شاید برای افتتاحیه این هفته مناسبتر از آنچه که در برنامهریزی زمانبندی اکران فیلم تصور میشد، ARRIVAL دنیس ویلنوو باشد. ARRIVAL که توسط اریک هایسرر بر اساس رمان برنده جایزه علمی-تخیلی 'داستان زندگی شما' نوشته تد چیانگ نوشته شده است، از نظر مفهومی با کاوش موضوعی خود در زمان و مهمتر از آن، تفسیر انسانیت و بشریت به طور کلی جذاب است. ذهنی و هوشمندانه، ARRIVAL فرد را به شیفتگی به هنر ارتباط و «چه میشد» از امکان و ناشناخته سوق میدهد. فیلمی متفکر، ARRIVAL، ظاهر و احساس زیبای ترنس مالیک و بریت مارلینگ ترکیبی از داستان های علمی تخیلی و آگاهی جمعی را دارد که شما به طور اسمزی با تمام فیبرهای وجود خود جذب می کنید و هرگز نمی لرزید.
لوئیز بنکس یک استاد زبان شناسی است که نه تنها به دلیل زن بودن بلکه به دلیل دانشگاهی بودن به حاشیه رانده شده است. او همچنین پس از مرگ دختر کوچکش آنا در حال غرق شدن در حالت ناخوشی و ناامیدی است. اما زندگی همانطور که لوئیس میداند زمانی که 12 غلاف بیگانه به شکل فوتبال عمودی به زمین میرسند و در سراسر جهان قرار میگیرند، در شرف تغییر است. با وجود تلاشهای ارتشهای مختلف من برای برقراری ارتباط با غلافها، هیچکس نمیداند آنها چه کسانی هستند، چرا اینجا هستند یا چه میخواهند. (نیازی به گفتن نیست که تلاشهای نظامی برای برقراری ارتباط تقریباً به همان بدیهایی است که در «روز استقلال» دیده میشود.) در حالی که دنیای اطراف او در حال خراب شدن است، لوئیز همچنان در برنامههای زامبیمانند خود پیش میرود، حتی زمانی که به نظر میرسد تحت تأثیر قرار نمیگیرد. سرهنگ ارتش وبر وارد دفتر او می شود و از او می پرسد که چگونه با بیگانگان بر اساس ضبط ضعیف برخی صداها ارتباط برقرار کند. در واقع، لوئیز بیان می کند که باید او را به غلاف بیگانه ببرند تا آن را ببیند، 'با آن ملاقات کند' تا سعی کند زبان آنها را بفهمد. وبر در ابتدا این ایده را رد میکند، اما پس از ملاقات با زبانشناس دیگری که بسیار کمصلاحیتتر است، به سراغ لوئیز برمیگردد که به لطف تنها یک کلمه میدانیم که ممکن است زمین را در یک جنگ بین ستارهای قرار دهد. ارتش با پوشش همه پایگاههای خود، از فیزیکدان یان دانلی نیز کمک میگیرد تا ارتباط را از نقطهنظر ریاضی نزدیک کند.
لوئیز و ایان به مونتانا برده میشوند، جایی که یکی از غلافها فرود آمده است (در واقع، در هوا معلق است) و در آنجا یک شهر چادر نظامی گسترده همراه با اتصالات ماهوارهای به همه کشورهای بزرگ جهان، که همه آنها هستند، قرار داده شده است. با هم کار می کنند تا سعی کنند با بیگانگان در هر یک از 12 مکان جهان ارتباط برقرار کنند. (کره شمالی یکی از کشورهای شرکت کننده نیست.)
به لطف ورود آنها به کمپ اصلی، در حالی که ایان و لوئیز فناوری و تجهیزاتی را که در اختیار دارند و به بازیگران مختلف از جمله نماینده هالپرن با کنگره معرفی میشوند، معرفی میکنند، کارگردان دنیس ویلنوو از فرصت استفاده میکند و همان معرفیها را برای آنها انجام میدهد. مخاطب، بنابراین نیاز به نمایش غیر ضروری در ساختار فیلم را کاهش می دهد. اما لذت واقعی شروع می شود و سپس آنها به خود غلاف برده می شوند و از طریق یک تونل گرانشی معکوس قابل دسترسی هستند.
ایان و لوئیز که با کت و شلوارهای حجیم هازمات و ابزارهای تکنولوژیکی سنگین هستند، با احتیاط به یک مانع پنجره دار نزدیک می شوند. پر از مه اثیری پشت پنجره، کم کم شروع به دیدن ظهور بیگانگان می کنیم. همیشه پوشیده از مه، تجربه مشاهده این شکل زندگی بیگانه، نه تنها برای ایان و لوئیز، بلکه برای مخاطب، شگفتانگیز و تا حدودی عرفانی است.
بیگانگانی که قادر به تشخیص شکل و فرم هستند، به نظر می رسد هفتپایان با هفت شاخک متقارن شعاعی هستند که از چیزی که تقریباً شبیه یک مشت به نظر می رسد با مفاصل بند انگشتی شناور هستند. آنها می توانند ارتباط برقرار کنند و سعی کرده اند این کار را با هر دو صدایی که شبیه آواز نهنگ است انجام دهند و با نوشتن که در مقابل پنجره ای که به صورت لوگوگرام های دایره ای جوهری ظاهر می شود انجام می شود. جوهر از انتهای شاخک می آید که با ظاهر ستاره دریایی در سمت پایین باز می شود. مسحور کننده.
در حالی که ایان در تلاش برای یافتن نسبت یا فرمول ریاضی به عنوان مبنایی برای زبان بیگانه است، لوئیز رویکرد دیگری را اتخاذ می کند. یک رویکرد شخصی، آموزش یک کلمه در یک زمان بسیار شبیه به یک کودک خردسال. اولین ارتباط واقعی او با کلمه 'انسان' است. لوئیز اکنون مجرای یادگیری و ارتباطات بین گونه ای است، اما روش های او برای دولت بسیار کند است. با این وجود، او و ایان به کار خود ادامه میدهند و هر دو با هفتپایانهایی که ابوت و کاستلو نام دارند، پیوند میخورند.
عمق پیوند یان و لوئیز با ابوت و کاستلو هیجانانگیز است و به لطف بازیهای امی آدامز و جرمی رنر، برای تماشاگرانی که تماشا میکنند هیجانانگیز، مجذوبکننده و حتی کمی ترسناک است. این ترس همچنین از طریق ذهنیت های جهانی با کمبود صبر، ترس شدید از ناشناخته ها و ولع وحشیانه برای بقا و تشنگی خون به بار نشسته است.
در مرحله سوم، هایسرر فیلمنامه نویس و ویلنوو کارگردان، زمینه را برای نوع نمایشی که ما شاهد آن بودیم و اکنون در طول تاریخ بشریت بارها در حال رخ دادن است، آماده کرده اند. اما پیچ و تاب هایی که هایسرر به هنگام جدا شدن از رمان چیانگ ارائه می کند، ذهن را به روی امکان و ایده سود بیشتر از خیر می گشاید، و همچنین عواقب اعمال را تعریف می کند و اینکه چگونه ارتباط نادرست اغلب منشأ مشکلات و پیامدهای بسیاری است. که می تواند گسترده و گسترده باشد و برای مدت طولانی دوام بیاورد. و در حالی که ممکن است این یک حرکت غافلگیرکننده از سوی کارگردانی باشد که «سیکاریو» و «زندانیان» را به ما هدیه داد، اما برای آخرین بازی پنج هانکی آماده شوید.
امی آدامز خلوصی بینظیر را برای لوئیز به ارمغان میآورد که با هر قدم، کشف و ارتباط لوئیز با هفتپایانها، از شگفتانگیز استقبال و شادی میکند. آدامز با اجرای کالیبر اسکار، تعادل را برای حقیقت احساسی پیدا میکند، در حالی که جذابیتها بهعنوان وسواس در باز کردن زبان لوگوگرام هفتپایان تأثیر میگذارد.
جرمی رنر اگرچه کمی کمتر از آن استفاده شده است، اما جرمی رنر در مقابل آدامز کاملاً مطابقت دارد. دوستی طولانی مدت آنها در زندگی واقعی و زوج های حرفه ای قبلی با توجه به مضمون قوی در مورد ارتباطات، با داستان و شخصیت ها مطابقت دارد.
بازیکنان حمایت کننده قوی هستند اما این در اصل نمایش امی آدامز و جرمی رنر است. با این حال، مایکل استهلبرگ در نقش مامور هالپرن بسیار قوی است و نمایش آفتاب پرست دیگری را به ما ارائه می دهد. این بار حضوری غیرقابل اعتماد و در سایه که قبض چشم انداز سیاسی جلسات بیگانگان را پر می کند.
فیلمنامه اریک هایسرر در ساخت و تقطیر مضامین بی شمار معرفی شده در رمان چیانگ استادانه است. اگرچه فیلمنامه مملو از اصطلاحات علمی است، اما هرگز درگیر نمی شود و با توجه به ایدئولوژی های خاص، جهانی بودن را حفظ می کند. این داستانی است که عمیقاً حفاری می کند و سؤالاتی را می پرسد که دیگران هرگز جرأت نمی کنند بپرسند در حالی که ذهن شما را برای مشاهده باز می کند. این به خودی خود طراوت بخش است. هایسرر با استفاده از فرضیه هیجان انگیز Sapir-Whorf (ساختار زبان بر دیدگاه گونه ها از جهان و شناخت تأثیر می گذارد) به عنوان مبنایی برای نظریه های لوئیز در مورد ارتباطات زبان شناسی، داستان و در نتیجه امکانات بصری ویلنوو را باز کرد. طرح های فرعی مبتنی بر اگزیستانسیال نیز تفسیر ضمنی درباره انسانیت (یا فقدان آن) ارائه می دهند. همچنین به Heisserer که در واقع زبان هپت پاد را توسعه داد، قدردانی می کنم.
ویلنوو هوشمندانه از ایجاد مجموعههای فیزیکی و همچنین اثبات پایههایی برای ابوت و کاستلو استفاده کرد تا به آدامز و رنر با واکنش و تعامل پرطنین و صادقانه کمک کند. شاید بیشتر از بسیاری از فیلمها، با ARRIVAL پیشنمایش (پرویز – طراحی بصری) و تجسم فنی (تکویز – دوربین و حرکت) کلیدی برای سیال بودن ارتباطات هفتپایه و لوگوگرامهای دایرهای جوهری بود. نتیجه نفس گیر است.
برادفورد یانگ، فیلمبردار فیلم، علاوه بر حمایت از مضامین درون فیلم، با نور و زاویه بازی میکند تا مخاطب را در تجربیات لوئیز و ایان با هفتپایان غرق کند. تکمیل تصویر یک موسیقی متن آهنگ با صدای نهنگ آتونال از یوهان یوهانسون است که به حفظ رمز و راز و شگفتی ساختار روایی فیلم کمک می کند زیرا او صداهای گفتار بیگانه را در خود موسیقی در هم می آمیزد.
ARRIVAL یک فیلم برای زمان ما و برای همه زمان ها است.
به کارگردانی دنیس ویلنوو
نوشته اریک هایسرر بر اساس رمان «داستان زندگی ما» نوشته تد چیانگ
بازیگران: ایمی آدامز، جرمی رنر، فارست ویتاکر، مایکل استهلبرگ
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB