تمام پول در جهان

بسیاری ربوده شدن جی. پل گتی سوم در ژوئیه 1973 را به خاطر خواهند داشت. پوشش رسانه ای هم در جریان اصلی و هم در روزنامه ها گسترده بود، زیرا جی. پل گتی در آن زمان ثروتمندترین مرد جهان بود. گویا داستان به اندازه کافی هیجان انگیز و تکان دهنده نبود، افزودن سوخت به آتش، امتناع اولیه گتی از پرداخت باج 17 میلیون دلاری بود که به دنبال آن آدم ربایان گوش و دسته موی پل را بریدند و آن را برای روزنامه پست کردند. پوشش خبری آدم ربایی اوج جنون رسانه ای بود.

درست مانند ربوده شدن گتی، دنیا با نفس بند آمده ماه آخر منتهی به انتشار ALL THE MONEY IN THE WORLD را دنبال کرد و در آخرین لحظه جایگزین کوین اسپیسی با کریستوفر پلامر در نقش جی پل گتی شد. و با توجه به اینکه فیلمبرداری مجدد در آخر هفته شکرگزاری در چندین مکان اروپایی انجام شد، منظورم از آخرین لحظه، آخرین لحظه است. در ابتدا ممکن است فکر کنیم که فیلمبرداری مجدد «برخی صحنه‌ها» آنقدرها هم چالش‌برانگیز یا غیرممکن نیست، اما با دیدن فیلم، «معجزه‌آسا» اولین کلمه‌ای است که با توجه به زمان زیادی که پلامر در اختیار دارد، به ذهن خطور می‌کند. و نه تنها به تنهایی، بلکه در صحنه هایی با چندین بازیگر دیگر. به طور خلاصه، این یک فیلمبرداری مجدد گسترده بود و تعداد کمی از کارگردانان و بازیگران وجود دارد که به اعتقاد من به جز برای ریدلی اسکات و کریستوفر پلامر، با این وظیفه برابری می کنند. و هنگام نمایش فیلم، تعجب می‌کنیم که چرا کسی جز پلامر برای نقش جی پل گتی انتخاب شد. او بی عیب و نقص است.

ریدلی اسکات در صحنه فیلمبرداری ALL THE MONEY IN THE WORLD.

با این حال، تمام پول در جهان کمتر از آن چیزی است که من از ریدلی اسکات انتظار داشتم. شگفت آور (با توجه به بازیگری در آخرین لحظه او) و تعجب آور نیست (با توجه به سطح عالی او) این است که کریستوفر پلامر یکی از بهترین، اگر نگوییم بهترین، عناصر فیلم است. او تجسم شخصیت درک شده جی پل گتی است. اما چیزی که واقعا اجرا را به یاد ماندنی می کند صحنه هایی است که در دهه 1960 بین پلامر و چارلی شاتول جوان که در 7 سالگی نقش نوه گتی پل را بازی می کند. نوه ستایش می کنم که دیوید اسکارپا را با دیالوگ و ساختار داستانی در این رابطه می نویسد، زیرا صحنه را مانند دنباله ای از خرده نان برای آنچه در آینده خواهد آمد تنظیم می کند.

فیلمنامه اسکارپا از نظر طراحی و مضمون محکم است، همانطور که جدول زمانی نسبی رویدادهای واقعی در هم آمیخته با داستان تخیلی است. در هسته آن تفسیری در مورد پول و آنچه که پول با یک فرد انجام می دهد، خواه «داشتن» یا «نداشتن» است. این یک رویکرد و موضوع جذاب است و خوشبختانه، کاملاً با سناریوی گتی مطابقت دارد. با این حال، تولید واقعی آن فیلمنامه ناامیدکننده است، زیرا فیلم از سختی و تنش چیزی که من مطمئن هستم ورق را برگردانده بود، غافل می‌شود، بدون در نظر گرفتن تسلط واقعی داستان بر جهان در سال 1973. با توجه به درس‌هایی در دوران جوانی او. از پیرمرد (آن خرده نان هایی که در بالا ذکر شد)، می دانیم که پل می داند که پدربزرگش باج درخواستی را پرداخت نخواهد کرد. و این یک شمشیر دو لبه است، زیرا ما هرگز احساس فوریت یا تنش در فیلم یا خود سکانس آدم ربایی نداریم. همه چیز بسیار مهم است که این فقط بخشی از زندگی گتی بودن است.

ملحق شدن به کریستوفر پلامر به عنوان یکی از نکات برجسته در فیلم، مارک والبرگ بسیار متعارف و نسبتاً بی احساس در نقش فلچر چیس است. آرامشی که او در چیس ایجاد می‌کند برای کسی که از انجام معاملات جان سالم به در می‌برد و این ایده را تجسم می‌کند که هرگز اجازه ندهید عرق شما را ببینند، کمال است. . . چیزی که می‌آید در یک صحنه اوج شبانه با لنز زیبا و اجرا شده با پلامر بازی کند. او که کاملاً در شخصیت گتی غوطه ور است، به شدت عرق می کند زیرا دنیای درک شده اش در اطراف او در حال فروپاشی است. نه تنها یک استعاره زیبای بصری است، بلکه گویای مرد گتی است. در حالی که ما نکاتی را در مورد پس‌زمینه چیس به دست می‌آوریم، بهتر بود این شخصیت را کمی بیشتر نمایان کنیم. رویارویی در پرده سوم بین گتی و چیس با بازی پلامر و والبرگ، برق‌آمیز و یکی از نقاط برجسته فیلم است.

میشل ویلیامز به عنوان ابیگیل 'گیل' هریس گتی، چیزهای زیادی برای خواسته باقی می گذارد. اجرا خوب است اما کاراکتر و لهجه ویلیامز جذاب است. و باز هم، ما هرگز هیچ فوریت واقعی در وضعیت موجود احساس نمی کنیم، که تا حدی از دیدگاه سینمایی توضیح می دهد که چرا پل برای مدت طولانی اسیر بود. یکی دیگر از کاستی ها این است که ما هرگز درک درستی از طول واقعی اسارت نداریم که در واقعیت تقریباً پنج ماه از روز باقی مانده است. آزاردهنده مصرف بیش از حد نمایه و نمای نزدیک 3/4 نمایه ویلیامز است. آن زاویه خاص نه تنها واقعاً به شخص اجازه نمی دهد که با شخصیت ارتباط برقرار کند، به اصطلاح به چشمان او نگاه کند، بلکه او را از فیلم به عنوان یک کل جدا می کند و بر او به عنوان یک فرد خارجی در دنیای گتی تمرکز می کند - اگرچه او لباس می پوشد. و طوری رفتار می کند که انگار پول دارد - در نقش او به عنوان یک مادر نگران ابهام ایجاد می کند.

چارلی پلامر در نقش پل کار قابل تحسینی انجام می دهد. حالت چهره او و به خصوص چشمانش فوق العاده است. ترس او را احساس می کنیم. قابل لمس است. طنین انداز. در کنار اجرای چارلی پلامر، رومن دوریس در نقش سینکوانتا، یکی از اسیرکنندگان پل و کسی که پل هر روز با او در ارتباط است، است. ما همانقدر روی او سرمایه گذاری می کنیم که در پولس سرمایه گذاری می کنیم. ناپدید شدن غیرقابل توضیح او بین انداختن ملحفه روی بند رخت در سومین اقدام پس از پیوستن پل به مادرش و چیس در واقع یک ناامیدی است. در حالی که سینکوانتا تمرکز فیلم نیست، شخصیتی است که ما با او ارتباط داریم و علاقه خاصی داریم.

برخی از لباس‌های جانتی یتس، به‌ویژه با ژاکت پل، پارچه‌ای که چاپ آرم گتی را نشان می‌دهد که برای اولین بار در فلاش بک دهه‌های 1940/1950 در نفتکش فوق‌العاده گتی نشان داده شد، تشویق می‌شود. لمس خوب کار یتس همچنین با ظاهر مناسب روز الهام گرفته از اولگ کاسینی به شخصیت گیل بسیار می افزاید. به طور مشابه، طراحی تولید آرتور مکس ما را در دنیای سرپوشیده جی. پل گتی غوطه ور می کند و در عین حال تضاد خیره کننده ای با دنیای باز و تقریباً خانوادگی ربایندگان پل جوان ایجاد می کند. صمیمیت در این دومی وجود دارد که در مقایسه با پیرمرد گتی تقریباً غبطه‌انگیز است.

از نظر بصری، فیلم با نماهای جرثقیل سیاه و سفید بی نقص دوره ای شروع می شود و توجه ما را به خود جلب می کند، به آرامی تا سطح چشم پل 16 ساله که در رم سرگردان است و سپس به آرامی رنگ را معرفی می کند، زوم می کند. سیاه و سفید از نظر بصری ظاهر می شود در حالی که صحنه استعاره را برای سیاه و سفید دنیای جی پل گتی تنظیم می کند. جالب اینجاست که اسکات و داریوش ولسکی، فیلمبردار، بعد از آن با تصویری نسبتاً مسطح پیش رفتند. هیچ غنای واقعی رنگ یا بصری وجود ندارد که با توجه به مکان‌ها ناامیدکننده باشد. با این حال، هنگامی که ما در دنیای تاریک‌تر، سایه‌دارتر و جنگلی تیره گتی در حال کاوش در اسرار استعاری از طریق فضای منفی حاشیه‌دار در مقابل دنیای روشن، روشن، طبیعی و به‌طور شگفت‌انگیزی باز آدم ربایان هستیم، طراحی نور گویا است.

مشکل ALL THE MONEY IN THE WORLD، با این حال، با ویرایش است. اگرچه قابل استفاده است، اما اساساً ما سه طبقه داریم، احتمالاً طبقه چهارم، اما بافت همبند از دست رفته است که باعث می‌شود همه آن‌ها با سرعت و سیالیت هماهنگی داشته باشند و هیچ تنشی را افزایش نمی‌دهند. ما یک نوه را ربوده ایم که خانواده اش به معنای واقعی کلمه تمام پول دنیا را در اختیار دارند، اما هیچ وقت احساس فوریت یا جدی بودن وضعیت را نداریم.

موسیقی دانیل پمبرتون به داستانی که در دست دارد، زیربنای خوبی می بخشد.

اما باز هم دلیل دیدن تمام پول های جهان کریستوفر پلامر است. او فوق‌العاده است و در بهترین کالیبر اسکار خود است، در حالی که چارلی پلامر قلب شما را با اشک در چشمانش و ترس در هر ماهیچه صورت اشک می‌کند. هیچ ارتباطی بین این دو وجود ندارد، اما با این اجراها مشخص است که چارلی قطعاً یک یا دو صفحه از کتاب بازی کریستوفر را برداشته است.

به کارگردانی ریدلی اسکات
نوشته دیوید اسکارپا بر اساس فصلی از کتاب جان پیرسون.

بازیگران: کریستوفر پلامر، میشل ویلیامز، چارلی پلامر، رومن دوریس

توسط دبی الیاس، 12/15/2017

در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد

ادامه مطلب

برای ما بنویسید

اگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست

تماس با ما