هندروس. کریس هندروس. شما ممکن است نام او را ندانید، اما کار او را می دانید. کریس هندروس، عکاس Getty Images، دنیا را به ما نشان داد و در طول دههها کار خود به عنوان یک عکاس درگیری را به ما اطلاع داد. از حملات 11 سپتامبر به عراق و افغانستان، کوزوو، سیرالئون، بهار عربی در مصر تا پورتو پرنس، هائیتی پس از زلزله ژانویه 2010 تا ماموریت های متعدد در لیبی، که آخرین مورد قیام علیه معمر قذافی را پوشش می دهد. منجر به مرگ کریس هندروس همراه با عکاس همکار، تیم هترینگتون، نامزد جایزه اسکار شد، کریس هندروس نه تنها از رویدادها عکس گرفت، بلکه از مردمی که تحت تأثیر آنها قرار گرفتند نیز عکس گرفت. این همان چیزی است که کریس هندروس را از همکارانش جدا کرد - ارتباط او با رعایا و جهان.
کریس هندروس با توجه به این که «با توجه به تمرکز کارش بر روی افرادی که تحت تأثیر رویدادهایی هستند که تحت تأثیر قرار میگیرند، بر خلاف تمرکز بر خود رویدادها»، «انسانیت را در قلب تضادها» و غیرانسانی بودن رویدادهای جهانی یافت. و این انسانیت و توانایی دیدن آن است که او را به ایجاد روابط با برخی از سوژه های عکس، مانند جوزف دو، یک فرمانده لیبریایی سوق داد. یکی از معروفترین عکسهای هوندروس، Duo را بر روی پلی نشان میدهد که در هوا میپرد و پس از شلیک یک نارنجک راکتی به سمت نیروهای شورشی، سربلند شده است. سالها بعد هوندروس به لیبریا بازگشت و دوباره با Duo ارتباط برقرار کرد که میخواست پس از جنگ زندگی جدیدی داشته باشد، اما شانسی برای رسیدن به آن نداشت. بدون اطلاع دوستان و خانواده، کریس هندروس برای بازگشت Duo به مدرسه و تحصیل در زمینه عدالت کیفری هزینه پرداخت کرد.
گرگ کمپبل، کارگردان HONDROS
یکی از افرادی که کریس هندروس را بهتر از بقیه میشناخت گرگ کمپبل . این دو با دوستانی که از ۱۴ سالگی تا زمان مرگ نابهنگام کریس بودند، تلاش های روزنامه نگاری خود را در دبیرستان آغاز کردند. هر دوی آنها سرسختی و انگیزه ای داشتند که در طول زندگی به خوبی انجام می شد. در حالی که کریس به عکاسی خبری ادامه داد، گرگ به یک روزنامهنگار مشهور و نویسنده غیرداستانی تبدیل شد که مهمترین آن را نوشت:الماس خونی: ردیابی مسیر مرگبار گرانبهاترین سنگ جهانکه در سال 2006 به فیلم «الماس خونی» تبدیل شد.
پس از مرگ کریس در سال 2011، گرگ می خواست برای احترام به دوستش کاری انجام دهد، اما مطمئن نبود چه کاری و چه زمانی انجام دهد. در نهایت، او به فکر ساخت یک فیلم افتاد. نتیجه HONDROS است. در حالی که گرگ فیلم را کار عاشقانه توصیف میکند، این سفر بدون تلاش زیاد، مشارکتهای فراوان همکاران سابق کریس و ساعتها بازدید مجدد کریس از طریق کار و مصاحبهها و عکسهای قبلی نبود. گرگ با گذر از خط باریک بین عینیت و احساسات شخصی، استانداردهای اخلاقی بالایی را حفظ میکند، در حالی که لنز را بر روی کریس و زندگی او متمرکز میکند، و نگاهی تند و تحسین برانگیز سینمایی به مردی که کریس هندروس بود و غنا و حقیقتی که او به آن آورده است، میکند. جهان. این مستند پرتره زیبایی را ترسیم می کند که پر جنب و جوش و پر از زندگی است.
من با GREG CAMPBELL در این مصاحبه اختصاصی صحبت کردم و در مورد HONDROS، میراث کریس، سفر گرگ، و اهمیت عکاسان و خبرنگاران درگیری در دنیای امروز صحبت کردم.
یک مستند شگفت انگیز، گرگ، کاملا شگفت انگیز. من افتخار آشنایی با تیم هترینگتون را برای چندین سال داشتم و به همراه سباستین یونگر برای مستند آنها 'Restrepo' با او مصاحبه کرده بودم، بنابراین، من به شدت از درگذشت کریس [هندروس] و درگذشت تیم با تمام این اتفاقات آگاه بودم. پایین در لیبی
متشکرم. بله، آن سال بود، اگر این را درست به خاطر داشته باشم، درست بعد از اسکار اتفاق افتاد، اینطور نیست؟ آنها آنجا بودند، آنها [هترینگتون و یونگر] برای آن سال نامزد شدند. من به تازگی تیم را در لیبی ملاقات کرده بودم و او مرد جذابی بود و تلخ بود، اما واقعاً خوشحالم که فرصتی برای ملاقات با او داشتم، هرچند کوتاه.
وقتی دیدم که شما این سند را روی کریس انجام داده اید، به دلیل دانستن تاریخچه عکاسان خبری جنگ و درگیری و همه چیزهایی که آنها به دنیا می آورند و اگر آنها نبودند جهان از آن بی خبر بود، مشتاق دیدن آن بودم.
آره. دقیقا همینطوره.
کریس هوندروس، لیبریا 2003
چه زمانی تصمیم گرفتید که اکنون زمان ساخت این مستند در مورد کریس است؟
می دانید، من خیلی سریع بعد از کشته شدن او فهمیدم که می خواهم کاری انجام دهم. من فوراً روی یک فیلم راضی نشده بودم. به عنوان یک نویسنده و یک نویسنده، اولین غریزه من نوشتن بیوگرافی و تجلیل از زندگی و دستاوردهای او بود. اما، من به سرعت این ایده را کنار گذاشتم، زمانی که کاملاً واضح است که چون کریس داستان گوی بصری بود، همانطور که مطمئن هستم عکس های او بسیار خیره کننده هستند، هیچ راهی وجود نداشت که بتوانم در مورد آنها به هیچ وجه بنویسم. به همین دلیل ما خیلی سریع احساس کردیم که ساختن فیلمی درباره او مناسب ترین کار است. اما، ما واقعاً بلافاصله به این فکر نکردیم که این کار را انجام دهیم، زیرا من قبلاً فیلمی نساخته بودم، بنابراین واقعاً نمی دانستم از کجا شروع کنم.
بنابراین، فکر کردم شاید یک فیلم کوتاه باشد. حتی فکر نمیکردم کجا یا چه چیزی قرار داده شود یا چه کسی آن را ببیند، اما [شاید] یک فیلم کوتاه درباره من که میخواهم به دیدار جوزف دوو، فرمانده لیبریایی بروم، زیرا مدتی پس از اینکه کریس از طریق فیسبوک با من تماس گرفته بود. برای ابراز تسلیت و اندوه خود کشته شد. و فقط به ذهنم رسید که کریس با او رابطه ای داشت که من از آن بی اطلاع بودم و البته من با کریس رابطه ای داشتم که جوزف از آن بی خبر بود و شاید هر دوی ما با هم ملاقات کنیم و داستان هایی را به اشتراک بگذاریم، پس می توانیم کمی در مورد اینکه کریس چه کسی بود به طور کامل یاد بگیرید. و بنابراین این مفهوم اولیه بود و از آنجا ما فقط تصمیم گرفتیم، خوب چرا با جوزف توقف کنیم؟ منظورم این است که داستانهای زیادی درباره زندگی کریس وجود دارد که باید در چندین داستان بزرگتر زندگی میکرد.
او معادل Y2K را برای عکاسی طی کرد، میدانید که از فیلم به دیجیتال تبدیل شده است. این مثل یک موضوع بزرگ بود که همه را متعجب میکرد، 'خدایا، دوربینهای دیجیتال' و اکنون فکر کردن به آن خندهدار است، اما او مانند آن عکاس قدیمی مدرسه قبل از اینترنت بود، بنابراین تا آنجا زندگی میکرد که ما شاهد این تغییر واقعی در نحوه برخورد با عکاسان درگیری و در میدانهای جنگ در میان افرادی هستیم که خود درگیر درگیری هستند.
بنابراین، ما احساس کردیم که داستان بزرگتری برای گفتن وجود دارد و فکر میکنم... میدانم که دارم با این پاسخ سر و کله میزنم، اما آخرین نوع مهمی که میخواستیم بیرون بکشیم این بود که کریس اینقدر دقت کرد که تمرکز کند. کار او بر روی افرادی که تحت تأثیر رویدادهایی هستند که او پوشش داده است، در مقابل تمرکز بر خود رویدادها. و، من فکر می کنم که انسانیت واقعی را به کاری که او انجام داد، مکان های مختلف وارد می کند و ما می خواستیم فیلم ما بتواند این اخلاق را منعکس کند.
این یکی از چیزهای بزرگی است که با مستند گرگ به دست می آورید، انسانیت است. ما نه تنها انسانیت درون عکسهای کریس را میبینیم، بلکه به لطف کاری که شما با مستند انجام دادهاید، انسانیت درون او را میبینیم.
متشکرم. منظورم این است که این بهترین تعریفی است که می توانم به آن امیدوار باشم. این دقیقاً همان چیزی است که ما امیدوار بودیم به آن برسیم.
سمر حسن، تلعفر، عراق. 18 ژانویه 2005. عکس کریس هوندوس/گتی ایماژ
و با آوردن این داستان ها و پیگیری با افرادی که او به زندگی آنها علاقه خاصی داشت، فکر می کنم کاملاً شگفت انگیز است. من شیفته آن داستان ها شدم. اما، من باید از شما بپرسم دیدار با سمر حسن. چه تاثیری بر ساختار این فیلم داشت؟
این یکی از تکان دهنده ترین لحظاتی بود که هنگام مصاحبه با او داشتم. و این به این دلیل به وجود آمد که ما در حال گسترش داستان بودیم تا برخی از کارهای بزرگتری را که کریس انجام داد، یکی از رویدادهای بزرگتری که به نوعی به کار او شکل داد و او بهعنوان یک عکاس چه کسی بود را در بر گرفت، باید به تلعفر میپردازیم. یک موقعیت درهم و برهم و آن نوع پایان خوشی که موقعیت جوزف دوو داشت را نداشت. بهعنوان یک مستندساز، اینها چیزهایی هستند که شما به نوعی به آنها توجه میکنید و این واقعیت است که کریس در یک محیط یا چندین محیط کار میکرد که در آن پیچیدگیها به ذهنتان خطور میکرد – چه کسی یا چه موقعیتی مناسب است؟ تصمیم درستی که باید گرفت؟ چگونه اتفاقاتی را که درست در مقابل لنز دوربین شما رخ می دهد، توضیح و توجیه می کنید؟ سایه های خاکستری زیادی وجود دارد و این نمونه کاملی از آن بود.
و بنابراین، یکی از دلایلی که ما او را در وهله اول ردیابی کردیم، روزنامه نگاری بود. غریزه من به عنوان یک روزنامه نگار این بود که به او این فرصت را بدهم که در صورت تمایل در مورد رویداد صحبت کند زیرا آشکارا به خوبی پوشش داده شده بود. عکسهای کریس به سرتاسر جهان فرستاده شد و چیزهایی در مورد آنها نوشته شد. فکر کنم روی جلد کتابی بود. ما با سرباز، کریس و من، در سال 2009 مصاحبه کردیم و سپس دوباره برای فیلممان با او مصاحبه کردیم، یکی از افرادی که احساس می کند مسئول بسیاری از آشفتگی های اطراف آن موقعیت است، و شخصی که ما از او چیزی نشنیده بودیم. او است او یک انسان زنده و نفس گیر است که این تصویر خوب یا بد و نماد یک غیرنظامی است که به درگیری کشیده شده است.
بنابراین، خود را موظف می دانم که حداقل به او این فرصت را بدهم که می خواهد با ما صحبت کند و افکار خود را در مورد این رویدادی که زندگی او را به شدت شکل داده است به اشتراک بگذارد. و در این بین پیامی را که سرباز می خواست منتقل کند، یعنی عذرخواهی او بابت اتفاقاتی که رخ داده است، منتقل کنید. شنیدن واکنش او نسبت به آن شگفتآور بود و در لحظه بعدی شنیدن آنچه او باید میگفت و واکنش او به همه آنها کاملاً قابل درک است. فکر میکنم این فقط پیچیدگیهای محیطی را که کریس در آن کار میکرد، دوباره نشان میدهد. و به من احترام بیشتری نسبت به توانایی او در انجام کاری که انجام میداد و اینکه به طور کامل از بازگشت زمان و زمان به عقب خسته و بدبین نمیشوم را نشان میدهد. از نو.
جوزف دو. مونروویا، لیبریا 20 جولای 2003. عکس کریس هوندروس/گتی ایماژ.
وقتی این کار را شروع کردید و شروع به ساختن مستند کردید، چگونه خط اصلی خود را پیدا کردید و نقطه شروع واقعی چه بود؟ شما هزاران و هزاران و هزاران عکس از کریس داشتید که باید مرور کنید، به علاوه فیلمهای ویدیویی باورنکردنی در مصاحبههای قبلی، بنابراین ما واقعاً صدای کریس را میشنویم. این نه تنها یک تعهد لجستیکی بزرگ برای یک فیلمساز، بلکه برای شما شخصاً به عنوان یک دوست مادام العمر است. چطور سرت را دور این حلقه حلقه کردی و جلو رفتی؟
خوب، آسان نبود. نه با هیچ معیاری. ما تقریباً دو سال در مرحله پس از تولید بودیم و سعی میکردیم دقیقاً چیزی را که شما در مورد آن صحبت میکنید حل کنیم. و یکی از مسائل بزرگتر، چالشهایی که باید بگویم، یکی از چالشهای بزرگتری که من بهعنوان کارگردان با آن روبهرو بودم این بود که من شاهد عینی وقایع زندگی او بودم، و بنابراین، شایسته مشارکت در دیدگاههایم به عنوان دوست او بودم. آنجا در ابتدای کارش و همچنین در پایان کارش. اما، یک اقدام متعادل کننده واقعی وجود دارد که باید انجام شود تا من به اندازه کافی مشارکت داشته باشم و داستان بزرگتری را که میخواستیم درباره زندگی او بگوییم کمرنگ نکنم. و بازگشت به تخته طراحی و تعداد زیادی ورق کاغذ و پرتاب ایده به دیوار بسیار طول کشید.
من دوست دارم نسخه نهایی این فیلم و قلبی را که در نهایت در آن یافتیم به جنی گلدن که یکی از نویسندگان و تدوینگر نهایی ماست نسبت دهم. و او واقعاً توانست آن خط اصلی را برای ما پیدا کند و اهداف من را به عنوان کارگردان رمزگشایی کند و بتواند آن را از فیلمی که ما داریم بیرون بکشد. من واقعاً مدیون او هستم و واقعاً بسیار خوشحالم که او را در پروژه ملاقات کردم.
او کار شگفت انگیزی انجام داد، کار شگفت انگیزی. ویرایش فوق العاده است.
خیلی خوشحالم که اینطور فکر می کنی، من نمی توانستم بیشتر موافق باشم.
عکس از کریس هوندروس/گتی ایماژ
آیا می دانستید برای برخی از این فیلم های آرشیوی به کجا مراجعه کنید؟
نه، و ما واقعاً از بسیاری جهات خوش شانس بودیم. بسیاری از این فیلمهای آرشیوی، برخی از مصاحبهها بودند - من فکر میکنم همهچیز یک مستند درباره آن است، اما برخی از فیلمهای مصاحبهای که ما به دست آوردیم از منبع اولیه نیامدهاند، زیرا منبع اصلی در یک سیل قفل شده است. . بنابراین، ما یک برش واحد و حلقه طولانی داشتیم که در واقع کدهای زمانی روی آن سوخته بود که باید روی آن کار میکردیم تا کیفیت تحقیرآمیز آن بهاندازهای که ممکن بود در غیر این صورت قابل توجه نباشد. فیلمهای دیگر از خانوادههای دیگر عکاسان جنگی بود که به اندازه کافی لطف داشتند جعبههای خاطرات عزیزانشان را مرور کنند و ساعتها و ساعتها و ساعتها از فیلمهایی را که از اروپا در اختیار ما قرار دادهاند بیرون بکشند. ما یک نوع تلاش تیمی واقعی از مردم داشتیم: تهیهکنندگان، تدوینگران، و کارآموزانی که فیلمهای آنلاین را زمزمه میکردند و به سراغ فیلمسازان اصلی میرفتند. و بنابراین تلاش گروهی زیادی وجود دارد، جستجوی بیرحمانه زیادی فقط از طریق آرشیوهای آنلاین انجام میشود.
من با همه دوستان و همکاران کریس تماس گرفتم تا بپرسم آیا عکسی از او دارند یا خیر. اینگه هوندروس، مادر کریس، خدای من، فکر میکنم ۸۵۰ برگه تماس فردی از نگاتیوهایی که کریس در اوایل کارش برداشته بود، تهیه کرد. بنابراین باید همه آنها را به صفحات تماس تبدیل کنید و فریم به فریم آنها را مرور کنید تا ببینید آیا چیز جالبی وجود دارد یا خیر. بخش زیبای آن فرآیندی که من توضیح میدهم، این است که فقط یک تمرکز واقعی کار فشرده است، اما ما پاداش گرفتیم و دوباره با تصاویر زیبایی که کریس و دیگران گرفته بودند. ما با صحنه ای در همان ابتدای فیلم که کریس در حال تماس تلفنی در حین دعوای اسلحه است، پاداش گرفتیم. برگرداندن هر سنگی تلاشی سخت بود، اما واقعاً برای ما نتیجه داد.
من عاشق بخش های با مادرش هستم. اینگه شگفت انگیز است. می توانید ببینید که او شور و شوق و اشتیاق خود را برای زندگی و زندگی از کجا آورده است.
آره.
قطعا از مادرش می آید. اما، این چیزی است که با این مستند به آن دست پیدا می کنید. با وجود رابطه شخصی شما بسیار عینی است. این یک مستند بسیار عینی است و شما واقعاً این خط باریک را طی کردید که به سمت احساساتگرایی یا احساساتگرایی نرفتید. با عمق عینیت بسیار بسیار چشمگیر است. و من فکر میکنم کاری که شما انجام دادهاید، عمقی که در ساخت مستند به آن رفتهاید، عمقی را نشان میدهد که کریس هر بار که عکس میگرفت به آن دست مییابد.
متشکرم. باز هم، نمی توانم به اندازه کافی از شما برای چنین تعریف معناداری تشکر کنم. و صادقانه فکر می کنم که این را مدیون کریس هستم. این عینیت چیزی بود که من واقعاً برای آن تلاش میکردم، زیرا زمانهایی بود که با یک برش تجربی از یک مسیر احساساتی پایین میرفتیم و من فقط میتوانستم نگاهش را از بالا احساس کنم، به نوعی اخم روی شانهام مثل «اوه نه تو دان» 't'. بنابراین، فکر میکنم خاطرهاش و اینقدر نزدیک بودن به او و همکاری نزدیک با او و دانستن اینکه او چه کسی بود، صادقانه بگویم. من در مورد زندگی پس از مرگ مطمئن نیستم، اما اگر وجود داشته باشد، میخواهم مطمئن شوم وقتی او را میبینم، به کارهایی که ما به یاد او انجام دادهایم، با رضایت نگاه میکند.
گرگ کمپبل، کارگردان HONDROS
من کنجکاو هستم، گرگ. به نظر شما عکاسی و مستندسازی این همه شاهد مستقل از وقایع زندگی و دوران زندگی ما چه اهمیتی دارد؟
خوب، می دانید، من فکر می کنم که عمدتاً به این دلیل است که به عنوان شهروندان مسئول زمین بسیار مهم است که بدانیم در اطراف ما چه می گذرد و چه اتفاقی برای افراد دیگر می افتد زیرا ما در یک سیستم حکومتی در سراسر جهان زندگی می کنیم و دولت های ما در آن تصمیم می گیرند. چگونه به طور منظم شهروندان آن کشورها باقی میمانیم، چه برای ارسال کمک، چه برای ارسال ارتش. و تنها راهی که میتوانیم افرادی را که به نام ما این کارها را انجام میدهند، پاسخگو بدانیم این است که اطلاعات درست و دقیقی در مورد آنچه اتفاق میافتد داشته باشیم. و این از افرادی مانند کریس هوندروس و یک گروه بسیار فداکار از مردان و زنان است که در همان سطحی که او عمل میکردند، عمل میکردند و در همان سطح عمل میکردند. او مسئولیت شهادت را به همان شدت و به همان اندازه که انجام داد، به همان اندازه جدی گرفت.
بنابراین فکر میکنم، بهویژه در عصر حاضر، زمانی که هر کسی با تلفن همراه میتواند عکس بگیرد و هیچ کمبودی وجود ندارد.'خروجیها» که بدون زمینه اجرا میشوند، داشتن فردی که در مهارت روزنامهنگاری آموزش دیده باشد، که بتواند یک داستان را به صورت تصویری و تا حد ممکن، تا حد امکان عینی، اطلاعاتی را که در مقابل او اتفاق میافتد، قاببندی کند بسیار مهمتر میکند. . من فکر می کنم اهمیت آن در این فضای رسانه ای خاص که در آن قرار داریم، بیشتر از همیشه است.
عکسهایی که برای ترکیب انتخاب کردید، هر کدام یک نیروگاه هستند و هر عکسی از کریس که استفاده کردهاید، داستان کاملی را در آن قاب بازگو میکند. و تماشای آن قابل توجه است زیرا من بسیاری از آثار او را در طول سال ها دیده ام، اما دیدن دوباره همه آن ها، من را مستقیماً به اولین بار می برد. در دنیا چه می گذشت؟ چه چیزی در حال شکستن بود؟ برای دیدن کپسول در یکی از این تصاویر. بنابراین، نمی توانم به اندازه کافی از شما برای جمع آوری این موارد تشکر کنم.
متشکرم، خیلی متشکرم. واقعاً افتخاری بود، میخواهم بگویم که این کار را بهعنوان یک کار عاشقانه بسیار پیش پا افتاده قبول کردم، اما واضح است که درست است. و لذت بخش بود که بتوانم زمان زیادی را با کار او و دوباره با او سپری کنم. زمانهایی بود که خیلی سخت بود، اما در مجموع میتوانم بگویم، من سعادت داشتم که بیشترین زمان را با مجموعه کارهای دوستم و میراث و میراثی که از او به جا گذاشته بود گذراندم. خوشحالم که انجامش دادم
اکنون چه برداشتی از تجربه ساخت یک فیلم مستند دارید؟ شما الان یک فیلمساز هستید. چه برداشتی از این تجربه دارید؟ چه چیزی یاد گرفتید که اکنون می توانید با خود در پروژه های آینده همراه کنید، چه کتاب، چه مستند یا فیلم سازی، که شما به آن توجه شگفت انگیزی دارید، بنابراین امیدوارم بیشتر بسازید.
متشکرم. من دوست دارم بیشتر کار کنم. یکی از چیزهایی که به نظر من چالش خاصی برای هر مستندی است این است که داستانی که شما تعریف می کنید محدود به آنچه در دوربین دارید و آنچه می توانید به صورت بصری منتقل کنید، است. و بدیهی است که من خیلی خوش شانس بودم که سوژه خوبی داشتم که خودش چنین آرشیو تصویری ایجاد کرد که بتوانیم از آن استخراج کنیم، چاهی غنی برای ما. اما، من از این چالش بسیار لذت می برم که چگونه یک داستان را به صورت تصویری تعریف کنم. من یک داستان سرا هستم، خواه با کلمات باشد یا چاپ شده یا اکنون با فیلم. و با کلمات شما هر ترکیبی را که می توانید با کلماتی که در زبان انگلیسی در دسترس شماست فکر کنید به دست می آورید تا بتوانید تصویر خود را ترسیم کنید، استعاره ها را با هم ترکیب کنید و از این طریق. اما، دایره لغات شما در مورد فیلم واقعاً محدود به چیزی است که در دوربین دارید و چالشهای واقعی وجود دارد که من آنها را دوست دارم و بنابراین قطعاً در دنیای فیلم به جلو خواهم رفت. ادامه دهید و ببینید که من را به کجا می برد.
کریس هندروس مصراته، لیبی 18 آوریل 2011. هوندروس در 20 آوریل 2011 کشته شد.
آیا لحظه مورد علاقه ای در این مستند دارید؟
این سوال خوبی است. بله، من فکر میکنم از صحنه سمر حسن بیرون میآید که در آن دیگران به نوعی توانایی کریس برای دیدن و کنار آمدن با کارهایی که او انجام میداد را تامل میکنند. جملهای از جف سوئنسن، یکی از دوستان نزدیکش وجود دارد که میگوید «چطوری»، اجازه دهید فکر کنم اگر دقیقاً اینطور است، «چگونه وارد این محیطها میشوید و تجربههای انسانی را عمیقاً درونی میکنید؟»؟ و فکر میکنم این واقعاً برای من تأثیرگذار است، زیرا احساس میکنم کریس با انجام این کار مسئولیت همه ما را بر عهده گرفت و آن بار را به دوش کشید تا آن را از دریچهی او فیلتر کند تا بتوانیم بیشتر از دنیایی که داریم مطلع شویم. ما در آن زندگی می کنیم، بنابراین از آنچه در اطرافمان می گذرد آگاه هستیم. من فکر نمی کنم هیچ یک از دوستان او، من شخصاً به فکر خودم هستم، مطمئناً به اندازه کافی قدردان فداکاری او نبودم تا این کار را برای ما انجام دهد. فکر میکنم این نقطه مورد علاقه من در فیلم است، زیرا میتوانم بعد از صحنه بسیار احساسی که با سمر پشت سر گذاشتیم، به نوعی بازتاب کنم و به نوعی آن را در چارچوب کریس قرار دهم و آن بار را برای خودمان و در متن او به دوش بکشم. زندگی خود.
فکر میکنم لحظهی مورد علاقهام این بود که داستان برداشتن کت و شلوارهای یک عموی مرده و پوشیدن آنها برای ورود به توپ کلینتون بود. این، برای هر دوی شما صحبت می کند. شما ذهن خود را به انجام آن معطوف کردید، قرار بود آن را انجام دهید و هر دو به روش های خود این کار را انجام داده اید.
بله، تقریباً همین طور بود که کریس به مسائل برخورد کرد. من در آن موقعیت خاص به همان اندازه مسئول بودم، اما این فقط به شما نشان میدهد که در آن مرحله از زندگیمان کاری نمیتوانستیم انجام دهیم. ما قرار بود به مراسم افتتاحیه بریم، لباس یا مدرک مطبوعاتی مناسب برای آن نداشتیم، اما به خدا میتوانستیم راهی برای انجام آن پیدا کنیم. و ما انجام دادیم.
مصاحبه دبی الیاس، 2018/02/28
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB