقیاس خاکستری انجام دهید، می دانید که چه چیزی به دست می آورید، شماره یک. و شماره دو، برای انیماتورها نیز کار کمتری است. و این تقریباً مهمترین چیز بود. از آنجایی که [نماها] بسیار طولانی هستند، ممکن است یک انیماتور یک هفته طول بکشد تا یک عکس را انجام دهد و چون ما به نور خاصی می رویم، فقط احساس کردیم که برای انیماتورهای سر صحنه و برای DP و افرادی که مجموعه را روشن می کنند. ، می خواهید به آنچه که قرار است به نظر برسد نزدیک باشد. فکر می کنم حال و هوای انیماتور را تغییر می دهد. آنها بیشتر شبیه چیزی هستند که در آن هستند. . با رنگی کلی، به نظر میرسید که برنامههای استاپ موشن صبحگاهی کودکانه به نظر میرسید، برخلاف اینکه میتوانستید محیط را به عنوان یک انیماتور احساس کنید. من فکر میکنم برای یک بازیگر فرق میکند که در یک صفحه سبز حضور داشته باشد و در یک محیط واقعی بازی کند. آنها واقعیت را بیشتر درک می کنند. بنابراین، این مهم بود.» همانطور که محصول نهایی ثابت می کند، تصمیم برتون تصمیم درستی بود، زیرا نتیجه بصری نه تنها زیبا و ظریف است، بلکه عناصر داستانی موضوعی را تحسین می کند و منعکس کننده سادگی زندگی در دنیای ساده تر و 'کامل تر' است - جهانی که می تواند هنوز از چشم یک کودک دیده می شود.
پس از یک وقفه تقریباً 30 ساله از زمان فیلم کوتاه برجسته FRANKENWEENIE، برتون و شرکت به استودیو بازگشتند، جایی که 2 سال و نیم در آنجا ماندند و این دنیای جادویی را خلق کردند. عکاسی دیجیتالی در Canon 5D به فیلمسازان سیالیت و فشردگی بیشتری در لنز زدن بیش از 1600 شات اجباری استاپ موشن ارائه کرد. پس از تولید از یک سیستم ویرایش Avid برای جمع آوری و برش صحنه ها با هم استفاده کرد. بیش از 200 عروسک در مراحل مختلف جبران ایجاد شد، از جمله 14 ویکتور و 16 اسپارکی، که 8 نفر مرده و 8 نفر زنده بودند. عروسکبازان در ساخت هیولاهای فوقالعاده از میمونهای دریایی، مومیایی همستر، لاکپشت گودزیلا و حتی یک گربه خفاش خون آشام بیش از حد تلاش کردند. توجه به جزئیات دقیق است و از شخصیت ها تا طراحی صحنه را شامل می شود. دستگاههای ضبط Hi-Fi روی میز کوچک، ظروف تاپر مینیاتوری پر از زیتون و میگوی نازک. من به اندازه کافی خوش شانس بودم که برخی از دکورها و وسایل واقعی فیلم را از نزدیک دیدم. فک انداختن تنها کلمه ای است که می تواند مهارت را توصیف کند. کلید این مهارت نه تنها نبوغ برتون، بلکه کارگردان انیمیشن، تری توماس است. توماس به همراه آلیسون ابات تهیه کننده، قبلاً با برتون در فیلم های استاپ موشن قبلی او، 'یک کابوس قبل از کریسمس' و 'عروس جسد' کار کرده بودند. توماس مهارتهای خود را در استودیو لایکا در استاپ موشن تقویت کرد و روی «کورالین» کار کرد که علاوه بر انیمیشن استاپموشن، به صورت سهبعدی فیلمبرداری شد. اگرچه FRANKENWEENIE به صورت سه بعدی لنز نمی شود، اما به صورت سه بعدی ارائه شده است و صنعتگرانی را فرا می خواند که بتوانند عناصر سه بعدی را برای مفهوم سازی به کار ببرند. توماس در اینجا در صدر بازی خود قرار دارد.
و البته، فیلم تیم برتون بدون موسیقی دنی الفمن چه خواهد بود. جالب اینجاست که Elfman بافت صوتی جدیدی را به FRANKENWEENIE میآورد که حس نرمتر و رمانتیکتری دارد، درست مانند زیبایی خاطرات برتون از یک پسر و سگش.
زنده است! زنده است! FRANKENWEENIE از ابتدا تا انتها با کمال زندگی می کند و نفس می کشد.
ویکتور - چارلی هولد
آقای رزیکروسکی – مارتین لاندو
السا ون هلسین – وینونا رایدر
ادگار ای. گور – آتیکوس شفر
آقای فرانکشتاین/آقای. برگرمایستر/ناسور – مارتین شورت
خانم فرانکنشتاین/دختر عجیب/معلم ورزشگاه – کاترین اوهارا
به کارگردانی تیم برتون.
نوشته جان آگوست بر اساس فیلمنامه ای از لنی ریپس، بر اساس ایده اصلی تیم برتون.
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB