نویسنده: دبی لین الیاس
بسیاری از ما با داستان کری آشنا هستیم. چه از طریق رمان استیون کینگ یا فیلم کلاسیک 1976 برایان دی پالما با بازی سیسی اسپیسک، با تصاویر نمادین غرق در خون که در آگاهی جمعی ما حک شده است. چنین کلاسیکی، این سوال را مطرح می کند: چرا؟ چرا نسخه جدید؟ چرا بازسازی؟ چرا تخیل مجدد؟ پاسخ این است که این کری جدید 2013 از کارگردان کیمبرلی پیرس دقیقاً همین است - تخیلی دوباره که به منبع اصلی - رمان کینگ - بازمی گردد.
همانطور که توسط جولیان مور، که نقش مارگارت مادر کری را بازی می کند، اشاره کرد، 'من فکر می کنم مهم است که توجه داشته باشیم که منبع منبع چقدر قوی است. آن رمان واقعا رمان فوق العاده ای است. اگر کتاب نویسندگی استیون کینگ را بخوانید، او در مورد این صحبت می کند که چگونه اولین رمان منتشر شده اش بود و او آن را به سطل زباله انداخته بود. همسرش آن را از سطل زباله بیرون آورد. . او در آن زمان به عنوان سرایدار کار می کرد، متوجه یک دستگاه تامپون در رختکن دختران شد و از همسرش پرسید که این دستگاه چیست؟ و او به او گفت که این چیست. سپس این دو دختر را که با آنها بزرگ شده بود به یاد آورد. هر دوی آنها به شدت به حاشیه رانده شدند. یکی توسط والدین بسیار مذهبی اش و دیگری به دلیل فقر. . هر دو به دلایل مختلف در 20 سالگی می میرند. او فقط به آنها فکر می کرد و به این فکر می کرد که چقدر باید برای آنها سخت بوده باشد. . و همه اینها اساس این داستان شد. برای من، این قلب کری است. این نبوغ استیون کینگ است. او موفق میشود یک مسئله اجتماعی، یک موضوع فرهنگی اجتماعی را که نمیمیرد، از بین نمیرود و آن را به یک داستان وحشتناک بزرگ در مورد نوجوانی تبدیل میکند.»
برای پیرس، در قلب این تخیل مجدد 2013، تعمیق درک و پیشینه مارگارت است که سپس به ما نقطه مرجعی برای پویایی ناپایدار مادر و دختر و همچنین همدلی و همدردی با کری می دهد. اما، فراتر از این، خود پیرس به عمق مطالب منبع کینگ می پردازد و بر جنبه ابرقهرمانی خود کری وایت و قدرت تله حرکتی او نور می تاباند، بنابراین سطوح احساسی داستان را بالا می برد، لایه لایه می کند و بافت می دهد. نتیجه هم الهام بخش است و هم الهام بخش.
برای افراد ناآگاه، کری وایت یک دختر دبیرستانی خجالتی است که توسط مادری بنیادگرای عمیقاً راست افراطی بزرگ شده است. کری که تا دبیرستان در خانه آموزش دیده بود، از دنیا محافظت و پناه گرفته است. بدون تلویزیون، بدون هوشمندی خیابانی، بدون تعامل واقعی با مردم چه رسد به همسالان. هنگامی که 'بد' است، مادرش او را در گنجه ای که با صلیب های مسیح آغشته شده است در حالات مختلف عذاب یا آرامش حبس می کند و تقاضای دعا و توبه می کند. نتیجه این است که ناهنجاری و ناامنی کری هنگام ورود به مدرسه دولتی او را قربانی قلدری وحشتناک می کند. خانم دژاردن، معلم ورزشگاه او، علاقه بسیار مادرانه و محافظهکارانهای به کری دارد و تمام تلاش خود را میکند تا شکنجهگران کری، به ویژه، رهبر گروه نفرتانگیز، کریس، را مجازات کند. متأسفانه، تلاش های خانم دژاردن بهایی دارد - کریس می خواهد از کری انتقام بگیرد. دیدن وحشت در رفتار و رفتار نادرست کریس تأثیر مثبتی دارد، اگرچه دوست صمیمی کریس، سو و دوست پسرش تامی، سعی میکنند تا عذابی را که کریس بارها در مورد کری انجام داده جبران کنند. سو که از نقش خود در برخی از نقشههای کریس شرمنده است، حتی از برگزاری مراسم پرهیز میکند و از تامی میخواهد از کری بپرسد.
و در حالی که کری پس از تمام اتفاقات وحشتناکی که برای او رخ داده است درگیر شگفتی 'پارگی جشن' می شود، او همچنین چیز فوق العاده دیگری را تجربه می کند. وقتی به خودش میرسد، متوجه میشود که قدرت تلهکینتیک دارد. او که خود را از درد قلدری و روان پریشی مادرش دور می کند، بر شگفتی آموختن در مورد هدیه اش تمرکز می کند و شادی از درخواست شدن به جشن جشن می گیرد. ما شروع به دیدن نوری در روح کری می کنیم، نوری که مادرش - و کریس - تهدید به خاموش کردن آن می کنند و کری را مجبور می کند تا محدودیت های قدرت تازه یافته اش را در شب پریود اجرا کند و رویا را به کابوسی از جهنم تبدیل کند.
کلویی گریس مورتز در نقش کری لذت بخش است. مورتز با انتقال به این نقش بالغتر، و به لطف شخصیت قویتر ساخته شده و عناصر موضوعی که بیشتر با کتاب کینگ همخوانی دارد، به کری عمق و ابعادی میدهد که در اجرای سیسی اسپیسک در سال 1976 وجود نداشت. مورتز به همان اندازه که یک نوجوان خجالتی و ترسو باورپذیر است، به همان اندازه که یک هیولای تلهکینزی است (با برخی حرکات زامبیمانند/شیطانآمیز واقعاً باحال برای بدنش) یا یک ملکه خندوانه زیبا که بیشتر به خاطر سطح تجربه و توانایی او در بازیگری است. غرق شدن در شخصیت و داستان صحنههای او با جولیان مور قدرتمند هستند و ما را به پرده میکشاند، بهویژه در پرده سوم اوج. همانطور که مور با محبت اشاره می کند، «برای من سرگرم کننده بود که با یک نوجوان واقعی کار کنم. . او بسیار لذت بخش است. سر صحنه فیلمبرداری خیلی به هم نزدیک شدیم. . . برای من واقعاً مهم بود که او با من احساس راحتی کند، اگر چیزی نیاز داشت به من مراجعه کند. . . این باعث میشود بتوانید تا جایی که میتوانید از نظر عاطفی پیش بروید، مخصوصاً وقتی با کودکی سروکار دارید.» نکته قابل توجه این است که مورتز امید و انرژی مثبت این تخیل مجدد شخصیت کری را به تصویر می کشد، از شیرین ترین تفاوت های ظریف لبخندی که به آرامی بیدار می شود تا چشمان خندان گشاد شده. در طول نمایشهای او در حال کاوش در تلهکینتیک جدید کری، همزیستی بین اجرا و فیلمنامه، تقریباً «حال و هوای فوقالقهرمانی» را به نمایش میگذارد که خوشآمیز است و دوگانگی و ابهام احساسی شگفتانگیزی ایجاد میکند. ما می بینیم که مورتز رشد می کند و تغییر می کند و درست مانند کری در مقابل چشمان ما به خود می آید.
جولیان مور به عنوان مارگارت، بافت ظریف و عمق احساسات است. او شما را وادار میکند که روان مارگارت را کشف کنید و بفهمید که چه چیزی باعث میشود او تیکخورده شود. این نقش که از فیلم 1976 در اینجا بسیار گسترش یافته است، به مور اجازه می دهد تا عمیق تر کند، به مضامین و ساخت کینگ بازگردد، و عملکردی روانشناختی را ارائه دهد. به لطف کارگردان پیرس و فیلمنامهنویس روبرتو آگویر-ساکاسا، ما روانپریشی مارگارت را میبینیم که با تولد کری شروع میشود و ما را به تنهایی مارگارت و نام تجاری او که توبه میکند – خود تازیزنی – هدایت میکند. چه با کوبیدن سر او به دیوار یا خودزنی با چاقو، درز، قیچی و غیره، شکافهای غاردار درون او را میبینیم، چیزی که به مور اجازه میدهد در آن حفاری کند و بازی کند.
اولین صحنه ای که او در آن زایمان می کند. این برای من در توسعه شخصیت مهم بود زیرا این زن آنقدر منزوی و دیوانه بود که نمی دانست باردار است. او و همسرش در یک سازمان مذهبی مشارکت داشتند. او سازمان را خیلی سست میدانست، بنابراین آنها از آن سازمان جدا شدند و کلیسای خود را تشکیل دادند. آنها کلیسای خودشان بودند. او مرد و او را تنها گذاشت و احتمالا باردار شد. او فکر می کرد سرطان دارد. او فکر می کرد که در حال مرگ است و سپس این نوزاد را به دنیا آورد. وقتی فکر می کنی این چقدر منزوی بود و با این حال این تنها رابطه او بود، این دختر کوچک. شروع از آنجا با نوعی اساس شخصیت او. این چیز شگفت انگیزی بود که از کتاب داشتیم. آن ایده این جایی بود که او از آنجا می آمد و این همان دنیایی بود که کری در آن بزرگ می شد. . . من همه چیزهای خودزنی را دوست داشتم!» مور که به عقب برمی گردد و به ماهیت توهین آمیز مارگارت نگاه می کند، خاطرنشان می کند که خودزنی و «بریدن» به ما می گوید که مارگارت «در تلاش است چیزی را احساس کند، آنقدر از خودش و هر نوع واقعیتی دور است» که باعث می شود او 'به طرز دیوانه کننده ای توهین آمیز.'
بازیگران نقش مکمل قوی هستند، با پورتیا دابلدی شروع میشود که بهعنوان شکنجهگر اصلی کری، کریس، نمایشی غرق در احساسات ارائه میدهد و تفاوتهای ظریف و شکستگی را به تصویر میکشد که کریس را به او تبدیل میکند. سقوط احساسی و همسالان دابل دی از لطف تأثیرگذار است و او شخصیت را کاملاً از لحن صوتی و عطف به حالت چهره میخکوب می کند. به عنوان سو اسنل توبهکار، گابریلا وایلد نیز قوس شخصیت خود را با باورپذیری و حساسیت پایهای تجسم میدهد. جودی گریر به راحتی با لحنی غیر مزخرف و در عین حال دلسوزانه به نقش خانم دژاردن می پردازد.
کری به کارگردانی کیمبرلی پیرس و نویسندگی روبرتو آگویر-ساکاسا بر اساس فیلمنامه اصلی لارنس دی کوهن و رمان استفن کینگ، بر روی بال های خود اوج می گیرد و همانطور که اشاره شد، با چرخشی در قرن بیست و یکم به مسائل اجتماعی و به ویژه قلدری می پردازد. همانطور که مور که خود یک مادر است، خاطرنشان می کند: «[قلدری] یک موضوع بزرگ و بزرگ است. باید خیلی خیلی مراقبش باشی شما نمی توانید همه چیز را با یک قلم مو تار کنید زیرا طیف وسیعی از رفتار وجود دارد. در یک انتها ممکن است متلک داشته باشید. . . اما پس از آن انزوای واقعی و سوء استفاده واقعی وجود دارد.» همچنین نگرانی هایی درباره مضامین مذهبی فیلم مطرح می شود. به گفته پیرس، «این یکی از جذابترین چیزها برای جولیان [مور] و من بود. چگونه این را روشن می کنید که [مارگارت] بخشی از یک کلیسا بود و او را ترک کرد؟ [ما باید] مطمئن می شدیم که شمایل نگاری در خانه مشخص است، اما شما را وادار نمی کند که در مسیر یک دین بروید. . ما مسئولیت بزرگی برای درست کردن آن احساس کردیم.» به همراه طراح تولید کارول اسپایر، این نگرانی و دیگران به طور خلاصه به دست آمده اند.
آگویر-ساکاسا و پیرس که توسط پیرس به عنوان یک «هیجانانگیز ترسناک [با] دختری که قدرتهای فوقالعاده دارد و در حالی که این قدرتهای فوقالعاده را پشت سر میگذارد، هیجانانگیز است و ترسناک است» توصیف کرد. داستان، ادای احترام به فیلم دی پالما، در حالی که کری را از آن خود می کند. در حالی که «بزرگترین موتور داستان رابطه مادر و دختر است. . نکته دوم قدرت هاست. قدرت ها او را به جلو سوق می دهند زیرا این یک داستان هویتی است، این دختری است که کنترل چیزی را در دست می گیرد. . و اگر قرار بود کتاب را گرامی بدارم، داستان منشأ ابرقهرمان را مطرح میکردم.»
همانطور که داستان قوی است، بصری ها به همان اندازه قوی هستند. پیرس، کارگردانی که «دوست دارد دنیای واقعی بسازد»، به استیو یدلین، فیلمبردار و دنیس براردی، گورو جلوههای بصری، برای تخصصهایی که به او اجازه میدهد «در یک حوزه دیجیتال زندگی کند و در واقع کارهایی را انجام دهد که قبلاً نبودهاند، اما آنها را به طور کامل ادغام کند، روی آورد. سطح داستان و شخصیت.»
«من داستانی میخواستم که عاشقش شوید و عمیقاً به درون شخصیتهای اصلی بروید. برای من مهم بود که انتخاب رنگ ها برای شما مست کننده باشد و شما را به داخل بیاورد. همچنین مهم بود زیرا من از فیلم به سمت دیجیتال می رفتم. من از الکسا استفاده کردم و الکسا دارای سطحی از گرما و عمق است که شما را نیز به داخل می آورد. من زمان زیادی را با استیو بر روی جرثقیل مینی تکنو گذراندم. . من آن تکنو جرثقیل را هر روز در مجموعهام زنده نگه میداشتم و به ما این امکان را میداد که به مکانهایی برویم که نمیتوانستید تصور کنید. این به ما این امکان را میدهد که با شخصیتها ارتباط برقرار کنیم. . Steadi-Cam هم برای من مهم بود. در خانه، میخواستم وقتی مارگارت داشت کری را تعقیب میکرد، زیرا مارگارت بر او مسلط بود (و بالعکس)، احساس کنید که Steadi-Cam دقیقاً روی او بود و همانطور که او در حال رفتن است، شما به عقب برمیگردید و دیوارها را احساس میکنید. از آن خانه به شما نزدیک است.» وقتی صحبت از جلوههای بصری میشود، چیزی «واقعاً مهم» برای پیرس، «باز هم، بازگشت به قدرتها و بازگشت به این قهرمانی که دوستش داریم، آنها همیشه از او سرچشمه میگرفتند. این چیزی بود که با دنیس واقعاً روی آن کار کردیم.»
فیلمسازان از این واقعیت قدردانی خواهند کرد که پیرس و تیمش بیش از چند کار «خارج از هنجار» انجام دادند. یکی از آنها تخریب اوج اقامتگاه سفید است که در اوایل تولید بر خلاف انتها انجام شد. برای پیرس، 'این که بتوانم این کار را با خانه انجام دهم، هیجان انگیز بود!' طراحی شده به گونه ای که 'فروپاشی' و روی خود جمع شود، در حالی که کاخ سفید خود یک ساختار فیزیکی با مجموعه ها و طراحی واقعی بود، تخریب به صورت دیجیتالی اجرا شد. با بررسی عکس خانه با بیش از 6500 تصویر و اسکن لیدار، خانه دیجیتالی ایجاد شد که پس از آن امکان تخریب بصری خیره کننده، با سنگ ها و صخره هایی که از آسمان می افتند را فراهم کرد. از سوی دیگر، زمانی که نوبت به سکانس جشن جشن مشهور می رسید، بیشتر صحنه به عنوان یک فیلم اکشن در نظر گرفته می شد که با ترفندها و جلوه های فیزیکی عملی با ترفندهای دوربین و پیشرفت های دیجیتال ترکیب می شد. سیمکاری نیز در اجرای بدلکاریهای عملی در طول فیلم نقش مهمی ایفا میکند و مورتز و مور همه کارهای بدلکاری خود را انجام میدهند.
نور و اشباع رنگی که با داستان ادغام شده است، واضح، واضح، اشباع شده و متمایز است و پهنای باند تونالیستی ایجاد می کند که به صورت بصری داستان و پالت احساسی آن را منعکس می کند. و وقتی صحبت از خون می شود؟ همانطور که مورتز خودش می خندد، 'ما یک کتاب خون داشتیم.'
زمان مناسب است. زمان هم اکنون است. کری با تمام شکوه و عظمت غرق در خون خود، مانند همیشه وحشتناک، امیدوارکننده و نیرومند به عنوان سخنان اصلی کینگ، برای نسل جدید به سن می رسد.
به کارگردانی کیمبرلی پیرس
فیلمنامه توسط روبرتو آگویر-ساکاسا و لارنس دی کوهن بر اساس رمانی از استیون کینگ
بازیگران: کلویی گریس مورتز، جولیان مور، جودی گریر، پورتیا دابلدی، انسل الگارت، گابریلا وایلد
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB