نویسنده: دبی لین الیاس
در سال 1998، هشت افسر و ناظر اصلاحات کالیفرنیا به اتهامات حقوق جنایی فدرال ناشی از دعواهای زندانیان که در زندان ایالتی کورکوران رخ داد، متهم شدند. زمانی که به دلیل مرگ 37 زندانی و مجروح شدن 13 زندانی توسط نگهبانان در یک دوره هفت ساله در حالی که ایالت کالیفرنیا چشم خود را بسته بود، به عنوان مرگبارترین زندان آمریکا شناخته می شد، در سال 1994 به نظر می رسید سیاستی برای افسران Corcoran ایجاد شده بود که عمداً جناح های قومی مخالف را آزاد کنند. زندانیان به حیاط زندان معروف به SHU، همه برای سرگرمی افسران. افسران با علم به این که دعوا به نتیجه می رسد، این وقایع را بازی می دانستند و هر زندانی را که برای کمک به 'برادر' در این دعواهای از پیش تعیین شده 1 به 1 به داخل می پرد، به تیراندازی تهدید می کردند. گزارش شده است که حداقل یکی از سرپرستان خود را با صدا زدن مبارزات مانند یک گوینده حلقه سرگرم کرده است. سایر گاردها روی مسابقات به سبک گلادیاتور شرط بندی کردند. سپس گزارشهای مکتوب درگیری توسط افسران جعل شد تا با درگیریهای صحنهسازیشده و «تمرین هدف»، رفتار نادرست خود را پنهان کنند.
«بازیها» تا 2 آوریل 1994 تشدید شد، زمانی که چهار نگهبان به یکی از مبارزات نهایی تبدیل شدند. با علم به اینکه 'مشکلاتی' بین گروههای زندانی که به داخل حیاط میروند پیش میآید، سرگ وان جان وان افسر کریس بته آ را به موقعیت تفنگ حیاط منصوب کرد و او را با یک تفنگ 37 میلیمتری که بلوکهای چوبی شلیک میکند و یک تفنگ 9 میلیمتری مسلح کرد. گروهبان وان به افسر مری فارکوار گفت که انتظار میرود دعوا شود و او به غرفه منصوب شد و درهای پورت سالی را که به زندانیان اجازه ورود و خروج به حیاط را میداد کار میکرد. یکی از افسران حاضر با لرز گفت: «فصل شکار اردک است.» همانطور که پیش بینی می شد، درگیری شروع شد و افسر بته آ دو گلوله به سمت زندانیان شلیک کرد - یکی از 37 میلی متر و دیگری از 9 میلی متر. گلوله 9 میلی متری به سر زندانی پرستون تیت اصابت کرد و او را کشت. و این فقط نوک کوه یخ در مورد جنایات شنیع انجام شده در کورکوران بود. جرایمی که زندانیان مرتکب نشدهاند، اما جنایتهایی مجرمانهتر از جرائمی که زندانیان به خاطر آنها زندانی شدهاند. جنایاتی مانند دست زدن به اندام تناسلی زندانیان، تجاوز به عنف توسط نگهبانان، تجاوزهای عمدی توسط زندانیان خشن که علیه 'بیگناهان' بیگناه مرتکب شدهاند و فقط تا زمان آزادی آنها وقت میگذارند و مشتاقانه منتظر زندگی جدید هستند.
این وقایع کورکوران است که باعث شد بدلکار کهنه کار تبدیل به نویسنده/کارگردان ریک رومن وو شود تا FELON را تحویل دهد، روایتی تخیلی از جنون زندان و قدرت عشق، وفاداری و خانواده.
وید پورتر یک مرد خانواده دوست داشتنی است. او با یک پسر زیبا، عروسی قریبالوقوع با عشق دیرینهاش ماریسول، و یک تجارت موفق ساختوساز پر رونق، در رویای آمریکایی زندگی میکند. این تا زمانی است که اتفاق غیرقابل تصوری رخ می دهد که یک سارق به خانه او نفوذ می کند - نه کمتر از پنجره اتاق خواب فرزندش. وید در تلاش برای محافظت از خانواده اش، در این لحظه گرفتار می شود و سارق را از درب ورودی به حیاط جلویی تعقیب می کند. در حالی که چوب بیسبال را روی شانه مجرم می تاباند، مرد اردک می اندازد که باعث می شود چوب به سر او برخورد کند. دزد که به زمین حیاط جلویی پورتر خم شده، مرده است. با هجوم پلیس به خانه، دیری نمیگذرد که وید شوک زندگیاش را دریافت میکند. در بازجویی از افسران دستگیر کننده، او و نامزدش با یک اشتباه در قانون، واقعیت تلخی را دریافت می کنند - توسط وید که دزد بیرون درب محل سکونت را دنبال می کند، او حق دفاع از خود را از دست داده و اکنون با اتهام قتل عمد درجه دو روبرو است. زندگی برای پورترها در یک چشم به هم زدن تغییر می کند.
او با اطمینان از اینکه می تواند 'مواظب همه چیز باشد' و 'همه چیز درست خواهد شد'، اعتماد خود را به یک وکیل دادگستری جلب می کند که توافق نامه ای را انجام می دهد و وید را به 3 سال حبس با کاهش احتمالی به 18 ماه زمان کمتر محکوم می کند. ابدیت به وید و ماریسول. دزدیدن خود برای چیزی که به نظر آنها زندگی مشترک است، اما صرفاً برای مدتی از هم جدا شده اند، آنها از آزمایش ها و مصیبت هایی که در انتظارشان است، بی خبرند و آماده نیستند، چه در دنیای واقعی و چه در پشت میله های زندان، زیرا هر کدام به اجبار به شکل خاص خود در می آیند. حالت بقا
جان اسمیت یک جنایتکار سرسخت مشکل ساز است. او به هر زندانی در ایالت منتقل می شود، اما برای مدتی طولانی توسط سرپرست گوردون کامروز محافظت می شود و با او دوست می شود. اسمیت با مانیفستها و نوشتههای فلسفی که مرتباً در اینترنت منتشر میشود، حتی در سیستم زندان نیز یک فرد خارجی است. با محکوم شدن به قتل حدود 12 نفر، در ابتدا، هرگز نمی توان باور کرد که این مرد باهوش، خوش بیان و خوش برخورد، قاتل خونسردی است، چه رسد به قاتلی که در روزهای خاصی از سال در هر کجا که خانه است، ذهنی می شکند و شورش را تحریک می کند. . اسمیت پس از دعا برای مجازات اعدام، در عوض به حبس ابد محکوم به انجام توبه خود شد. جمله ای که هر لحظه او را عذاب می دهد. اما اکنون، با آخرین شیطنتهایش، اسمیت در انتهای خط قرار دارد و کامروز فقط یک بار دیگر میتواند به او کمک کند - با انتقال او به تنها زندانی که وید پورتر در آن قرار دارد.
در این میان، پورتر برای زنده ماندن تلاش کرده است، نمیداند به چه کسی اعتماد کند و به چه کسی اعتماد کند و قطعاً سیاست زندانها را درک نکرده است. و او ضربه های خود را برای آن گرفته است. پورتر، ساکن SHU، که توسط «حیوانات» افسران محافظت میشود و در معرض ضرب و شتم دستگاه تناسلی، انفرادی و پرتاب شدن به حیاط به عنوان هدف در بسیاری از دعواها قرار میگیرد، پورتر مانند هر حادثه یک جعبه است. جکسون، افسر آفریقایی-آمریکایی SHU نسبت به پورتر غیرخشونت آمیز نان سفید علاقه بیشتری ندارد. اما اعضای نازک با آمدن اسمیت تلویحی که هم سلولی او می شود، دیدگاه متفاوتی برای پورتر به خود می گیرد. با ترس و اکراه، این دو به آرامی نه تنها به دوستان واقعی تبدیل میشوند، بلکه وجدان کسانی میشوند که خودشان را فراموش کردهاند و با دانش نزدیک اسمیت از سیستم زندان، جسورانه تصمیم میگیرند که سر ستوان جکسون و بازیهای گلادیاتوری او را با اسلحه از بین ببرند.
بیایید همین الان بگوییم - این لحظه اسکار وال کیلمر است. وای!! او با نمایش جان اسمیت مرا غافلگیر کرد. کیلمر گویی که جک نیکلسون را کانالیزه می کند، با اقدامات، واکنش ها و ارائه دیالوگ بسیار خونسرد، کنترل شده و روشمند است. حتی صدا و الگوی تنفس کنترل شده اشاراتی از نیکلسون داشت. بدون شک این یکی از بهترین اجراهای کیلمر است. او در انتقال باورها و اعتقادات شخصی اسمیت در مورد خانواده و محافظت بسیار شگفتانگیز و کاملاً متقاعدکننده بود، او در واقع اشک مرا برانگیخت. در یک صحنه واحد که در آن می دانیم چه اتفاقی برای اسمیت افتاده است و دلایل او در پشت جنایاتش، کیلمر آنقدر تکان دهنده است که قلب شما برای شخصیت خون می آید. شما کاملاً درک می کنید که چرا او کاری را انجام داده است و نه تنها با او همدردی، بلکه با او همدردی می کنید. کیلمر با پذیرفتن آنچه اکنون زندگی اش است و بهای ناچیزی که باید بپردازد، تمام رشته های قلب را تکه تکه می کند. برای این یکی آن جعبه دستمال کاغذی را با خود بیاورید! کیلمر به عملکرد خود اضافه کرد، وزنی که کاملاً با شخصیت زندانی اسمیت مطابقت داشت.
و استفن دورف در نقش وید پورتر به همان اندازه تاثیرگذار و شدید است. او علاوه بر بازیگری، کلاه تهیه کننده اجرایی را نیز بر سر گذاشت و میزان تعهدش را به نقش و فیلم به من گفت. تیراندازی در یک مرکز اصلاح و تربیت در سانتافه، نیومکزیکو، به خشم ذاتی این فیلم، بهویژه در مورد صحنههای دعوا، دامن زد، که منجر به نمایشهای بیش از حد غیرتمندانهای شد که منجر به ضربه مغزی و صدمات فراوان برای ستاره شد. دورف صریحاً اعتراف میکند که دوست نداشتن حتی با سرسختترین زندانیها دشوار بود و با بسیاری از آنها دوست شد، از جمله یکی، یک هنرمند خالکوبی به نام آیزاک، که به دورف یادآوری دائمی از فیلم - چند خالکوبی - داد.
در مورد اجراهای پشتیبانی - DYNAMITE! هارولد پرینو در نقش ستوان جکسون جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را تضمین می کند. او به حرامزاده روان پریش، تشنه قدرت و خود شیفته معنای جدیدی می دهد. میخواستم آن مرد را یکی از زندانیان از همان ابتدا او را بیرون کند. و اجازه دهید فقط بگویم، شما عاشق این خواهید بود که چگونه جکسون ظاهرش را به دست می آورد. نیک چینلوند یکی از بهترین بازیگران مکمل در تجارت امروزی است که در نقش یک پلیس/نظامی و غیره (یا یک کلاهبردار) مطرح می شود. مهم نیست که شخصیت در ظاهر چقدر بد است، چینلوند همیشه موفق می شود به او یک قلب و وجدان (هر چند کوچک) بدهد و اینجا به عنوان گروهبان. رابرتز فرقی نمی کند. نیت پارکر به سادگی به عنوان یک تازه وارد به SHU، افسر کالینز می درخشد. من اولین بار به پارکر در بحث های بزرگ اشاره کردم. چنین بدجنسی Such=2 0spirit. در اینجا، او آرام تر، متعادل تر است - دوباره با وجدان ضمنی. و دوباره، تعامل خوب و توسعه روابط بین شخصیت های کالینز و پورتر. و سم شپرد در نقش گوردون کامروز ایده آل است و گرما و مهربانی را به دنیایی بسیار وحشیانه می آورد. همچنین به دنبال اجرای قوی آن آرچر در نقش مادر ماریسول باشید.
واو به عنوان نویسنده و کارگردان، این یکی را به سه راهی میخکوب می کند. در حالی که وقایع Corcoran را در داستان گنجانده است، نقطه قوت این فیلم از داستان سرایی خوب و توسعه شخصیت است و هرگز بیشتر از رابطه بین پورتر و اسمیت نیست. پیوند آنها نه از جنایت، بلکه از قلب و درک ایجاد می شود. این یک فرآیند ضمنی، آهسته و در حال جوش است که میتوانید به لطف تفاوتهای ظریفی مانند چرخش اسمیت برای نگاه کردن به پورتر هنگام صحبت با او، تغییر را مشاهده کنید. بهجای نگاه کردن به دیوار در جلسات اولیه، نگاههای پیرامونی با ورود یا خروج هر یک از سلول شروع میشود. مراقبت و راهنمایی وجود دارد که دیدن شکل گرفتن آن زیباست که واو به زیبایی آن را در دوربین ثبت می کند. به ویژه ساختار داستانی واو در حالی که هویجها را آویزان میکند، قابل توجه است، و شما را با افشای تکههایی از زندگی و داستانهای این شخصیت همراهی میکند و بزرگترین افشاگریها را برای آخر باقی میگذارد. حفرههای کمی در فیلمنامه از نظر مبادلات بین وید و ماریسول وجود دارد، اما وو با توجه به جزئیات هم روی کاغذ و هم روی دوربین، کاستیهای جزئی را جبران میکند. برای ملاقات با زندانیان
آفرین به کار گسترده دوربین دستی که در بهترین حالت در طول صحنه های مبارزه دشوار بود. چنین فیلمی هرگز نمی توانست با تمام دکل های ثابت فیلمبرداری شود. واو همچنین از کلوزآپهای شدید استفاده میکند که واقعاً بر شدت و شدت وضعیت زندان تأکید میکند.
فیلمی پر احساس و قوی که احساسات و آداب و رسوم فرد را مورد حمله قرار میدهد و باعث بیداری بیانسانی و بیعدالتی میشود که نه تنها رخ داده، بلکه از جنبههای خاصی رخ میدهد، امروز در سیستم زندان و مجری قانون، FELON قلب ما را لمس میکند و ذهن ما، انسانی کردن آنچه و بسیاری آن را غیرانسانی می دانند.
وید پورتر – استیون دورف
جان اسمیت – وال کیلمر
ستوان جکسون – هارولد پرینو
گوردون کامروز – سم شپرد
نویسنده و کارگردان: Ric Roman Waugh. رده بندی شده در طبقه بزرگسال.
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB