نویسنده: دبی لین الیاس
کدام یک از ما از دستگاه خودپرداز استفاده نکرده است؟ چه کسی از یکی از کیوسک های خودپرداز مستقل که در پارکینگ های سراسر کشور پراکنده است استفاده کرده است؟ این دو سوال را در نظر بگیرید و آنها را به دست فیلمنامه نویس کریس اسپارلینگ (او به ما رایان رینولدز دردفن شد) و برای اولین بار کارگردان فیلم، دیوید بروکس، و ما برای خودمان یک پیشفرض هیجانانگیز برای یک فیلم - یک فیلم هیجانانگیز - با امکانات خارقالعاده داریم. و در بیشتر قسمتهای فیلم، بروکس قبل از اینکه ما را با بزرگترین سوال بیپاسخ روز بگذارد، با نهایت هیجان در صندلیتان با این امکانات روبرو میشود - چرا؟
دیوید، کوری و ایو همگی در بخش های مالی مختلف یک شرکت کارگزاری سهام کار می کنند. دیوید و کوری کارگزاران واقعی هستند و ایو کاری 'در امور مالی' انجام می دهد. ملاقات در جشن کریسمس شرکت، تا حدودی برای همه آنها یک روز تلخ و شیرین بوده است. دیوید مدتهاست که حوا را دوست دارد، اما از صحبت کردن با او خیلی می ترسد و اکنون فهمیده است که امروز آخرین روز او در شرکت است. دیوید با اضافه کردن توهین به جراحت، تمام 401 هزار نفر یک نفر را در یک سرمایه گذاری بد از دست داد و مشتری را تا حدی عصبانی کرد که او تلفن را به هم زد و تماس با دیوید را قطع کرد. کوری، دوست دیوید و یک شخصیت نفرتانگیز، همیشه برای چیزی کلاهبرداری میکند و هیچ گونه اخلاص یا نگرانی برای دیگران ندارد، مگر اینکه به نفع او باشد. و حوا، در حالی که بسیار زیباست، تا حدودی محرمانه و دور به نظر می رسد.
همانطور که ایو مهمانی را ترک می کند، دیوید آخرین و آخرین تلاش خود را برای گرفتن یک قرار از ایو انجام می دهد. و در حالی که او دقیقاً با او قرار نمی گذارد، او پیشنهاد او را برای سوار شدن به خانه در هوای سرد شب می پذیرد. البته، کوری، بیش از آنکه از مهمانی مست شده باشد، از دیوید نیز می خواهد که او را به خانه برساند، که دیوید با اکراه انجام می دهد. کوری که هم دیوید و هم ایو را عصبانی می کند، همچنان به خواسته هایش ادامه می دهد. او غذا می خواهد. پیتزا. او پول ندارد. او می خواهد پول قرض کند. او تا زمانی که پیتزا را نگیرد از رفتن به خانه امتناع می کند. دیوید که خودش پول نقد ندارد – و پیتزا فروشی کارت اعتباری نمی گیرد – سازش می کند و کوری را ساعت 2 بامداد به دستگاه خودپرداز می برد.
خارج از مسیر معمولی و در وسط یک پارکینگ خالی، دستگاه خودپرداز یکی از کیوسک های شیشه ای مستقل است. مطمئناً باید یک دستگاه خودپرداز در یک منطقه 'مسکونت' تر وجود داشته باشد، اما کوری اصرار دارد که این نزدیکترین مکان پیتزا است. با کشیدن داخل پارکینگ، متوجه می شوید که دما 5 زیر صفر است، که وقتی دیوید ماشین را حداقل 3 ردیف عقب و دور از دستگاه خودپرداز پارک می کند کاملاً منطقی است. (نه، اینطور نیست، اما او انجام می دهد.) کوری بدون توجه به اطراف آنها، از ماشین به سمت کیوسک خودپرداز می رود و دیوید و ایو را در ماشین می گذارد.
به نظر می رسد که برای همیشه طول بکشد، دیوید اکنون نیمه راه را در سراسر پارکینگ می دود تا ببیند چه چیزی طول می کشد. کوری متحیر است و مدعی است که کارت ATM او کار نمی کند. (آیا او فقط ارزان است؟ یا کارت واقعاً کار نمی کند، اما چگونه او وارد کیوسک شد؟) حال خودش که بد و سرد می شود، به سرعت به پسرها می پیوندد. و سپس این اتفاق می افتد.
در حالی که گروه آماده رفتن می شوند، در پارکینگ ایستاده و فقط به آنها خیره شده و از سر تا پا در پارکی پوشیده شده است، مردی غیرقابل شناسایی است. او چه میخواهد؟ او کیست؟ او فقط آنجا ایستاده است. در حالی که ترس محسوسی به وجود میآید، گروه مردی را میبیند که سگش را در انتهای پارکینگ راه میبرد. با زدن شیشه و فریاد زدن، امیدوارند توجه او را جلب کنند. تنها کاری که انجام می دهند این است که توجه ناخواسته را به او جلب می کنند زیرا غریبه کلاهدار به سمت او می دود و او را می کشد.
دیوید، کوری و ایو زندانی هستند. اما چرا؟
در حالی که ساعت به سمت روشنایی روز می چرخد و دمای بیرون همچنان پایین می آید، قاتل آنها را مسخره می کند. به کیوسک حمله می کند. حرارت را قطع می کند. او ماشین آنها را خراب می کند. با افزایش تنش، وفاداری در دستگاه خودپرداز جعل می شود، اما از هم می پاشد. بدگمانی و سرزنش حاکم است. وحشت شروع می شود. ترس این سه نفر را گرد هم می آورد تا بدگمانی آنها را از هم جدا کند. جالب است که آنها در حال یخ زدن هستند و می میرند، اما هیچ یک از آنها همدیگر را برای گرما در آغوش نمی گیرند و نگه می دارند که اولین قانون در دماهای یخبندان است. شبهه خیلی زیاد است.
اما فیل در اتاق همیشه همه جا حاضر است - چرا؟ چرا دستگاه خودپرداز مورد حمله قرار گرفته است؟ آیا دستگاه خودپرداز است؟ آیا این یکی از سه مورد داخل است؟ چرا مردی را که سگش را راه میاندازد بکشید؟ یا یک نگهبان که متعاقباً ظاهر می شود؟ آیا قاتل هدف خاصی دارد یا فقط یک قاتل بی حساب است؟ آیا همه ما نگران نیستیم و نیمه شب از روی شانه های خود نگاه می کنیم؟ آیا همه ما به افرادی مشکوک نیستیم که ساعت 2 بامداد به دستگاه خودپرداز در یک پارکینگ متروک میروند (البته هرگز فکر نمیکنیم که ما هم یکی از آن افراد ترسناکی هستیم که در آنجا به دیگران توجه میکنیم)؟ و چرا به آن خودپرداز مراجعه کنید؟ و چرا آنقدر دور از کیوسک پارک کنید؟ و قاتل زنجیره ای قد بلند در پارک کیست؟ ذهن با سؤالات می پیچد زیرا وحشت مخاطب را فقط با تماشای این وحشت پر می کند.
متأسفانه، من از بازی هر سه کارگردان - به ترتیب جاش پک، برایان گراتی و آلیس ایو در نقش کوری، دیوید و امیلی ناامید شدم. انتظار بیشتری داشتم، به خصوص از پک که مرا شگفت زده کردحواس پرتی. هیچکدام واقعاً با مخاطب طنینانداز نمیشوند. آنها هرگز ارتباط عاطفی برقرار نمی کنند و در نتیجه برای من مهم نیست که زنده باشند یا بمیرند. تقابل بین پک و گرااتی در دفتر افتتاحیه جذاب و سرگرم کننده است و در عین حال سؤالات اساسی را مطرح می کند که بعداً مطرح می شود، اما وقتی همه آنها سوار ماشین می شوند و کوری پک کارهای بیشتری را به عهده می گیرد، به سرعت از بین می رود و باعث آزار می شود. ماهیت مشکوک 'او چه کاری دارد'. آلیس ایو با عدم واقع گرایی و ارتباطش و همچنین پس از دیدن او در آینده، مرا شگفت زده کردکلاغ سیاه،من نگران این هستم که او واقعاً فاقد هر گونه اجرای معنادار باشد. او با صفحه نمایش بزرگ غریبه نیست، و اگرچه ATM (وکلاغ سیاهبرای آن موضوع) نقشی کاملاً متفاوت برای او است و نقشی که در 80 درصد فیلم همراه با پسران روی پرده است، فقط هرگز آن را «نفروش» نمیکند. Geraghty عنصر بیگناهی و ساده لوحی را در نقش دیوید به ارمغان میآورد، اما به جایی نمیرسد جز اینکه بر ایده تصادفی بودن اعمالی که اتفاق میافتد تاکید کند. ستاره واقعی این فیلم خود دستگاه خودپرداز است.
همانطور که قبلاً می دانیم ازدفن شدکریس اسپارلینگ در ایجاد و استخراج تنش در موقعیت های محدود مهارت دارد. او با تسخیر خودآگاه و ناخودآگاه، از ذهن به بیشترین مزیت خود استفاده می کند و در عین حال تمرکز احساسات را در محدوده زمانی و مکانی محدود می کند. و او این کار را دوباره با خودپرداز انجام می دهد. کلید دیالوگ درون فیلم و مفهوم تصادفی و 'زنجیره ای از رویدادهای زندگی' است که توسط شخصیت امیلی بیان شده است. با این حال، این فقط یک قوطی بزرگتر از کرم ها را در مورد چرایی پشت وقایع ATM باز می کند و ذهن را با پاسخ های احتمالی متحیر می کند. کار دیوید بروکس، کارگردان، به کارهای اسپارلینگ اضافه شده است.
بروکس با استفاده از روابط فضایی کلاستروفوبیک به نفع خود، داستان را به چیزی مرتبط و شخصی برای هر یک از ما تبدیل می کند. ما می توانیم خود را در این شرایط ببینیم. بروکس با ساخت دستگاه خودپرداز با دیوارهای جدا شده برای تسهیل نورپردازی و فیلمبرداری، به ترتیب زمانی عکس می گیرد، بنابراین او را قادر می سازد تا زمانی که قاتل ما شروع به بیرون ریختن قربانیان ما می کند، کیوسک را کاملاً مهر و موم کند. نورپردازی در مجموعه تعبیه شده است و طبیعی، روشن و فلورسنت است و از واقعیت دستگاه های خودپرداز در جهان تقلید می کند. در تنظیم لحن و تنش بسیار مؤثر است.
من از پالت براق، فولادی سرد و یخی دستگاه خودپرداز و لطیف بودن لنز به وجد آمده ام. بنگت جان جانسون، فیلمبردار، مردی است که باید تماشا کرد که کادربندیاش از دوربین در فضای محدود به طرز درخشانی اجرا میشود، اگرچه من دوست دارم با استفاده بیشتر از کلوزآپ برای ایجاد شدت بیشتر و ایجاد ترس، آن را از نزدیکتر ببینم. او که کاملاً با DP Jonsson قبل از ATM ناآشنا بود، قطعاً توجه من را با نمایش بصری خیره کننده خود جلب کرد - به ویژه با توجه به اینکه 95٪ فیلم در شب فیلمبرداری می شود.
و برای اعتبارات بمان!!!! عناوین پایانی با دقت طراحی شده اند و در کل داستان بسیار یکپارچه و گویا هستند.
کوری – جاش پک
دیوید – برایان گراتی
امیلی – آلیس ایو
به کارگردانی دیوید بروکس. نوشته شده توسط کریس اسپارلینگ.
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB