چارلی تایرل با BROKEN ORCHESTRA هنر و خلاقیت پیدا می کند - مصاحبه اختصاصی

«آن روزگار» را به یاد دارید که هنر در مدارس جشن گرفته می شد؟ انجام میدهم. خوش شانس بودم. من از طریق منطقه مدرسه استعماری در حومه فیلادلفیا رفتم. این یک منطقه مدرسه با بودجه خوبی بود و هنوز هم هست و هر برنامه ای که قابل تصور برای دانش آموزانش بود در دسترس است. هر مدرسه دارای هنر، موسیقی، یک گروه موسیقی، یک ارکستر بود، نه از ورزش. هنرها شکوفا شد. ابزارها از همان اوایل کلاس سوم یا چهارم در دستان شما قرار گرفتند. برخی از دانش آموزان با موسیقی و سازهای خود ماندند. دیگران، مانند من، این کار را نکردند. اما وقتی متوجه شدید که نواختن یک ساز برای شما مناسب نیست، ساز را برگرداندند و به دانش آموز دیگری تحویل دادند. متأسفانه، زمان تغییر کرد و همه مناطق مدرسه بودجه لازم برای نیازهای اولیه کلاس را ندارند چه رسد به برنامه های موسیقی یا ارکسترها و گروه های موسیقی. این همان چیزی است که برای ناحیه مدرسه فیلادلفیا و به ویژه در مدارس مناطق کم درآمد اتفاق افتاد. اما این سوال پیش می آید که چه اتفاقی برای همه آلات موسیقی افتاد؟ در مورد مدارس فیلادلفیا، مگر اینکه به نحوی بتوان دلاری برای کلاس های موسیقی پیدا کرد، سازها رها و شکسته شدند و نیاز به تعمیر داشتند. جایی که ممکن است بسیاری ابزارهای شکسته را دور انداخته باشند، معلمان مدرسه فیلادلفیا این کار را نکردند. آنها را ذخیره کردند، به امید روزی که بتوان آنها را تعمیر کرد و دوباره مورد استفاده قرار داد.

پس تکلیف آن صدها ساز شکسته و بلااستفاده چه شد؟ رابرت بلکسون، کارگردان معبد معاصر در مدرسه هنر تایلر وارد شوید که همراه با آهنگساز برنده جایزه پولیتزر، دیوید لانگ، ایدهسمفونی برای A Broken ارکستر. ایجاد و سفارش توسط Temple Contemporary در دانشگاه معبد پشتیبانی اصلی برایسمفونی برای ارکستر شکستهتوسط The Pew Center for Arts & Heritage در فیلادلفیا ارائه شد. اما فراتر از بودجه اولیه اولیه، برای انجام تمام تعمیرات لازم به پول نیاز بود. بنابراین این ایده برایسمفونی برای ارکستر شکستهپروژه ای که به مردم اجازه می داد تا ابزارهای شکسته را 'اقتباس' کنند تا بتوان تعمیرات را انجام داد. اما قبل از اینکه سازها تعمیر شوند، آهنگسازی لانگ به همین نام در دسامبر 2017 توسط ارکستری 400 قطعه در 23rd Street Armory در فیلادلفیا اجرا شد. ارکستر متشکل از معلمان، دانش‌آموزان در سنین دبستان، نوازندگان آماتور و حرفه‌ای، حتی اعضای ارکستر فیلادلفیا بود، و هر یک از سازهای شکسته بدون توجه به شکل آن می‌نواختند.

در همین دوران بود که چارلی تایرل، مستندساز، از این موضوع مطلع شدسمفونی برای ارکستر شکستهدر حالی که سعی می کرد برای خواهر شوهرش، معلم ویولن و پیانو، که در سراسر کشور زندگی می کرد، هدیه ای بیابد. چارلی با شنیدن سر و صدای این کنسرت و پروژه، یک «ویولن» به نام خود انتخاب کرد. و این نطفه ای بود که چارلی را با ایده ساخت یک مستند کوتاه در مورد آن جرقه کردسمفونی برای ارکستر شکستهپروژه ای به نام BROKEN ORCHESTRA.

بسیار شبیه بهسمفونی برای ارکستر شکستهخود پروژه، BROKEN ORCHESTRA به شیوه ای بسیار غیر سنتی ساخته شده است. یک روش مدرسه قدیمی در داستان سرایی چارلی با تلویزیون ها/مانیتورهای قدیمی و اتصالات سیمی وجود دارد که بلافاصله به شما یادآوری می کند که چه زمانی همه مدارس هنر و موسیقی را به عنوان بخشی از برنامه درسی دارند. فیلم با توجه به طراحی صدا، سازها، صدای سازهای شکسته را که زنده می‌شوند به نمایش می‌گذارد و تجربه‌ای حسی ایجاد می‌کند. از نظر بصری، او تجربه را تشدید می‌کند، زیرا برای هر موضوع مصاحبه شخصی‌تر می‌شود، زیرا دوربین هرچه بیشتر روی مانیتورها و افرادی که صحبت می‌کنند، نزدیک‌تر می‌شود. و در مورد موضوعات مصاحبه صحبت کنید! ما با برخی از مبتکران، مربیان، داوطلبان، مدافعان و نوازندگان آشنا شده ایم.سمفونی برای ارکستر شکسته.فقط با گوش دادن به هر یک، غیرممکن است که اشتیاق آنها برای پروژه را نشنید. جلوه های بصری و انیمیشن لذت هایی هستند که عنصر هنری و خلاقانه دیگری را به فیلم اضافه می کنند. همه را کنار هم بگذارید و ارکستر شکسته به اندازه خود سمفونی یک شکل هنری است.

من به طور مفصل با چارلی تایرل در مورد ارکستر شکسته، ایجاد آن، رویکرد فیلمسازی او و اینکه چگونه یک فیلمساز کانادایی می تواند به این پروژه باورنکردنی نور بتاباند صحبت کردم.

من بسیار شیفته ارکستر شکسته، چارلی هستم، و به عنوان یک جغد سابق، از کل این ارکستر هیجان زده هستم.سمفونی برای ارکستر شکستهپروژه ای که تمپل انجام داده است. این شورت کوچک برای من عزیز است.

این یک مدرسه شگفت انگیز است. بدیهی است که قبلاً هرگز آنجا نرفته بودم، اما به نظر می‌رسد که برنامه‌های واقعاً عالی وجود دارد، و Temple Contemporary و روشی که به نظر می‌رسد واقعاً از هنرمندان و هنرمندان در اقامتگاه حمایت می‌کند، واقعاً ما را غافلگیر کرد.

و این همه از طریق مدرسه هنر تایلر انجام شد. آن‌ها واقعاً کل ایده دسترسی عمومی به هنر و ترویج هنر را پذیرفته‌اند، در حالی که، همانطور که در اینجا می‌بینیم، در سیستم منطقه مدارس معمولی بودجه‌شان بسیار کم است. بنابراین، من کنجکاو هستم که چگونه یک فیلمساز کانادایی مانند شما در مورد این موضوع پی می بردسمفونی برای ارکستر شکستهپروژه؟

بسیار خوش شانس است که به اندازه زمانی که اولین بار منتشر شد، مطبوعات و تبلیغات زیادی داشت. به این ترتیب توانستم در مورد آن بخوانم و آن را انتخاب کنم. من می دانم که این یک جورهایی بدون اتفاق است. معمولاً در سطح شخصی به عنوان یک مستندساز، سعی می‌کنم راه‌های جالب‌تری برای یافتن داستان یا کمی جذاب‌تر [در یافتن آن] پیدا کنم. اما برای این مورد، من فقط در یک مقاله در مورد آن خواندم. کمی قبل از کریسمس بود. خواهر شوهر من در آن سوی کشور زندگی می کند و او معلم ویولن و پیانو است، بنابراین معمولاً بهتر است چیزهایی را که بسته های بزرگ نیستند برای پست و غیره دریافت کنید، و در آن زمان هنوز هم می توانید بپذیرید. سازها از طریق وب سایت، بنابراین من یک ویولن برای او به تصویب رسید.

فکر می‌کنم هنوز هم می‌توانید سازها را بپذیرید، بله؟

فکر می‌کنم هنوز هم می‌توانید کمک مالی کنید، اما من معتقدم که همه ابزارها برای آنها صحبت شده است و دوباره پخش می‌شوند.

من می دانم که برنامه این بود که همه آنها در سال 2018 برای ترم جدید مدرسه دوباره به گردش درآیند تا بچه هایی که اکنون در مدرسه هستند از مزایای استفاده از آنها بهره مند شوند. بنابراین، شما این ویولن را برای خواهر شوهر خود در آن سوی کشور پذیرفته اید. اما پس از آن چگونه به ساخت این مستند نزدیک شدید، که باید بگویم، من عاشق شیوه غیر سنتی ارائه این داستان هستم. شما یک روش قدیمی داستان سرایی با استفاده از مانیتورهای تلویزیون، اتصالات سیمی دارید. این به روزهایی برمی گردد که مناطق مدرسه هنر و موسیقی را به عنوان بخشی از برنامه درسی داشتند. و آنها تلویزیون را به عنوان بخشی از برنامه درسی خواهند داشت. شما واقعاً با رویکردتان در اینجا به مدرسه قدیمی رفتید و من آن را دوست دارم.

خوب، من از آن قدردانی می کنم. به سوال اول شما برگردم، ساز را پذیرفتم و شنیدم. خوب گذشت و داستان و نوع ایده این انبوه سازهای مرده به نوعی با من می نشست و با من می نشست. طولی نکشید که به این نتیجه رسیدم: «خوب، احتمالاً کاری هست که بتوانم با آن انجام دهم. احتمالاً راه جالبی برای گفتن آن داستان وجود دارد.» به خصوص با توجه به اینکه اتفاقات اجرای زنده و سازهایی که به تعمیرگاه ها می رفتند تا آن زمان اتفاق افتاده بود. من به عنوان یک موضوع مستند، چیزی را دوست دارم که بتوانم به گذشته به آن نگاه کنم، چیزهایی که قبلاً اتفاق افتاده است. و با آن، شما آنجا نیستید، از چیزهایی که در حال آشکار شدن هستند فیلم نمی گیرید. بنابراین نیاز به روشی متفاوت برای روایت داستان، به شیوه ای کمتر متعارف، الزامی است. من با رابرت بلکسون در تمپل تماس گرفتم و او پذیرا بود.سمفونی برای ارکستر شکستهزاییده فکر او بود و کم و بیش فردی بود که همه اینها را جمع کرد. افراد زیادی درگیر و افراد زیادی بودند که به مهارت های خود کمک کردند و به آنها کمک کردند. اما تا آنجا که من متوجه شدم، نوع اصلی ایده اصلی او بود. بنابراین ما تازه شروع به صحبت کردیم. گفتم: «من چارلی تایرل هستم. من یک فیلمساز اهل کانادا هستم. در اینجا برخی از کارهای من است. این داستانی است که من دوست دارم تعریف کنم. من نمی دانم چگونه آن را بگویم. اما اگر برای آن باز هستید، بیایید آن را ادامه دهیم.» و او در کشتی بود و به نوعی از آنجا رفت.

در رابطه با فرمت کردن فیلم و فیلمبرداری در این مدرسه خالی قدیمی و قرار دادن تلویزیون بر روی مانیتور، برخی از این کارها به نوعی با حضور در فیلادلفیا زمانی که ما در حال فیلمبرداری قسمت مصاحبه خود از فیلم بودیم آغاز شد. ما همین پایین بودیم که با سوژه‌هایمان ملاقات می‌کردیم، با دانش‌آموزان ملاقات می‌کردیم و از آنها می‌خواستیم که داستان را جلوی دوربین بگویند. این تنها هدف واقعی ما در آن بخش از شوت بود. اما حضور در آنجا و حضور در این مدارس قدیمی و قدم زدن در محیطی که مدت زیادی در آن نبوده‌ام، باعث شد چیزهای بیشتری در مورد تجربه دبیرستانم به یاد بیاورم که شاید فراموش کرده باشم. خاطرات دوران دبیرستانم را زیاد مرور نمی کنم. یه جورایی وارد شدم و اومدم بیرون. اما متوجه شدیم که اگر این داستان را از طریق قالبی که در نهایت آن را تعریف کرده بودیم تعریف کنیم، به بیننده این امکان را می‌دهد تا به خاطرات خود، تجربیات دبیرستان خود بازگردد. و با آن، امیدواریم هدف این است که آنها بتوانند کمی بهتر با داستان همدلی کنند، زیرا اگر فقط مردم را تماشا می کنید که در مورد فیلادلفیا صحبت می کنند و این همان چیزی است که اتفاق افتاده است و این افراد هستند که بودجه را کاهش می دهند، پس شما نمی توانید با مشکل ارتباط برقرار کنید زیرا فقط آن را به عنوان اتفاقی می بینید که در شهر دیگری، در نقطه ای دیگر از کشور یا نقطه دیگری از جهان در حال وقوع است. اما وقتی آن را به گونه‌ای بازتر بسازید، جایی که حفره‌هایی دارد که می‌توانید با داستان شخصی خود به عنوان بیننده آن‌ها را پر کنید، امیدواریم که به مردم کمک کند تا با هم ارتباط برقرار کنند.

وقتی دیدم برخی از مانیتورهای شما روی چرخ دستی‌های قدیمی AV نشسته‌اید که همه مدارس را پر کرده بود، به شدت ناراحت شدم. و من همچنان به آن نگاه می‌کردم و مثل این بود: «اوه خدای من! آنها همه این سازهای شکسته را جمع کرده اند. اما حالا چارلی چه کرد؟ به اطراف بروید و تمام تجهیزات ویدئویی استفاده نشده قدیمی دهه 60 و 70 را جمع آوری کنید؟ عاشقشم! این واقعاً کل ایده قدیمی بودن ابزارها و چیزهای شکسته و نیاز به بازسازی را منعکس می کند. بنابراین شما واقعاً این کار را انجام می دهید، چه عمداً یا ناخودآگاه. خیلی خوب کار میکنه اما کار دیگری که شما انجام می دهید، در یک مستند کوتاه مانند این، من کاملاً شوکه شده ام زیرا کارگردانان زیادی به این توجه نمی کنند - صدای شما! من عاشق طراحی صدا هستم زیرا آرام آرام شروع به شنیدن زنده شدن سازهای فردی می کنید که انگار برای اولین بار دارند کوک می کنند، خاک را از آنها بیرون می کنید. نی ها را خیس می کنی و سپس به تارهایی می رسید که بسیار برجسته هستند و درست قبل از کنسرت کوک می کنند. درباره اعدام زیبا صحبت کن، چارلی! این آن را به یک تجربه کاملا حسی تبدیل می کند.

کاملا. من متأسفانه نمی توانم اعتباری برای صداگذاری در این فیلم که اساساً سه قسمت بود، قائل شوم. و کار با صدا را دوست دارم، کار با موسیقی را دوست دارم، و عاشق کار با افرادی هستم که صدا و موسیقی فیلم های من را انجام می دهند. بنابراین بله، اجازه دهید این را به سه قسمت تقسیم کنیم.

بنابراین بخش اول عملکرد واقعی استسمفونی برای ارکستر شکسته. این یک ضبط 40 دقیقه ای بود که توسط دیوید لنگ ساخته شده بود، به رهبری جیس اوگرن، و توسط حدود 400 نوازنده فیلادلفیا که سازهای شکسته واقعی را می نواختند، اجرا شد. بنابراین باید آن قطعه را می‌گرفتیم، و کالین سیگور، آهنگساز من، قطعه را گرفت، آن را تا اندازه‌ای که ما داشتیم ویرایش کرد، لحظات و بخش‌هایی را انتخاب کرد که برای فیلم مؤثر بود، و قسمت‌هایی را که می‌خواستیم نمایش دهیم. و این به نوعی مرحله اول بود، برش آن به طول.

مرحله دوم این بود که او شکوفایی های خود را به آن اضافه کند، که با استفاده از این کتابخانه ضبط صدا ارائه شده توسط Found Sound Nation انجام داد. و کاری که آنها انجام دادند این بود که وقتی همه سازها در معبد جمع شدند، نوازندگانی را مجبور کردند که وارد شوند و تمام سازهای شکسته را بزنند و آنها را با شنیدن قطعات شکسته به صورت صدایی کوچک، از یک ثانیه تا پنج ثانیه ضبط کنند. برخی سازها که کاملاً از بین رفته بودند به سازهای کوبه ای تبدیل شدند. و او این کتابخانه صوتی عظیم را ایجاد کرد. بنابراین کالین آن را گرفت و سپس شکاف‌های بین موسیقی دیوید لنگ و لحظات ما در فیلم را کنار هم گذاشت و توانست این یک نوع قطعه کامل را بر اساس آن موسیقی اصلی خلق کند. من همیشه دوست داشتم با کالین کار کنم، و این برای ما کمی یک گام به عقب بود، زیرا او معمولاً نمرات اصلی خود را از ابتدا می‌سازد. این اولین باری بود که او واقعاً کار شخص دیگری را می گرفت و دوباره کار می کرد و دوباره آن را به کار می برد. بنابراین ما نیز از نتایج او در آنجا خوشحالیم. ولی آره. ما منبع بسیار خوبی برای کار داشتیم.

قسمت سوم جو کوپال است که مهندس میکس، طراح صدا، ویراستار صدا ما است که من چند سالی است با او کار کرده ام، حداقل در تمام پروژه های مورد علاقه ام که با او کار می کنم. نکته مهم در مورد جو این است که بسیاری از فیلم‌های من عناصری از انیمیشن را در خود جای داده‌اند، خواه قطعات کوچک استاپ موشن یا انیمیشن‌های اصلی. کار روزانه جو اساساً انجام جلوه های صوتی برای کارتون و میکس صدا برای کارتون است. بنابراین او این نوع زرادخانه واقعاً خوب از مهارت ها و توانایی ها را دارد که به خوبی به این کار کمک می کند. و فراتر از آن، او فردی بسیار با استعداد در رشته خود است. اما برای این، او باید از ابتدا خلق می کرد. فکر می‌کنم او گفت این شدیدترین میکسی بود که تا به حال انجام داده بود، زیرا ما در صحنه فیلمبرداری صدا را به صورت زنده ضبط نمی‌کردیم. ما در حال ضبط یک آهنگ راهنما بودیم تا بتوانیم بعداً چیزها را همگام کنیم، اما شما می شنوید که من و AD ما در بالای عکس صحبت می کنند، بنابراین صدایی غیرقابل استفاده بود. اما جو توانست آن را از نو بسازد و اساساً آن را بازسازی کند به طوری که به نظر می رسید تلویزیون ها در کلاس درس، یا در راهرو یا در یک سالن بدنسازی بزرگ بازی می کنند، و واقعاً سعی کنید این تجربه غوطه ور را در جایی که به نظر می رسد انجام دهید. ما با دوربین راه می‌رویم و صدایی را می‌شنویم که به طرق مختلف از روی دیوارها پرتاب می‌شود و از فضا به فضا می‌رود. شاید یکی از موارد مورد علاقه من بود که در حین ساخت این فیلم به آن توجه می کردم، فقط دیدن قسمتی از آن در کنار هم.

هر عنصر این، VFX، سازها و صندلی‌های اتاق موسیقی، و سپس آن سه‌گانه. که نفیس است. که به زیبایی انجام شده است. اون سه تایی که اونجا روی صحنه قبل از اینکه ارکستر آماده بشه. شما واقعاً فقط هر عنصری را وارد می‌کنید. و کار دیگری که انجام می‌دهید این است که با دوربین خود در راهروها پایین می‌روید و ما می‌بینیم که مانیتور در دوردست است و اولین صدای صحبت کردن را می‌شنویم. و همچنان تشدید می‌شود و شما مدام ما را به چهره‌های مانیتور نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌کنید. بنابراین شما واقعاً همه اینها را خودتان به یک اوج بصری می‌سازید. و فقط خیلی خوب کار می کند.

این یکی از چالش های بزرگ این فیلم بود. رابرت بلکسون و هر کس دیگری، و همه کسانی که با Temple Contemporary و داوطلبان و نوازندگان درگیر بودند، مشکلی را حل کردند، آنها یک مشکل از ابزارهایی را که نیاز به تعمیر داشتند، برداشتند و چگونه راهی برای بازگرداندن آنها به مدارس پیدا کنیم. چیزی که دوستش دارمسمفونی برای ارکستر شکستهاین است که آنها فقط به نوعی نگفتند: 'هی، ما به پول نیاز داریم، ما به کمک های مالی نیاز داریم'، و به این طرف و آن طرف رفتند و کمپین کردند. در واقع مشکلی را برداشتند و آن را به یک اثر هنری تبدیل کردند که همان آهنگسازی است که همان قطعه موسیقی است. و سپس این منجر به موفقیت سازها شد و همه چیز. اما در پایان روز هنوز یک قطعه هنری است. بنابراین چالش ما در آنجا این بود که چگونه می‌توانیم مشکلی را که به یک اثر هنری تبدیل شده است به یک بازگشت موفق تبدیل کنیم، و چگونه آن را به عنوان اثر هنری خودمان تفسیر کنیم. من با تعداد زیادی از همین همکاران کار کردم، و در این فیلم، تعدادی از همکاران جدید مانند جسی یلدز هستند که کارهای هنری نصب را در سالن بدنسازی انجام دادند و نقشه‌های پروجکشن را انجام دادند. هر کس به نوعی باید قطعه خود را انجام می داد. چت و آلن، آلن کلی اپراتور Steadicam ما و چت تیلوکانی مدیر عکاسی ما، واقعاً راه های خود را برای تفسیر آنچهسمفونی برای ارکستر شکستهانجام دادند و چگونه می توانند تخصص خود را ارتقا دهند یا کانالیزه کنند تا راه خود را برای ارتقاء بخشی از کار بیابند.

به هر حال این دقیقاً مطابق با کل کارکرد Temple Contemporary است - تجسم مجدد عملکرد اجتماعی هنر از طریق ارتباط و اهمیت اجتماعی آن، در سطح محلی و جهانی. و من واقعاً فکر می کنم که شما با آن چالش روبرو شده اید و بیانیه ماموریت معاصر معبد را با آنچه برای ارکستر شکسته تهیه کرده اید برآورده کرده اید.

خب خیلی ممنون که اینو گفتی

وقتی می‌خواهید داستانی تعریف کنید، چارلی به دنبال چیست؟ من به کارهایی که شما انجام داده اید نگاه می کنم و همه آنها بسیار التقاطی و بسیار متنوع هستند. بنابراین من کنجکاو هستم، چه چیزی با شما صحبت می کند؟ آیا قبل از اینکه برای انجام یک پروژه بنشینید به دنبال چیز خاصی می گردید؟ آیا اهدافی در ذهن دارید یا ایده هایی از داستان هایی که می خواهید بگویید یا به نمایش بگذارید؟ من کنجکاو هستم زیرا این بسیار غیرمعمول است.

من به نوعی به آن مانند یک نمودار دایره ای بزرگ فکر می کنم و مقادیر بسته به پروژه به نوعی متفاوت است. و سازگار است. یک تکه این است که آیا من با این داستان همدلی می کنم، آیا واکنش احساسی به داستان می رسد؟ خواه روایتی باشد که به آن فکر می کنم، یا احساس می کنم باید بگویم، یا موضوعی مستند که فکر می کنم باید بگویم. بخش دیگر نوعی است، آیا کار جالبی وجود دارد که بتوانم با این داستان انجام دهم، چه از نظر بصری یا چیز دیگری؟ آیا این چیزی است که باید باشد، شما می‌دانید که Steadicam پیاده‌روی در مدرسه دارد، آیا باید کاملاً متحرک و در حالت استاپ موشن باشد؟ یا این باید فقط با من و دوربین و تیم و بازیگران مهربان باشد؟ آیا از این نظر باید بیشتر خام و متعارف باشد؟ و سپس آخرین نوع برش کوچک فقط، اساساً تکانه است. آیا من از این الهام گرفته ام و آیا به انجام آن سوق داده شده ام؟ و این نوع کنترل کل پروژه را در دست می‌گیرد، زیرا اگر آن پروژه وجود نداشته باشد، کاری نخواهد بود که ممکن است در نظر داشته باشم که ارزشی را به کل نوع کار من اضافه کند، اگر بخواهید آن را نام ببرید، کل نمونه کار من.

پس چه چیزی از این پروژه خاص برداشتید؟ با زنده کردن این داستان به عنوان یک فیلمساز، به عنوان کارگردان چه چیزهایی درباره خود یاد گرفتید؟

اوه مرد! خیلی زیاد. فکر نمی‌کنم در زمان ساختن یک فیلم هرگز به این اندازه الهام نگرفته‌ام. معمولاً، از ابتدا تا پایان ساختن یک فیلم، ایده نسبتاً خوبی از آنچه می‌خواهم باشد و چه چیزی بگویم، و احساسم نسبت به داستان از قبل دارم، دارم. احساس من نسبت به داستان واقعاً از شروع ساخت فیلم تا پایان آن چندان تغییر نمی کند. اما این یکی، خیلی تغییر کرد و واقعاً در تغییر نظر یا دیدگاه نبود، اما فقط وقتی کار می‌کردیم، بیشتر روی داستان سرمایه‌گذاری کردم. و بسیاری از آن‌ها را به سوژه‌های مصاحبه‌مان و افرادی که با آن‌ها درگیر هستند نسبت می‌دهمسمفونی برای ارکستر شکسته. اینها افرادی بودند که به این ترتیب، به این پروژه اختصاص داشتند. و نه تنها این، بلکه بسیار روشنگر در مورد آن، بسیار بیان در مورد آن. معنای آن را سطحی نگرفتند. این چیزی است که برخی از آنها اکنون زندگی خود را وقف آن کرده اند. برخی از آنها برای تلاش و ادامه کار تغییر شغل داده اندسمفونی برای ارکستر شکستهدر سطح کشور و در سایر شهرها و مدارس دیگر. بنابراین بسیار مسری بود. چند سوئیچ در مغزم روشن کرد که شاید قبلا روشن نبودند. این باعث شد که من از تلاش برای مشارکت دادن خودم در جامعه از طریق آثار هنری خود و از طریق آثار هنری دیگران آگاه تر شوم. و تلاش برای یافتن راه‌هایی برای یافتن هنر و یافتن خلاقیت، یافتن راهی برای ارتباط با دیگران، که احتمالاً قبلاً این کار را نکرده‌ام.

توسط دبی الیاس، مصاحبه اختصاصی 06/05/2019

در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد

ادامه مطلب

برای ما بنویسید

اگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست

تماس با ما