الکس کواد که دو جایزه ملی RTDNA Edward R. Murrow و همچنین مدال افتخار کنگره 'جایزه تکس مک کری برای تعالی در روزنامه نگاری' را برای گزارش جنگ خود دریافت کرد، تقریباً 20 است که با نیروهایی که مناطق جنگی و محیط های متخاصم را پوشش می دهند، جاسازی کرده است. سال ها. او تنها گزارشگری است که با نیروهای عملیات ویژه ایالات متحده در مأموریتهای جنگی پایینبرده همکاری کرده است.
الکس کواد با تولید ده ها فیلم مستند و چندین مجموعه ویدئویی که هر شاخه از ارتش را پوشش می دهد، از جمله جنگجویان زخمی، بخش مهمی از زنجیره اطلاعاتی است که با مالیات دهندگان آمریکایی ارتباط برقرار می کند. کواد با ارائه بینش و توضیح به بیننده معمولی آنچه که معمولاً در یک منطقه جنگی هزاران مایل دورتر از صندلی راحتی اتاق نشیمن فرد دیده نمی شود و شنیده نمی شود، لحظات بی شماری 'شما آنجا هستید' را با گزارش های عینی و در عین حال شخصی خود ارائه کرده است. . آخرین مستند او، DANGER CLOSE، با معرفی ODA 072 و مردان رزمی Outpost Pirelli، ما را از نزدیک با گروه های عملیاتی نیروهای ویژه آلفا (ODA یا A-Teams) آشنا می کند. اما این تنها آغاز داستان است زیرا کواد سفری را آغاز میکند که پس از ملاقات با خانواده راب پیرلی و دادن قولی که او مصمم به انجام آن بود، معنایی شخصی پیدا میکند.
هر کسی که گزارشی از الکس کواد را دیده باشد، میداند که او یک شیرینی سخت است، اما در صحبت کردن با او در سطح شخصی، نور و خندهای پراکنده وجود دارد که به خوبی برای او تعادلی در برابر خطراتی که در میدان با آن روبرو شده بود، به کار میبرد. . با شروع در اخبار تلویزیون محلی در یاکیما، واشنگتن، مأموریت های اولیه او (علاوه بر اتاق پست) شامل داستان هایی درمورد تامبل وییدها بود، 'تهدید تامبل ویید' همانطور که او دوست دارد آن را بخواند. از آنجا به چاتانوگا، تنسی و سپس به آتلانتا رفت، جایی که کانال جدید فاکس نیوز او را انتخاب کرد و به دفتر جنوب شرقی که همه چیز در جنوب واشنگتن، دی سی و شرق تگزاس را پوشش می داد، منصوب شد. تنها مأموریت او از سوی قدرت ها؟ شات خارج از شبکه CNN. بنابراین جای تعجب نیست که CNN سرانجام کواد را از فاکس نیوز استخدام کرد و در عرض شش ماه او را به خارج از کشور فرستاد تا دفتر فرانکفورت آنها باشد و مناطق جنگی را پوشش دهد. این تجربه است که به Quade کمک می کند تا همه چیزهایی را که می بیند ثبت و گزارش کند.
همانطور که او می گوید، 'من اساساً ملکه جاسازی سی ان ان از 11 سپتامبر به بعد بودم. من همه خدمات را پوشش داده بودم و اساساً با هر واحدی که وجود داشت جاسازی کرده بودم و تنها چیزی که مورد استفاده قرار نگرفته بود، که انجام نشده بود، پوشش عملیات ویژه بود.» با شور و اشتیاق بیوقفه، «از سال 2006 یا بیشتر، این موضوع مورد توجه من قرار گرفت، زیرا دسترسی به آن از نظر روزنامهنگاری غیرممکن بوده است. . من فقط فهمیدم که مردم باید کمی در مورد آنچه در آنجا می گذرد بدانند. آنها شایسته این کار هستند.»
جاسازیها امروز انجام نمیشوند. آنها پس از 11 سپتامبر و زمانی که جنگ عراق شروع شد اتفاق افتادند، اما تمرکز تغییر کرده است. لحن کواد غمگین میشود و میگوید: «سازمانهای خبری به من میگویند که مردم آمریکا دیگر آنقدرها به این نوع پوشش علاقهای ندارند. این برای یک سازمان خبری بسیار گران است زیرا آنها باید برای بیمه جنگ و همه چیز بپردازند. خیلی خطرناکه تهدید واقعی است. شما دیده اید که داعش هر بار که یک روزنامه نگار، جیمز فولی و غیره را دستگیر می کند، چه می کند. این یک تهدید و خطر مشروع است. پوشاندن آن کار سختی است.» به همین دلیل است که DANGER CLOSE برای Quade و، امیدواریم، برای اعضای ارتش، خانواده های ستاره طلایی، جنگجویان مجروح و مالیات دهندگان آمریکایی بسیار مهم است.
«این اولین بار ژورنالیستی و تاریخی بود که توانستم به این نوع دسترسی داشته باشم. ما ممکن است دیگر هرگز این نوع دسترسی به نیروهای ویژه نداشته باشیم، زیرا آنها نخبگان نخبگان هستند، و به ویژه پس از اینکه این میدان اسامه بن لادن را گرفت، در مورد جاسازیها و داستانها با اپراتورهای ویژه محدودیتهایی ایجاد شد. این شاید تنها فرصتی باشد که مخاطبان آمریکایی و مخاطبان در سراسر جهان می توانند درک کنند که این مردان چه هستند و چگونه کار می کنند و خانواده هایشان چگونه هستند و آن تیم و برادری چگونه است.
برای DANGER CLOSE، تعبیههای گسترده Quade به طور کامل توسط او تأمین مالی شد و به صورت مستقل انجام شد. او هیچ شبکه یا شرکت تولیدی پشت سر خود نداشت. سکه و زمان او بود، اما بر اساس جدول زمانی ارتش و به صلاحدید ارتش که آیا به او اجازه تعبیه داده شود یا خیر. هیچ راهپیمایی برای دسترسی به تیمهای نیروهای ویژه وجود نداشت. اول از همه، نیروهای ویژه، کلاه سبزها، آنها بازگشتی به ویتنام دارند، جایی که خبرنگاران را دوست ندارند. به علاوه، این یک جامعه بسیار بسته و بسیار مخفی به دلایلی است. کاری که آنها انجام می دهند بسیار آرام است. حتی در حال حاضر آنها بیرون هستند و از طرف ما می جنگند و کارهایی را در 73 کشور انجام می دهند که ما حتی از آنها اطلاعی نداریم. خیلی خیلی سخت بود.”
هنگامی که مجوز برای جاسازی داده شد، Quade به آموزش نیاز داشت. ODA ها (آلفاهای گروه عملیاتی نیروهای ویژه) در مورد سلاح به من آموزش دادند. آنها همچنین میخواستند ببینند که آیا من بهعنوان یکی از اعضای مطبوعات، وقتی اسلحهای گرم به دست میدهم، از خود تکان میخورم یا خیر. اما، نه، من هرگز «حرارت بستهبندی» نکردم، زیرا این باعث میشود من یک جنگجو باشم. دوربین فیلمبرداری کوچک و دفترچه کوچکم تنها سلاح من بودند. با این حال، کلاه سبزها به من آموزش دادند که چه چیزی در زرادخانه هر یک از تیمشان داشتند. من احتمالا آنها را در Barrett سرگرم کردم. یکی از گروهبانان ارشد سلاح گفت که او بیشتر نگران است که مبادا به خودم صدمه بزنم. ”
زمانی که Quade جاسازی شد، نقطه برتری بسیار منحصر به فردی را در درون این تیمهای نیروهای ویژه و ماموریتهای آنها به دست آورد، «میتواند از نزدیک شاهد تواناییهایی باشد که یک گروه کوچک از افراد بسیار آموزشدیده میتوانند انجام دهند و چه کارهایی میتوانند انجام دهند تا بر فضای نبرد تأثیر بگذارند». این گزارش دست اول است که به مخاطب یک نگاه اجمالی می دهد، «نگاه اجمالی بسیار منحصر به فردی از این ODAها، این تیم های A که در یک دوره دو ساله به طول می انجامد، زیرا تغییری در ماموریت وجود داشت، پیشرفت وجود داشت.»
در تماشای DANGER CLOSE، یکی از کامیونها با تمام فیلمهای دید در شب و ماموریت از Quade است. بدون خدمه، او تمام عکسبرداریهای خودش را با چیزی که با محبت آن را «دوربین وینی» (weenie cam) مینامد، انجام میداد، یک دوربین فیلمبرداری کوچک که در اواسط دهه ۲۰۰۰ استفاده میشد و در کف دستش قرار میگرفت. 'هدف من همیشه این است که تا آنجا که می توانم فیلمبرداری کنم. شما یا زیر آتش هستید یا شرایط دقیقاً سینمایی هالیوود نیست. روشنایی بد است گرد و غبار وجود دارد، تاریکی وجود دارد، کسی که می داند چیست و بنابراین هدف من همیشه این بوده است که تا آنجا که ممکن است فیلمبرداری کنم. . . خیلی خام است خیلی واقعیه خیلی سنگدل است و برخی از آنها ممکن است زیبا نباشند، اما بسیار دیدگاه 'تو آنجا هستی'. من فقط یک مگس مزاحم روی دیوار هستم که سعی میکنم این کلاههای سبز را بپوشانم که در مکانهای بسیار دشوار کارهای بسیار خشن انجام میدهند. من فقط آنجا هستم که سعی می کنم به آنها صدا بدهم. آنها کسانی هستند که در واقع انجام می دهند. دوربین من POV مخاطب است.»
یکی از جنبههای مهم گزارش کواد با DANGER CLOSE و همه گزارشهای او در طول سالها، توانایی او در توضیح اصطلاحات نظامی برای افراد غیرمتخصص به عنوان بخشی از داستان است. «ممکن است به نظر برسد که من سؤالات واقعا احمقانه می پرسم، اما فکر نمی کنم که آنها احمقانه باشند. سعی می کنم خودم را جای مخاطب، بیننده قرار دهم. من ممکن است چیزهایی را بپرسم که به نظر می رسد 101 اساسی است، اما شخصی که به خانه برمی گردد، ممکن است متوجه نشود که دقیقاً چه اتفاقی دارد می افتد. من فرصتی دارم که خودم را در دنیای آنها غرق کنم. اما به جای حمل سلاح، من این دوربین فیلمبرداری کوچک را حمل می کنم تا بخواهم به تماشاگران آمریکایی نشان دهم که نبرد از نزدیک و شخصی چگونه به نظر می رسد. و در این مورد، DANGER CLOSE، چه چیزی به نظر می رسد و چه احساسی دارد. مسئولیت من در قبال مخاطبان است که آن را برای آنها و خانوادههایشان قابل درک کنم و سعی کنم داستانهای این نیروهای ویژه را در متن قرار دهم. وقتی چیزی را در ویدیو یا مستند می شنوید که در آن آنها با اصطلاحات خاص صحبت می کنند، دوباره، این نقش من به عنوان یک روزنامه نگار است که سعی کنم به آن زمینه بدهم و بتوانم آن را برای مخاطب توضیح دهم. این چیزی بود که من همیشه به طور باورنکردنی به آن توجه داشتم - مسئولیت من چیست.
هرگز نباید حتی یک لحظه باور کرد که یک خبرنگار وقتی در یک جاسازی است در امان است. در طول سالها، خبرنگارانی را دیدهایم که در برخی مواقع به شدت آسیب دیدهاند، در حالی که با یک واحد حتی پایینرفته نبودهاند. اما وقتی با نیروهای ویژه تعبیه شود، یک بازی توپ کاملاً متفاوت است. خطر در همه جا وجود دارد و برای الکس کواد نه فقط یک روزنامه نگار، بلکه یک زن، حتی بیشتر از آن. «خطر واقعی بود. فرمانده یگان ویژه به من گفت که هر یک از افرادش در لیست هجوم آورده اند - به نام! و با توجه به اینکه من با آنها بودم، من نیز یک هدف بودم. دشمن میدانست ما کی هستیم و برای دستگیری یک سرباز یگان ویژه جوایزی هم داشت. به همین دلیل است که کلاه سبزها به من گفتند - که اگر واقعاً 'روز بد' بود - و تیم در اطراف من سلاخی شد - من نباید اجازه بدهم اسیر شوم. قرار بود یکی از اسلحههایشان را بگیرم و یک گلوله را برای خودم ذخیره کنم. زیرا این امر بر هر «بازجویی» ارجحیت دارد – یا اینکه سرم را در اینترنت به دلیل ارزش تبلیغاتی قطع کنند، مانند کاری که با همکارم از وال استریت ژورنال – دانیل پرل انجام دادند. یا اخیراً به جیمز فولی یا استیون ساتلوف. و حواس پرتی را تصور کنید - دستگیری یک خبرنگار زن غربی. تصور کنید که چگونه داستان واقعی را در آنجا تیره می کند - داستان این مردان نیروهای ویژه و ماموریت آنها. برای Quade، اول از همه این است که همیشه چشم خود را به داستان، داستان واقعی نگه دارید.
داستان واقعی در DANGER CLOSE حول محور کاپیتان راب پیرلی می گذرد. ساختار قوس و داستان مشخصی وجود دارد که ما را به مسیری می برد که با ODA 072 و داستان پیرلی آغاز می شود. اگرچه با یک جدول زمانی فشرده در فیلم، کواد ما را با سرعتی مناسب تر به سفر خود می برد. او قبل از رفتن به ODA 072 مدتی در افغانستان جاسازی شده بود. 'من در واقع در یک سری ماموریت با تیم های A حضور داشتم و در واقع در حملات هوایی بودم و راب [پیرلی] را ملاقات کردم و تیم های او را ملاقات کردم. ' بنابراین وقتی DANGER CLOSE با Quade در ODA 072 باز میشود، «من قبلاً با این بچهها آشنا شده بودم. سپس وقتی او کشته شد، واضح بود که داستان او باید گفته شود. و همچنین، فقط بعد از آن که با هم تیمیهایش بود، نیاز به بسته شدن داشت، باید داستان را بیرون میداد، میخواستند به برادرشان احترام بگذارند.» این کار چرخ ها را در شکل دادن به DANGER CLOSE به حرکت در می آورد.
این داستان پس از اینکه کواد به خانه بازگردانده شد تا پس از رگ به رگ شدن مچ پا که در هنگام تخلیه وسیله نقلیه تحت حمله متحمل شده بود، به خانه بازگردد، جذابیت های شخصی بیشتری را به همراه داشت. 'وقتی به خانه برگشتم، برای من مهم بود که با خانواده او پیگیری کنم.' او نه تنها با آنها ملاقات کرد و با آنها آشنا شد، بلکه 'پدرش به من قول داد که سعی خواهم کرد به آنجا برگردم ، که به هر حال برنامه ریزی کرده بودم ، اما اکنون اینجا یک قولی بالای سرم آویزان است.' همانطور که روی صفحه نمایش می بینیم و می شنویم، یأسی در درخواست آقای پیرلی وجود داشت که هیچ کس نمی توانست آن را نادیده بگیرد. زمانی که به تیم راب در لیتل راک بازگشتم، آنها نیز، تیم پزشکی که سعی کرده بود به راب کمک کند تا آخرین نفس هایش را بکشد، او نیز از من پرسید: لطفا. خیلی خوب میشد اگر بتوانیم به آنجا برگردیم، اما چون نمیتوانیم، میتوانید به ما اطلاع دهید؟»
کواد پس از تکمیل قرارداد و عمل به وعدههایش به خانواده پیرلی، به ایالات متحده بازگشت و با کارگردانان کریستین تورو و دیوید سالزبرگ شروع به کار کرد تا آنچه را که اکنون به عنوان خطر نزدیک میبینیم، جمع آوری کنند. اگرچه داستان و فیلمبرداری واقعی از سال 2007 تا 2009 انجام شد، اما پس از تولید مستندی مانند این، خسته کننده و زمان بر است. «من تمام هواپیماهایی را که در هر مأموریتی در هم قرار میگرفتند، ردیابی کردم. رفتم و پیگیری کردم و با همه هم تیمی ها و تیم ها و خانواده هایشان مصاحبه گرفتم. برای مدتی هنوز در واقع جمع آوری اخبار بود.» و البته، هر فریم فیلم از نشانگرهای شناسایی مکانها، هواپیما و پرسنل پاک شده است.
اما این که یک روزنامه نگار جاسازی شده در یک منطقه جنگی باشد، لحظات خوشایند خود را دارد، به خصوص برای کواد که دو مورد را تعریف کرد که پسران A-Team بهترین عملکرد را داشتند. اولین مورد بعد از حمله هوایی بود که با شینوک دیدید. یکی از مردان افغان پرسید که آیا من پیرمرد کوچکی با موی سفید هستم؟ «پیرمرد کوچک مو سفید در این مأموریت چه میکند؟» باید بسیار عاقل باشم، زیرا آنها به بزرگترهای خود احترام میگذارند. من باید مرد بسیار عاقلی باشم تا در این مأموریت باشم. [خنده]. آنها به او توضیح دادند که «نه، من یک زن هستم.» سپس در عراق که بعداً عراقیها فهمیدند من یک زن هستم، نیروهای ویژه تصمیم گرفتند از طرف من شوخی کنند. آنها تصمیم گرفتند که با من مذاکره کنند یا با من با یک گله بز معاوضه کنند. شما می دانید که وقتی آنها قصد دارند شما را مسخره کنند، احترام آنها را به دست آورده اید. خوب، مناقصه از 25 بز شروع شد و از آنجا رفت. البته این دقیقاً همان چیزی است که وقتی یک روزنامه نگار جوان در دانشگاه بودم و می خواستم بیرون بروم و جنگ ها را پوشش دهم، آرزو داشتم. همیشه فکر می کردم هدف بزرگ من این است که در واقع همسر شماره 4 بزکار عراقی شوم.» و فقط چند بز ارزش داشت؟ ما هرگز نمی دانیم که 'آنها مذاکرات را در مقطعی قطع کردند.'
برای Alex Quade، این ماموریت هرگز پایان نمی یابد. «این واقعاً مهم بود که شدت نبرد و نیز این فداکاری پرسنل نظامی را که در پایین برد خدمت می کردند، به اشتراک بگذاریم. من همیشه فکر میکردم مهم است که این قطعات پازل را با تمام داستانهایی که انجام میدهم کنار هم بگذارم، تا واقعاً شجاعت خانوادههایشان را به خانه نشان دهم - به ویژه خانوادههای ستاره طلایی، همانطور که دیدید. من فقط به گفتن داستانهای این حرفهایهای بیصدا بسیار متعهد هستم، زیرا در غیر این صورت ممکن است هیچ سندی یا بسیار محدودی از آنچه آنها از جانب مالیات دهندگان آمریکایی انجام دادهاند وجود نداشته باشد. یک مثال کامل و بی نقص، و آن یک نمونه هالیوودی است، اگر تصور کنید که اگر گزارشگر/نویسنده ای نداشتیم که تصمیم بگیرد چند سالی یک دسته از محیط بان ها را ردیابی کند و داستان های آنها را فاش کند، ما هرگز داستان آن را نمی فهمیدیم. 'Black Hawk Down' که البته به این فیلم حماسی تبدیل شد و به یک لحظه نمادین در تاریخ ارتش و ایالات متحده تبدیل شد، اما هیچ کس هرگز نمی دانست. آمریکایی ها هرگز این موضوع را نمی دانستند. بنابراین نقشی برای روزنامهنگاران وجود دارد و وقتی میتوانید آن را در یک مکان وسیعتر مانند یک مستند هالیوود پخش کنید تا افراد بیشتری بتوانند آن را ببینند، عالی است.»
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB