نویسنده: دبی لین الیاس
در حال حاضر راه خود را از طریق مدار جشنواره فیلم FOREVERLAND است. فیلمی زیبا برای تماشا، هم از نظر بصری و هم از نظر احساسی، FOREVERLAND مملو از صداقت احساسی است که از طریق داستان و اجراها پخش می شود. FOREVERLAND به نویسندگی و کارگردانی Max McGuire، از داستان و تجربیات خود McGuire به عنوان مردی که با فیبروز کیستیک زندگی میکند، استفاده میکند و ساعت زندگی را به سرعت در جدول زمانی کوتاهشده مشاهده میکند. متفکر. انعکاسی. متفکر. FOREVERLAND خیلی زود جای خود را پیدا می کند و هرگز نمی لغزد.
ویل مرد جوانی دوست داشتنی و دوست داشتنی است، البته با حس شوخ طبعی. وقتی به 21 سالگی اش نزدیک می شودخیابانتولد، ویل با بردن تابوتها برای «تست درایو» در سردخانه محلی، ضربات خود را دریافت میکند و مدیر تشییع جنازه، آقای استیدمن، نه تنها اجازه میدهد، بلکه در آن شرکت میکند. ویل بقیه زمان خود را به عنوان یک سخنران 'انگیزه' یا شرکت در مراسم تدفین می گذراند. و پول خرد او به شیشه ای می رود که برای خرید «آنجلیکا»، مدل تابوت مورد علاقه او در نظر گرفته شده است. اما این فعالیت ها آنقدر که به نظر می رسد عجیب نیستند. ببینید، ویل مبتلا به فیبروز کیستیک است. با توجه به 'حکم اعدام' در کودکی و به والدینش گفته می شود که انتظار نداشته باشند ویل بیش از 20 سال زندگی کند، در ذهن ویل، Grim Reaper نزدیک است درب خانه او را بزند. چرا باید برای زندگی برنامه ریزی کند؟ چرا ماشین بخریم؟ چرا او باید درگیر رابطه ای شود که ممکن است قبل از شروع آن منقضی شود؟ چرا باید کاری انجام دهد که از راه دور او را از روال معمول پزشکی روزانهاش دور کند و زندگیاش را مختل کند یا او را وادار به مراقبت کند، فقط در یک چشم به هم زدن همه چیز را از دست میدهد؟ به نظر می رسد ویل مردی با شوخ طبعی تاریک، اما سرگرم کننده، با زندگی و تاریخ انقضای آن کنار آمده است. یا او دارد؟
با درگذشت یکی از بهترین دوستانش از CF، بابی، ویل دست خط را روی دیوار برای خودش احساس می کند. در حالی که او به لطف پاکت مرموزی که او برای تحویل دادن به خواهر بابی تعیین کرده است، دوباره با هانا ارتباط برقرار می کند، زندگی ویل برای همیشه تغییر می کند. محتویات پاکت که حاوی چیزی بیش از کارت ویزیت وکیل نیست، ویل را به سمت این وکیل هدایت می کند، جایی که او با آخرین آرزوی بابی متهم می شود - خاکستر بابی را به کلیسایی در مکزیک ببرید، کلیسایی با آب هایی که در زیر آن جریان دارد و دارای قدرت های شفابخش است. (در یک صحنه بسیار خنده دار - و برای درک ویل بسیار مهم است - می آموزیم که در حالی که عزیزان برای بابی سوگواری می کردند و تابوت او را روی زمین پایین می انداختند، محتوایی که روی آن گریه می کردند پورنو و سایر یادگاری هایی بود که بابی تعیین کرده بود در آنها پر شود. تابوت به جای بدنش.) بابی در زندگی هرگز به کلیسا نرسید تا قدرت شفابخش آن را آزمایش کند، اما اکنون در مرگ آرزو می کند خاکسترش در آن آب ها پاشیده شود. و او می خواهد که ویل، مردی که هرگز صاحب ماشین نشده است یا از محدوده شهری که در آن زندگی می کند خارج نشده است، سفر را انجام دهد و آرزوهای نهایی خود را برآورده کند.
همانطور که ویل 21 ساله می شودخیابانتولد، پاسخ مشکل او واضح تر می شود. در حالی که هانا به او مشاوره و دلایل منطقی برای سفر می دهد و پدرش یک موستانگ بازسازی شده را به عنوان هدیه تولد به او می دهد، ویل تصمیم می گیرد خطر را بپذیرد، اولین مورد زندگی اش. او با هانا به مکزیک سفر خواهد کرد.
مکس تیریوت در نقش ویل بازی به یاد ماندنی ارائه می دهد. تیریوت که مرز بین تاریکی و روشنایی، کمدی و ناخوشی، و میل به گرفتن نکات فنی پزشکی لازم برای به تصویر کشیدن یک مرد مبتلا به CF، بلکه ارائه نمایشی که عدالت را برای مکس مک گوایر انجام می دهد، نه تنها به عنوان یک بازیگر می آید. . زمانبندی و ارائه دیالوگهای تند تند و تیزبینانهاش بسیار عالی است، همانطور که شیوه بازتابی او در به تصویر کشیدن عملکرد درونی ضمنی مردی که با مرگ و میر خود مواجه است، عالی است.
ایفای نقشی که پس از آن ساخته شده و توسط شخصی نوشته شده است که به عنوان کارگردان نیز با او کار خواهد کرد، هرگز کار آسانی نیست، اما پرتاب کردن در شرایط غیرمعمول با وضعیت بهداشتی مخاطره آمیز مک گوایر، چیزی است که قطعاً در تیریوت نقش داشته است. ذهن 'چالش برانگیز است. شما به نوعی خود را موظف می دانید که عدالت را رعایت کنید و آن را تا آنجا که می توانید خاص و واقعی کنید. میدانم که میخواستم این چیزی باشد که به آن افتخار کنم و مکس نیز به آن افتخار کند... این موضوع در طول فیلمبرداری روی ذهن من سنگینی میکرد. میخواستم این واقعی باشد.»
با این مسئولیت ذاتی، تیریو همچنین متوجه شد که بیشتر از آنچه که در یک نقش معمولی میکند، به دنبال نویسنده/کارگردانش است. «معمولاً زمانی که من در حال ساختن یک شخصیت هستم، بیشتر یک «زمینسازی» است… و با این کار، من قطعاً برای مشاورههای زیادی، بسیاری از چیزهای فیزیکی، بسیاری از موارد دارویی به مکس تکیه کردم. او آن را تجربه می کند، او هر روز با آن زندگی می کند. به جای اینکه شخصیتی پیدا کند... خیلی از چیزها باید از او می آمد زیرا او می داند. من میتوانم تمام تحقیقات دنیا را انجام دهم، اما وقتی هر روز را با کسی میگذرانم که واقعاً این زندگی را دارد، قطعاً مفید است.»
ملحق شدن به Thieriot برای سوار شدن، لذت بخش Laurence Leboeuf است، که Thieriot او را به عنوان 'واقعا شیرین و واقعاً آسان برای کار با او' توصیف می کند. در نقش هانا، او تعادل عاطفی و تعریف کاملی را برای وصیت تیریوت به ارمغان میآورد که فیلم را پایهریزی میکند و از کج شدن ترازو به سمت ناباوری جلوگیری میکند. و شیمی بین Leboeuf و Thieriot فقط یک لذت برای تماشای پیشرفت و آشکار شدن است.
من همیشه عاشق کاراکترهای فرعی عجیب و غریب هستم، وقتی هدفی را دنبال می کنند و اجراها خوب هستند. FOREVERLAND در این زمینه بیش از حد موفق است، به ویژه با جولیت لوئیس در نقش خاله ویکی، مت فرور در نقش مدیر مراسم تشییع جنازه آقای استیدمن و دمیان بیچیر در نقش سالوادور. هیچ کدام به عنوان پانسمان پنجره استفاده نمی شود. هر کدام برای پیشبرد داستان ضروری است و یا پس زمینه (مانند ویکی لوئیس) را فراهم می کند یا لحن را برای تأمل و تفکر متفکرانه تنظیم می کند (خرد آرام بخش حکیم فرور). داگلاس اوکیف به عنوان یک پدر ضمنی و پشتیبان عالی است که به دلیل ماهیت درست کردن موستانگ برای پسرش، آینده ای را می بیند. به همین ترتیب، ساخت شخصیت مادر ویل، فرن و بازی سارا کالیز، تغییری خوشایند نسبت به آنچه ما معمولاً به عنوان مادر کودکی به عنوان بیماری لاعلاج می بینیم، است. هیچ عملکرد پارانوئید دیوانه کننده ای وجود ندارد. در هر خانواده ای که پر از بچه های خوب است، با هر روز مانند روزهای دیگر رفتار می شود. و بیچیر مانند سالوادور با شکوه است. شما غم و اندوه و فقدان او را در مورد آنچه برای کلیسا و سرزمین آن اتفاق افتاده است، و همچنین صداقت و ایمان او را احساس می کنید، اما ما جنبه مزدورتر او را نیز می بینیم که با شکایات او در مورد زمین گلف 5 برابری ساخته شده در کلیسا در تناقض است. گردهمایی شما می خواهید ببینید که سالوادور نوعی رستگاری به دست می آورد. این یکی از کاستیهای داستان است، زیرا من دوست داشتم این شخصیت را دوباره ببینم و به پایان برسانم.
فیلمنامه به نویسندگی و کارگردانی مکس مکگوایر محکم است، هرچند ناهماهنگیهای اندکی در داستان و روایت و آنچه میبینیم رخ میدهد. (به عنوان مثال، ویل به 4000 کالری در روز نیاز دارد، با این حال در سفر به مکزیک، نه تنها غذا خوردن او را نمی بینیم، بلکه نمی بینیم که استقامت یا وضعیت جسمانی او هیچ عواقبی را متحمل شود.) ماجرایی که ویل و هانا در آن زندگی می کنند. embark جالب است که ویل، پسری که هرگز ماشین نداشته است، هرگز شهر را ترک نکرده است، یک عمر در این سفر زندگی می کند – – – هدیه ای واقعی از دوستش بابی. پیچ و تاب های کوچک عاشقانه که در اوایل با یک بلوند در آسانسور شروع می شوند، به دور کامل می رسند، البته به طور قابل پیش بینی. هر آنچه که روایات آغازین در مورد ویل و چیزهایی که او نداشته یا نداشته است به ما می گویند، در ادامه فیلم به آن پرداخته می شود. یک جنبه خوشایند از فیلم که ما اغلب آن را نمی بینیم.
یک برجسته واقعی فیلمبرداری سلیانا کاردناس است که نفیس است. خلوص کریستالی. من عاشق استفاده از تایم لپس برای دنیایی که می گذرد، در کنار «زمان واقعی» افراد است. سبک استعاری فوق العاده. ویرایش روان است و سرعت آن آسان است. تمجید از کل بسته، آهنگ تغزلی و آرامش بخش آدام لاستیوکا است. این هرگز مغلوب نمی شود و تقریباً به اندازه یک لالایی کودک آرامبخش و آرامش بخش است. به سادگی گرانبها.
با کیفیتی اثیری مملو از روشنایی و روشنایی که به عنوان کنتراست زیبایی با سوژهای تاریک عمل میکند که به لطف بصری و ترکیب شیمیایی بین ماکس تیریو و لارنس لبوف، هرگز تاریک یا تاریک به نظر نمیرسد، FOREVERLAND به خوبی به ما نشان میدهد که از مرگ زندگی و لعنت میآید. همه چیز….تا می توانید زندگی کنید.
ویل - ماکس تیریوت
هانا – لارنس لبوف
سالوادور – دمیان بیچیر
خاله ویکی – جولیت لوئیس
آقای Steadman – مت فرور
نویسنده و کارگردان: Max McGuire.
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB