چند نفر از شما درباره 'هولودومور' می دانید یا حتی در کلاس های تاریخ جهان در مدرسه درباره آن شنیده اید؟ احتمالا زیاد نیست. برای مدت طولانی، این یک رویداد انکار شده بود، بسیار شبیه به هولوکاست. این قطعهای از تاریخ جهان است که مانند بسیاری از موارد نسلکشی و وحشت، زیر فرش کشیده شده بود تا اینکه کسی جرات کرد نوری بتاباند و داستان را تعریف کند. در این مورد جورج مندلوک کارگردان و ریچارد باچینسکی هوور فیلمنامه نویس با درام تاریخی، BITTER HARVEST. هر دو مرد نه تنها از میراث اوکراینی هستند، بلکه ارتباط مستقیمی با هولودومور دارند. خانواده باچینسکی هوور در دهه 1940 از اوکراین فرار کردند. مادر مندلوک از بازماندگان هولودومور بود.
هولودومور (به معنای مرگ بر اثر گرسنگی در زبان اوکراینی) قحطی اجباری مردم اوکراین بود که توسط جوزف استالین بین سالهای 1932 و 1933 دستور داده شد. بین 2.5 تا 7.5 میلیون نفر نه تنها از گرسنگی، بلکه از خشونت متعاقب رژیم استالین در اجرای این قانون جان باختند. دستورات او گودال هایی حفر شده بودند که اجساد مردگان را مانند زباله در آنها می انداختند. برخی از مردم فرار کردهاند و یا زنده ماندهاند تا این داستان را ببینند یا این تجربیات را به فرزندان و نوههای خود منتقل کردهاند تا بتوانند داستان را تعریف کنند. من اولین بار در دبیرستان از یک همکلاسی که پدربزرگ و مادربزرگ و والدینش (کودکان در آن زمان) از اوکراین فرار کردند و از حکومت استالین فرار کردند و در نهایت راهی ایالات متحده شدند تا آیندهای سرشار از آزادی را بسازند، هولودومور را یاد گرفتم. دیدن این قطعه از تاریخ که اکنون بر روی صفحه نمایش بزرگ باز می شود، حتی تکان دهنده تر از زمانی است که برای اولین بار از آن دهه ها پیش مطلع شدم. BITTER HARVEST هم آزاردهنده و هم جذاب است. نیروگاه عاطفی یک فیلم، از لحاظ عاطفی طنین انداز است و روایتی جذاب از تاریخ است. ترس و وحشت قابل لمس است. درد طنین انداز است.
نزدیک شدن به داستان از طریق یک هنرمند جوان ایده آلیست به نام یوری و عشق زندگی او، ناتالکا، یار دوران کودکی او، به عنوان بافت پیوندی و راهی رمانتیک به تاریخ برای مخاطب عمل می کند.
جوانی آنها که در حومه اوکراین بزرگ شدهاند، بتهای دوستداشتنی بوده است. جامعه قوی است همانطور که علم مردم است. دین پایه سعادت و اعتقادات آنهاست. یوری بهویژه به لطف پدربزرگش ایوان، یک مرد نظامی سابق، یک عنصر اضافه به زندگی خود دارد. یوری و ایوان در سرتاسر جهان با هم اختلاف دارند که ایوان از قبل می داند کشور و مردان تشنه قدرت چگونه کار می کنند و هزینه آزادی سخت اوکراین پس از جنگ جهانی اول را می داند. ایوان همیشه به یوری یادآوری می کند که زنگ کلیسا به صدا در می آید تا به کشاورزان هشدار دهد که بلشویک ها در حال آمدن هستند. اما یوری به خرد و تجربه پدربزرگش توجهی نمیکند و در عوض به ایدهآلهای دوستانهاش و دیدگاه «آرمانشهری» استالین اعتقاد دارد. آیا آنها هرگز ملاقات ذهنی خواهند داشت؟
اما با روی کار آمدن جوزف استالین زمان در حال تغییر است. (با استدلال محققان که قحطی توسط استالین به عنوان وسیله ای برای سرکوب جنبش استقلال اوکراین طراحی شده بود). استالین شروع به تسلط بر مزارع می کند، محصولات را تصرف می کند، دولت را وادار به جمع آوری می کند، و سپس از تبلیغات برای ترسیم تصویری از اوکراینی ها به عنوان شورشیان و مخالفان استفاده می کند. با این حال، استالین و یارانش، به ویژه کمیسر محلی اش سرگئی، استدلال می کنند که روش های او برای برابری با غذا و ثروت برای همه ضروری است. یوری و دوستانش از وقایع در حال رخ دادن کور شده اند و معتقدند که می توانند تفاوت ایجاد کنند.
یوری که ناتالکا از او خواسته برای تحصیل هنر به کیف برود، مزرعه را ترک می کند. و در حالی که او به مدرسه هنر راه پیدا می کند، متوجه می شود که رویاها و سخنرانی های ایده آلیستی که دوستانش درباره عظمت بینش استالین مطرح کرده بودند، درست نیست. حتی در کیف گرسنگی وجود دارد و یوری فقط می تواند تصور کند که در خانه چه اتفاقی می افتد. یوری که مجبور است مدرسه هنر را ترک کند، زیرا دیدگاه هنری و تفاسیر رژیم 'جدید' بلشویک را ندارد، مشاغل عجیب و غریب را انتخاب می کند تا فقط غذا را در دهان بگذارد و سقفی بالای سرش نگه دارد و در نهایت خود را در یک روسی می بیند. زندان (برای جلوگیری از خرابکاری، من مشاغل را فاش نمی کنم، اما اجازه می دهم خودتان ببینید.) در این بین، ناتالکا در خانه مجبور به انجام کارهای غیرقابل گفتن برای زنده ماندن و تامین غذا برای خانواده شده است و خود را قربانی آن می بیند. خشونت سرگئی اما ناتالکا کسی نیست که به این راحتی تسلیم شود و همیشه امید و ایمان داشته باشد.
یوری که متوجه میشود باید راه خود را به خانوادهاش بازگرداند، سرانجام پس از کشتن یک افسر روسی با چاقو، از زندان فرار میکند، به مقاومت ضد بلشویک میپیوندد و در راه خانه با پسر جوانی به نام لوبکو دوست میشود که خانوادهاش را در این شهر از دست داده است. همه جنون در حالی که این دو برای اجتناب از ارتش استالین که به دنبال شورشیان هستند، تلاش می کنند، یوری به این فکر می کند که اگر و چه زمانی به خانه بازگردد، چه چیزی را پیدا خواهد کرد. آیا ناتالکا آنجا خواهد بود؟ مادرش؟ پدربزرگش؟ و سرنوشت همه آنها چه خواهد شد؟
به عنوان یوری، مکس آیرونز قلب BITTER HARVEST است که به عنوان رابط بین گذشته و آینده عمل می کند. آیرونز که برای اولین بار در اقتباس YA از 'میزبان' توجه را به خود جلب می کند، حضوری دارد که انسان را بسیار شبیه عنکبوت هایی که مگس را جذب می کند، به نزدیک تر می کشاند، اما به روشی خوب. آیرونز قدرت و لطافت عاطفی را به عنوان یوری نشان می دهد و غیرقابل باور است. آیرونز برای تقویت عملکرد خود، علاوه بر شرکت در کلاسهای هنری، تاریخ اوکراین را نیز مطالعه کرد تا به اصالت یوری بیفزاید. نکته حائز اهمیت در کل تولید این است که داستان عمدتاً از طریق چشمان یوری روایت میشود و به لطف سفرهای او، فیلم دیدگاههای تجربی مختلفی را باز میکند که آیرونز همه آنها را زنده میکند.
پا به پای آیرونز سامانتا بارکس است. به عنوان ناتالکا، او یک عامل 'وای' را برای اجرای خود به ارمغان می آورد. چنین آسیب پذیری، چنین خشم و عصبانیت، چنین قدرت و اعتقادی. در سرتاسر داستان پر فراز و نشیب ناتالکا لحظه ای دروغ از او وجود ندارد.
باری پپر بار دیگر با اجرای احساسی آفتاب پرست در نقش یاروسلاو به صفحه نمایش فرمان می دهد. و البته، ترنس استمپ در نقش پدربزرگ افسانهای یوری، ایوان، بی عیب و نقص است و برای انتقال زندگی ایوان به ماهیت ضمنی و تأملانگیزی تکیه میکند.
با این حال، این دو اجرای شگفتانگیز از گری الیور و تامر حسن میآیند. الیور، به لطف مو، آرایش و لباس، زنگ مرده ای برای جوزف استالین است. آداب و رسوم شناخته شده و هماهنگی که جهان با استالین دید، به جوهر مرد اضافه می شود، با الیور که کاملاً همه را مجسم می کند. و سپس تامر حسن وجود دارد. به عنوان کمیسر سرگئی، حسن شخصیت شیطانی است. به جرات می توانم بگویم که حسن شخصیتی خلق کرده است که با شرارت خالصی به آن دامن می زند تا با هر شروری که تا به حال روی پرده دیده شده است رقابت کند. از خشونت فیزیکی گرفته تا زورگویی لفظی تا فرمان سواری، نمی توان از حسن نگاه کرد.
بازی جذاب جک هولینگتون در نقش لوبکو بیش از ارضای سنگ محک امید به آینده است.
ریچارد باچینسکی هوور، فیلمنامهنویس، واقعیتهای تاریخ را با خود داستان و خوشبختانه جورج مندلوک نیز با تجسم داستان نمیپوشاند. با این حال، نکته کلیدی در ایجاد این رویداد تاریخی تا این حد برای مخاطبان امروزی این است که تاریخ از طریق شخصیتهای جذابی مانند یوری و ناتالکا با اجراهایی که به هم متصل میشوند، روایت میشود.
این یک انتخاب جالب برای مندلوک کارگردان است. پس از دههها کارگردانی تلویزیونی، این داستان هولناکی برای پرش برای پرده بزرگ است، اما او نه تنها با تجسم ساختار داستان، بلکه از طریق فیلمبرداری و تدوین کار فوقالعادهای انجام میدهد. با همکاری مجدد با فیلمبردار داگ میلسوم که با او مینی سریال «کبوتر تنها» و چند کنسرت تلویزیونی دیگر را انجام داد، پالت بصری و ساختار نه تنها معتبر است، بلکه داستان خودش را به لطف تغییرات لحن سینمایی روایت می کند. (توجه - میلسوم با استنلی کوبریک در فیلمهایی مانند «درخشش»، «جلیقه تمام فلزی» و «یک پرتقال ساعتی» نقش خود را برش داد.) لنزینگ به زیبایی طراحی و اجرا شده است که از نماهای باز از مزارع گندم با رنگ طلایی و آسمان آبی گرفته شده است. صداهای تاریک و ناخوشایند زندان و مرگ در کیف. اگرچه تصویربرداری در صفحه عریض است، اما صمیمیت به جلوه های بصری وجود دارد که رابطه یوری و ناتالکا را منعکس می کند. تیراندازی در محل در بسیاری از نقاط مشابهی که هولودومور در آن اتفاق افتاد رنگ پریدگی وحشتناکی را ایجاد می کند که ناراحت کننده اما موثر است. مندلوک هرگز اجازه نمی دهد که تماشاگر با وحشتی که روی پرده اتفاق می افتد، راحت باشد یا احساس راحتی کند.
به لطف موزه معماری عامیانه و زندگی اوکراین، مندلوک و تیمش توانستند کلبه هایی با قدمت 150 سال را بازسازی کنند، لباس هایی که تا آخرین ذره گلدوزی رنگارنگ یا دکمه نظامی معتبر بودند. برای صحنه درو گندم افتتاحیه، CGI وجود ندارد. بازیگرانی استخدام شدند تا در واقع یک مزرعه گندم درو کنند که همه آنها فیلمبرداری شده و روی پرده دیده می شود. عکسبرداری در چندین مکان تاریخی، عمق بیشتری را به BITTER HARVEST اضافه می کند. یکی از مهم ترین مکان های تاریخی، سیاه چال است که یوری در آن زندانی است. این یک سیاه چال واقعی است که در طول Holodomor استفاده می شود. اوکراینیها که در زیر زمین قرار داشتند، زندانی و سپس در اینجا اعدام شدند. همانطور که جای تعجب نیست، بسیاری از وسایل نقلیه استفاده شده در فیلم نیز به دهه 1930 باز می گردد و در بسیاری از موارد در واقع برای انتقال اجساد به گودال های مرگ استفاده می شود. همه اینها توسط مندلوک و میلسوم زنده شده است.
نکته قابل توجه این است که اما برای بازیگران اصلی و روسای گروه، بیشتر بازیگران و عوامل فیلم از مردم محلی اوکراین هستند که بسیاری از آنها خانواده ای دارند که در هولودومور زندگی می کردند.
ویرایش به لطف استوارت بیرد و یکی از ویراستاران لنکا سواب بسیار عالی است. به لطف کار بیرد با 007 و فیلم هایی مانند «سلاح مرگبار» و «سخت بمیر 2»، او حس بسیار خوبی برای اکشن و سرعت دارد و در اینجا ناامید نمی شود. اما هشدار داده شود. خشونت وحشیانه است. بی رحمی لجام گسیخته نسبت به اقدامات بلشویک ها وجود دارد. هیچ چیز از نظر قندی پوشیده نشده و «بریده» نیست. و اجساد مرده و مثله شده فراوانند. با این حال، جزر و مدی دوست داشتنی در فیلم وجود دارد. پایان کتاب زیبای داستان یوری و ناتالکا به لطف دو کودک خردسال شاد و بی دغدغه در آب های بکر محلی می آید، سپس به طور استعاری در زندگی مشترک شناور می شوند، اما برای پایانی رویایی از امکان با امید به آینده به آب باز می گردند. چیزی که برای مخاطب باقی مانده است.
کمی نگران کننده این واقعیت است که همه بازیگران اصلی لهجه بریتانیایی دارند در حالی که بقیه بازیگران از روسی یا اروپای شرقی خبر می دهند. اگرچه از نظر صوتی برجسته است، اما در کل چیزی از فیلم کم نمی کند.
شکی نیست که BITTER HARVEST با اشتیاق ساخته شده است. اشتیاق برای گفتن داستان هولودومور، اشتیاق برای رساندن صدایی به افراد بی صدا. این اشتیاق در طول فیلم به خوبی می درخشد. و از طریق اعتبارات بمانید. عکسهای هولودومور و آمارهای همراه، جزئیات واقعی تلخ برداشت واقعی را نشان میدهند.
کارگردانی جورج مندلوک
نوشته ریچارد باچینسکی هوور و جورج مندلوک
بازیگران: مکس آیرونز، سامانتا بارکس، ترنس استمپ، بری پپر، تامر حسن، گری اولیور، جک هولینگتون
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB