نویسنده: دبی لین الیاس
اگر می توانید این یکی را بگیرید! با اکران در روز کریسمس، ترکیب چند استعدادی از استیون اسپیلبرگ، تام هنکس و لئوناردو دی کاپریو، یکی از بهترین فیلم های سال و قطعا یکی از بهترین های اسپیلبرگ را برای ما به ارمغان می آورد. در فاصلهای گسترده از جدیدترین آثار اسپیلبرگ، «اگر میتوانی مرا بگیر» داستان واقعی فرانک آبگنال جونیور، مردی است که در سن 18 سالگی با موفقیت نقش یک شرکت هواپیمایی را بازیکرده و پر از سرگرمی روایت میکند. خلبان، دکتر، دستیار دادستان کل و استاد تاریخ، در حالی که در همان زمان بیش از 2.5 میلیون دلار چک جعلی را نقد کردند.
اسپیلبرگ با استفاده از فضای منحصر به فرد مجموعه تلویزیونی کلاسیک «برای گفتن حقیقت» برای باز کردن فیلم و تنظیم پسزمینه واقعی، از فلاشبکها برای بیان داستان فرانک و وقایعی که منجر به دستگیری نهایی او در فرانسه و استرداد او شد، استفاده میکند. کارل هانرتی، مامور افبیآی، که سالها از زندگی حرفهای خود را وقف تعقیب آبگنال کرد، قبل از اینکه سرانجام او را دستگیر کند، به ایالات متحده فرستاده شد. در نگاه اول، فرانک، اگرچه به نظر میرسد که رگهای تا حدودی یواشکی در خود دارد، اما نوجوانی به ظاهر بیآزار با خانواده کارت پستال است. متأسفانه، پشت آن تصویر پسری وجود دارد که پدرش را بت میدانست و بعد از اینکه کار پدرش شکست میخورد و پدر و مادرش طلاق میگیرند، رویاها و ایدهآلسازیهایش را تماشا کرد. فرانک با مقصر دانستن خود، در سن 16 سالگی از خانه فرار می کند و پنج سال فرارهای جنایی خود را آغاز می کند.
فرانک که هنر اعتماد به نفس، ظاهر و حتی برخی از کلاهبرداری ها را از پدرش آموخته است، به سرعت متوجه می شود که هیچ چیزی مانند یک مرد یونیفرم پوش (هر نوع یونیفرم) وجود ندارد که مردم را متقاعد کند که شما «یکی» هستید. زمانی که در دبیرستان وانمود میکرد که معلم جایگزین فرانسه است، استعداد خود را برای کلاهبرداری نشان داده بود، با استفاده از حسابی که پدرش برای تولدش باز کرده بود، چکهای بد را پاس میکند. فرانک که خود را به عنوان یک روزنامه نگار دبیرستانی در حال انجام یک «داستان درونی» در خطوط هوایی پان ام می کند، از ترکیب برنده خود از جذابیت پسرانه، ظاهر زیبا و هاله ای از شجاعت استفاده می کند تا با لباس خلبانی خود را ترک کند و شروع به پرواز از شهری به شهر دیگر کند و پان جعلی را نقد کند. چک حقوق هستم این شرکت هواپیمایی برخی از 'خطاهای مالی' را در کتاب های خود کشف می کند و FBI با کارل هانرتی غیرمعقول وارد تحقیقات می شود. هانراتی با احساس بزرگی موقعیت، مجذوب کلاهبرداری و ذهن پشت سر آن می شود و وارد یک بازی موش و گربه با فرانک می شود که حتی جوان ترین مامور آینده را نیز خوشحال می کند.
لئوناردو دیکاپریو در نقش آبگنال که از شیطان مراقبت میکند، نقشآفرینی میکند که در واقع او را برای همیشه به عنوان «پادشاه جهان» تسخیر میکند. علیرغم اعتقاد آبگنال واقعی مبنی بر اینکه دی کاپریو برای به تصویر کشیدن او به اندازه کافی 'مطلوب' نبوده است، خود فیلم شاهدی است بر این که دی کاپریو مردی برای این کار است. دی کاپریو که در یک لحظه از یک بازیبازی ساده و بیگناه به بیگناهی از دست رفته پایین میآید، این خط ظریف را به خوبی متعادل میکند و عملکردی هیجانانگیز و عجیب ارائه میکند. در همین حال، تام هنکس به همان اندازه باشکوه است که کارل هانراتی دوستدار کاغذ، جو فرایدیسک، در زیر سطح تحقیقات خود می کاود، و از یک مامور برای تبدیل شدن به یک شخصیت به یک شخصیت پدری برای آبگنال با یک شخصیت عالی است. احترام و توجه به پسری که پدر خود فرانک هرگز نداشت. هیچ کس نمی تواند احساسات را بهتر از هنکس در کانون توجه قرار دهد و او در رابطه با دی کاپریو در این زمینه برتری دارد. همانطور که کاملاً غافلگیرکننده است، کریستوفر واکن، به عنوان پدر فرانک، نمایشی تکان دهنده و احساسی با عمقی ارائه می دهد که در کارهای قبلی او دیده نشده است.
«اگر میتوانی مرا بگیر» محصولی خوشبازیگر، شیک و شیک است که در هر دستهای برای در نظر گرفتن اسکار فریاد میزند. اگرچه اسپیلبرگ تقریباً از هر کاری که قبلاً انجام داده، لحن سبکتری به خود میگیرد، اما یک بار دیگر ثابت میکند که هیچکس نمیتواند یک عکس را کادربندی کند یا تمرکز مخاطب را آنطور که میتواند هدایت کند. یانوش کامینکسی، فیلمبردار فوقالعاده و مایکل کان تدوینگر، که خود را با کهنه سربازان اسپیلبرگ احاطه کرده است، تصویر را کامل میکند. کامینسکی، که همه شما او را می شناسید، من معتقدم یکی از بزرگترین سینماگران تاریخ سینماست، در اینجا ظاهری درخشان تر و رنگارنگ تری دارد که برخلاف کارهای قبلی اش اسپیلبرگ است. کان، ویراستار طولانی مدت اسپیلبرگ و هنوز هم از موویولای قائم برای ویرایش استفاده می کند، بار دیگر تسلط خود را در این هنر با سیالیت هنری نشان می دهد که باعث می شود اسپیلبرگ بهتر از اسپیلبرگ باشد (اگر این امکان وجود داشته باشد). لباسهای باحال مری زوفرس را اضافه کنید و احتمالاً اشتباه نکنید. فیلمنامهنویس، جف ناتانسون، در اینجا بیش از این واقعیت را جبران میکند که او مسئول ناامیدکننده «سرعت 2: کنترل کروز» در سال 1997 بود. ناتانسون که در هنر فیلمنامهنویسی توسط نویسنده «فهرست شیندلر»، استیون زیلیان، آموزش دیده است. یک ستاره طلایی برای 'Catch Me'، متعادل کننده سبکسرایی، فرار و دسیسه در برابر ته رنگ های احساسی و روابطی که منجر به اقدامات فرانک شد. او کار استادانه ای را در توسعه شخصیت فرانک انجام می دهد و لایه های احساسی ایجاد می کند که او را به یکی از دلسوزترین جنایتکاران یقه سفید در اطراف تبدیل می کند. میخ روی کیک اثر جان ویلیامز است. در 20 سالگیهفتمویلیامز با همکاری اسپیلبرگ از ارکستراسیون های سنتی و نوآوری های موزیکال باشکوه خود با ساختن موسیقی بسیار هپ (و هیپ) که با آوازهای کلاسیک آن دوران توسط افرادی مانند Old Blue Eyes در هم آمیخته شده است، کنار می رود.
چه می توانم بگویم، اما آن را بگیر. همین الان بگیر دوباره بگیر. با قلاب یا کلاهبردار، فقط «اگر میتوانی مرا بگیر».
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB