نویسنده: دبی لین الیاس
نگاهی به خلوص یک صحنه جادویی نور، روشن و اثیری در AT Middleton بیندازید و بلافاصله متوجه خواهید شد که عشق چه احساسی دارد یا باید احساس کند. سعادت و شادی چه احساسی دارد یا باید احساس کند. یک نگاه به چهره اندی گارسیا در ماشین بیندازید یا غم شیرین را در صدای او بشنوید که شخصیت او جورج و پسرش کنراد 'راه طولانی را به خانه طی می کنند' تا زیبایی یک روز کمی طولانی تر بماند و این نیز به شما می گوید نه تنها چقدر عشق و سعادت احساس می شود، بلکه دل شکسته است. یک نگاه به موی ادیت ورا فارمیگا که پس از خندیدن به نجابت جورج پاپیونی گارسیا به آرامی روی صورتش می ریزد، سعی کنید دوچرخه سواری کنید، و می دانید عشق چیست. اما آنچه شما نیز می دانید این است که زندگی چگونه است. AT MIDDLETON یک داستان عاشقانه برای مخاطبان بالغ و یک درس زندگی برای همه است.
جرج هارتمن، جراح قلب، 18 سال است که این روز را برنامه ریزی کرده است - روزی که پسرش را به دیدن محوطه دانشگاه می برد. جورج دکمهدار و راستبند، تصویر برادران بروکس، پولهای کهنه، نجابت در شلوار خاکی، کت و شلوار سرمهای و پاپیون همیشه حاضر است (بسته است، حواستان باشد، گیرهاش نیست). حالت او عالی است، سوالات و آداب او بی عیب و نقص است. از سوی دیگر، پسرش کنراد، به اندازه جورج برای رفتن به یک کنسرت هوی متال، علاقه زیادی به بازدید از شهر کوچک و دورافتاده کالج میدلتون دارد.
ادیت مارتین یک آزاده است که فقط می خواهد دخترش آدری زندگی را تجربه کند و آنقدر جدی نباشد. آدری به جهنم خم شده و مصمم است به میدلتون برود، زیرا نه تنها میدلتون تنها مدرسه برای اوست، بلکه بهترین استاد زبان شناسی کشور را دارد، کسی که او قصد دارد با هوشمندی و سرسختی خود خیره شود و او را مجبور کند که او را به عنوان خود بپذیرد. دانشجو حتی اگر فقط دانشجوی سال اول باشد. آدری گونگ هو، تک فکر و متمرکز است، از دنیا و همه امکانات آن غافل است.
از آنجایی که والدین و دانشآموزان از هر طبقهای برای تور اجباری والدین-فرزند به میدلتون میآیند، یک چیز واضح به نظر میرسد - آیا آدری و کنراد در بدو تولد عوض شدند زیرا هر کدام به وضوح به والدین دیگر تعلق دارند. نه، آنها این کار را نکردند، اما اگر تلاش میکردند، نمیتوانستند تفاوت بیشتری با والدین خود داشته باشند. با این حال، وجه مشترکی که بچه ها به اشتراک می گذارند، خجالت اجباری والدینشان است که هر کدام سوالات عجیب و غریب می پرسند و اظهارات نامناسبی را به راهنمای تور می زنند. و هر چه پدر و مادر شرم آورتر باشد، باعث آزار دیگری می شود و جرقه های برق بین آنها بیشتر می شود.
طولی نمیکشد که جورج و ادیت تور را رها میکنند و خودشان بیرون میروند - البته به اصرار و اصرار ادیت که خودجوش و آزاد باشد. با این حال، آنچه اتفاق میافتد، جادوی محض است، زیرا هر یک از آنها شروع به یادآوری میکنند که جوان بودن، زنده بودن، بدون محدودیت، با آینده در پای شما و دنیا به عنوان صدف شما چیست. اما زمانی که نمای زندگی هر یک از آنها شکسته میشود و آنها باید به شکستها و عیوب خود و زندگیهایی که به آن رضایت دادهاند اعتراف کنند، این رنگ ملایمخولیایی را نیز به همراه میآورد. همانطور که آنها می گویند، با این حال، حقیقت شما را آزاد می کند و با این آزادی جدید است که می بینیم عشق شکوفا می شود و مخالفان جذب می شوند، زیرا جورج و ادیت در «میدلتون» ملاقات می کنند، جایی که آنها فقط می توانند با یکدیگر «باشند». اما، چه اتفاقی میافتد وقتی روز به پایان میرسد و آنها باید دوباره با بچههایشان متحد شوند و به زندگی خود برگردند؟
و در حالی که جورج و ادیت در حال یافتن خود و بزرگ شدن هستند، کنراد و آدری به لطف ایستگاه رادیویی کالج حکیم دی جی، بانیارد اسلیم، و پروفسور امرسون، بت چشمان آدری، همین کار را انجام می دهند. آیا زندگی مهمانی یک شهر بزرگ و مدرسه بزرگ واقعاً همان چیزی است که کنراد می خواهد؟ آیا آدری می تواند حتی تحت فشار شخصیت افراطی تیپ A قبل از انفجار زنده بماند؟ می بینید کالج جایی است که آموزش و یادگیری هرگز در آن پایان نمی یابد. مهم نیست که چه سنی یا موقعیتی در زندگی دارید.
ورا فارمیگا به طور مثبت با سبکی آزادانه می درخشد که اگرچه صادقانه و خالصانه با رشد و تشدید رابطه ادیت با جورج، درد و رنج زندگی ای را که 'به آن راضی شده' می پوشاند. فارمیگا تعادل فوقالعادهای بین حقیقت و درد پیدا میکند و در نتیجه با هر نفس، هر لبخند، هر نگاه، صداقت فریاد میزند. به عنوان ادیت، فارمیگا یین کاملی برای یانگ اندی گارسیا است. شیمی آنها چیزی کم از جادو ندارد.
اندی گارسیا به عنوان پیراهن پر شده جورج لذت بخش است. با ظاهر دلپذیر برادران بروکس و آن پاپیون، نمیتوانید از پوزخند و پوزخند خودداری کنید، مخصوصاً با پیکان مستقیم و نجابت قدیمی که گارسیا برای جورج آورده است. صحنه دوچرخه سواری هیستریک است، همانطور که او برای اولین بار از برج ناقوس بالا می رود. در حالی که می دانیم گارسیا می تواند خنده دار باشد، اکنون می توانیم کمدی فیزیکی را به یکی از ابزارهای جعبه ابزار او اضافه کنیم. او شکوفا میشود و رشد میکند، کراواتش را شل میکند و با رفتاری آزادانه منفجر میشود که طراوتبخش و سبک است، تضاد کاملی با جورج ساکن و رواقی که ما برای اولین بار ملاقات کردیم. در پایان فیلم، گارسیا غیرقابل مقاومت است.
آنچه در اجرای فارمیگا و گارسیا بیش از همه گویای آن است، احساسات خالص و خامی است که روی میز گذاشته اند. آنها ما را به درون سر و قلب هر شخصیت راه می دهند. آنها به ما اجازه میدهند آنچه را که احساس میکنند، زمانی که آن را احساس میکنند، احساس کنیم. هرگز با ما رانده نمیشوند یا بهعنوان افراد خارجی یا آدمهای لوس رفتار نمیشوند. این یک رقص بسیار ظریف است که بازیگران زیادی نمی توانند به آن دست یابند، چه برسد به این رقص موثر. و همین تفاوتهای شخصیتها و مهارت فارمیگا و گارسیا است که بیپروا و بیدردسر، به طور ارگانیک به لحظات خندهدار زندگی دامن میزند.
ممکن است تام اسکریت و پیتر ریگرت زمان محدودی برای نمایش فیلم داشته باشند، اما نقشهای پروفسور امرسون و بانیارد اسلیم به ترتیب برای داستان بسیار مهم هستند، زیرا ثابت میکنند که لحظات مهمی از یادگیری و کشف برای کنراد و آدری هستند که در پشت خط داستان قرار گرفتهاند. از والدین آنها بازیگرانی مانند ریگرت و اسکریت برای ایفای این نقشها ضروری هستند زیرا ظاهرشان روی پرده، با عمق و وسعت کارشان که به عنوان سنگ محک برای همه ما عمل میکند، بلافاصله لحن شخصیت را تعیین میکند - معلم، مربی، درس زندگی.
در نقش آدری، تایسا فارمیگا با سفتی و در نهایت زیر سوال بردن خود اوج می گیرد. دگرگونی عاطفی شگفت انگیز شخصیت که تایسا نیز از طریق حضور فیزیکی خود آن را آغشته می کند. و این سختی نوع A است که به ضربات کمدی کمک می کند. فراتر از باورپذیری، رابطه مادر و دختری بین ادیت و آدری است و این کاملاً به دلیل پویایی واقعی خواهر بزرگ-خواهر کوچک ورا و تایسا است. با 21 سال فاصله بین آنها، ورا همیشه نقش مادری را در زندگی تایسا ایفا کرده است که برای AT MIDDLETON عالی است.
تازه وارد نسبی اسپنسر لوفرانکرو یک سورپرایز خوش آمدید است و به راحتی کفش های کنراد را پر می کند. با این حال، دختر گارسیا، دانیلا گارسیا، دختر گارسیا را به یک رابطه خانوادگی واقعی تبدیل میکند که به عنوان دانشجوی سینما، دافنه، به تحصیل جرج و ادیت کمک میکند، هرچند که با سیگار کشیدن در اتاق خوابگاهش همراه با هم اتاقی دافنه، تراویس، با بازی استفن، به شدت به آموزش جورج و ادیت کمک میکند. بورلو، دوست پسر واقعی گارسیا. ترکیب بازیگران نسلی کاملاً عالی است. و باید بگویم، زندگی واقعی پدر و دختر حتی بازی در یک لحظه به اشتراک گذاری مواد مخدر چیزی بود که باید از اندی و دانیلا می پرسیدم. در حالی که برای یک خارجی، ممکن است ناراحت کننده یا عجیب به نظر برسد، به گفته دانیلا، هیچ ترسی در آن صحنه وجود نداشت. ما روابط شخصی خود را در خانه رها می کنیم. این بخشی از کار است.»
از داستان گرفته تا انتخاب بازیگر تا لنز و همه چیز در این میان، AT Middleton این اولین حضور بلند سینمایی آدام راجرز به عنوان کارگردان را تکذیب می کند. سبکی و گشودگی در فیلم وجود دارد که استقبال می کند و هرگز بر شما سنگینی نمی کند، همانطور که غم های پنهان زندگی بر ادیت و جورج سنگینی می کند یا فشارهای کالج قریب الوقوع بر کنراد و آدری سنگینی می کند. کنتراست موثری که فقط به جذابتر کردن فیلم کمک میکند.
فیلمنامه راجرز و گلن ژرمن لذت بخش است. در حالی که با برخی از سوالات سخت زندگی روبرو می شوید و هرگز پاسخ های آسانی را ارائه نمی دهید، داستان مانند نسیم تابستانی بر سر شما می چرخد. شما فقط می خواهید سر خود را به عقب بیندازید، چشمان خود را ببندید و اجازه دهید که شما را با درخشش سعادتمندانه غسل دهد. همانطور که کهنه سربازان فارمیگا و گارسیا به صراحت می گویند، زیبایی AT MIDDLETON، قدرت شخصیت ها، 'همه چیز در صفحه است.' شخصیت ها با خودشان صادق هستند و با زندگی صادق هستند. و همه برای دیگران مربی یا معلم هستند. این یک رقص لذت بخش است که نمی تواند مناسب تر از مکانی برای یادگیری تنظیم شود. هر کس در پایان فیلم چیزی در مورد خودش میآموزد….. هدف از رفتن به کالج همین است - رشد کردن، بالهای خود را باز کنید و پرواز کنید. و این شامل بزرگسالان نیز می شود.
در حالی که موضوع «متضادها جذب میشوند»، موضوع آتش و یخ، یک روایت استاندارد است، چیزی که آن را از «دوران آسیاب» دور میکند، شوخیهای حواسانگیز و نوجوانانهای است که ادیت و جورج انجام میدهند. (دزدیدن دوچرخه، دزدیدن دزدکی به داخل برج ناقوس دانشگاه، بازیهای بازیگوش در بخش لوازم تئاتر و غیره) برای ما در گروه سنی ادیت و جورج، بلافاصله شما را با گرما و درخشش طلایی روزهای گذشته پر میکند و یادآوری میکند. ما که ما نیز، هنوز می توانیم در قلب جوان باشیم.
قدردانی از ساختار داستان این است که اگرچه کنراد و آدری ممکن است رانندگان صندلی عقب باشند، آنها همراه با والدین به مقصد خود می رسند. زندگی در طول این روز برای همه با حل مشکلات فوری انجام می شود و همه را با وعده امید و آنچه هنوز در راه است می گذارد.
یک غافلگیری واقعی این است که فیلم با یک تعظیم با خوشحالی تمام نشده است. پایان ظرافت شیرینی است که برای زندگی صادق است. و بله، خانم ها، دستمال کاغذی بیاورید. در پایان فیلم، اندی گارسیا شما را به گریه میاندازد.
امانوئل کادوش فیلمبردار با سبکی و بازی استعاری با نور و لنز خود خیره می شود. استفاده او از شراره های خورشید خیره کننده، جادویی و زیبا است و ما را با استعاره خیره می کند. به طور مشابه، اولین پیاده روی ادیت و جورج از برج ناقوس، زاویه دوربین POV به سمت بالا، استعاره شگفت انگیزی از صعود طولانی در طول زندگی، تلاش برای رسیدن به قله است، اما همزمان ایده سر در ابر را منعکس می کند. ، یک رویاپرداز، همیشه به بالا نگاه می کند. آن صحنه بیانیه بصری ادیت و جورج است. و باید بگویم، جشن وسعت پردیس(های) پردرخت سبز (که هم در گونزاگا و هم در ایالت واشنگتن با هم ترکیب شده اند و به عنوان 'میدلتون' با هم ترکیب شده اند) و زیبایی آجر قرمز و فضای واقعاً دانشگاهی باید همه را برانگیزد. آه می کشد و می خواهم ثبت نام کنم. نکته قابل توجه این است که کادوش عموماً فریمهای عریض (مشابه به دنیای گستردهای که در آنجا وجود دارد) یا با نماهای میانی میگیرد، و با نماهای میانی، وقتی صحبت از اندی و ورا به میان میآید، میتوانید دوربین را بهطور فزایندهای نزدیکتر به آنها ببینید. پیشرفت می کند و صمیمیت ایجاد می کند تا آنچه را که با جورج و ادیت اتفاق می افتد منعکس کند. تکنیک و طراحی عالی توسط کادوش و راجرز.
اما سپس آن دنباله فواره وجود دارد. سبک، تازه، شفاف. Dissolves و slo-mo تقریباً اثیری هستند. شادی ادیت و جورج بدون کلام قابل لمس است. نماهای پولی فیلم همان سکانس فواره است.
میخ روی کیک، آهنگ آرتورو ساندووال، آهنگساز برنده جایزه گرمی و امی است – در پایان غم انگیزی غم انگیز اما پر از نت های تند و لحن احساسی موضوعی در سراسر فیلم. این واقعاً یک آهنگسازی زیبا است که دارای غزل و جریانی است که فیلم را شناور می کند، دست در دست هم حرکت می کند، هرگز رهبری نمی کند، هرگز دنبال نمی کند، اما به زیبایی پشت سر هم حرکت می کند. سندووال در امتیازدهی استادانه است، نتهای موضوعی را نه تنها برای هر شخصیت، بلکه برای هر احساس ایجاد میکند، و سپس از ابزارهای خاص بهعنوان کلیدی برای هر کدام استفاده میکند. نتیجه حمل و نقل است. این احساس را در شما ایجاد می کند. این آهنگی است که می توانستم روزها به آن گوش دهم و هرگز از آن خسته نشدم.
مانند سه گانه Linkater/Delpy/Hawke «پیش از طلوع/غروب/نیمه شب»، ادیت و جورج شخصیت هایی هستند که نمی خواهید پایان آنها را ببینید. شما نمی خواهید پایان داستان را ببینید. اکنون که آنها یکدیگر را پیدا کرده اند، نمی خواهید ناپدید شدن آنها را ببینید. شما می خواهید آنها را دوباره ببینید، می خواهید ببینید و بدانید که بعد از این روز در AT Middleton چه اتفاقی برای آنها و زندگی آنها می افتد. آفرین به راجرز و ژرمن و اجرای قدرتمند فارمیگا و گارسیا که باعث شد ما به این افراد اهمیت بدهیم و احساسات خودمان را در سفر و قلب آنها سرمایه گذاری کنیم.
اکنون که ما در میدلتون فارغ التحصیل و فارغ التحصیل شدیم، بیایید برای کارشناسی ارشد خود برگردیم.
به کارگردانی آدام راجرز
نوشته راجرز و گلن ژرمن
بازیگران: اندی گارسیا، ورا فارمیگا، تایسا فارمیگا، پیتر ریگرت، تام اسکریت
اکنون در سینماها، در صورت تقاضا و iTunes.
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB