نویسنده: دبی لین الیاس
مایکل فاسبندراین هفته با دو فیلم فوقالعاده - یک روش خطرناک وشرمنده. صحنههای جنسی در هر دو و در ردهبندی NC-17، در خط باریکی از مقبولیت اجتماعی و اخلاقی با عبور از خطوط هر دو شخصیت، فشار دادن پاکت و پرداختن به مسائل بسیار پربار اختلال عملکرد جنسی، گرافیکی هستند.شرمندهفاسبندر همه را با برهنگی کامل جلویی آشکار می کند. هر دو با اجراها و کارگردانی فوق العاده هستند که می تواند توجه جوایز بیشتری را به خود جلب کند. هر کدام موضوع جذابی هستند و شما خود را غرق در داستان ها و شخصیت ها خواهید دید. اما در اینجا، من توجه خود را به یک روش خطرناک معطوف می کنم. این فیلم که توسط کارگردان برنده جایزه دیوید کراننبرگ هدایت می شود، بر اساس داستان واقعی روانپزشکان، کارل یونگ و زیگموند فروید و بیمار یونگ سابینا اسپیلرین است.?xml:namespace prefix = o ns = “urn:schemas-microsoft-com:office: دفتر' /
به محض تمام شدن این فیلم، من می خواستم بیشتر ببینم. یکی از جذابترین مطالعات شخصیتی که تا به حال دیدهام، اگرچه میدانیم زندگی هر یک از مدیران ما و جهان چگونه تکامل یافته است، روش خطرناک آنقدر قانعکننده است که آدم نمیخواهد بخواهد همه چیز را ببیند. خود
در اوایل دهه 1900 و در آستانه جنگ جهانی اول در یک فضای سیاسی پرآشوب، یک روش خطرناک داستان تحول دیگری است که در جهان رخ می دهد. که در دنیای روانپزشکی در حالی که تاریکی به لطف جنگ قریب الوقوع در حال فروپاشی بود، برای دیگران، روشنگری، کشف و امید به لطف درمان تجربی به نام «درمان سخن گفتن» یا روانکاوی وجود داشت. این درمان که توسط زیگموند فروید ابداع شد، پیشگامانه و بحث برانگیز بود. تا این زمان، افراد مبتلا به آفتهای «روانی» با محیطهای شبانی، آبشارها، جویها، رودخانهها، جنگلهای سرسبز، آهنگهای آرام موسیقی، محیطهای آرام، درمان میشدند. اما آنها کسی را نداشتند که به آنها گوش دهد. همانطور که دیوید کراننبرگ کارگردان این فیلم می گوید: «در اینجا فروید می گفت: «به آنها گوش دهید، زیرا آنها به شما می گویند چه مشکلی با آنها وجود دارد. و آنها به شما خواهند گفت که چگونه آنها را درمان کنید.» یکی از طرفداران این روش کسی جز روانپزشک کارل یونگ نبود.
یونگ در ابتدای کار خود در زوریخ زندگی می کند و در بیمارستان بورگولزی کار می کند. او که مشتاق است درمان فروید را امتحان کند، که او تاکنون فقط درباره آن خوانده بود، با بیمار سابینا اسپیلرین روبرو می شود. سابینا که یک روسی تحصیلکرده و روان آلمانی صحبت می کند، به 'هیستری' مبتلا شده و توسط والدینش به آستان یونگ انداخته شده است. به عنوان بخشی از وضعیت او، سابینا خشن می شود، بدن او به دلیل تنش عضلانی دشوار تا غیرممکن با گفتار منقبض می شود.
او که تصمیم گرفت سابینا را با درمان قابل توجه صحبت کردن فروید درمان کند، با فروید در مورد پرونده و پیشرفت آهسته اما موفق روش صحبت می کند. (درمان آنقدر موفقیت آمیز بود که در نهایت سابینا خودش روانپزشک و «سرپرست» فروید شد.) از طریق همین مکاتبه است که یونگ و فروید به دوستی طولانی مدت تبدیل می شوند. به همین ترتیب، زمانی که یونگ عمیقتر به روان (و قلب) سابینا میپردازد و پیدایش مشکلات و عناصر جنسی مزاحم ناشی از اختلال عملکرد او را کشف میکند، رابطه بین سابینا و یونگ تشدید میشود، به طوری که ممکن است اولین نقض مستند باشد. یونگ از رابطه پزشک و بیمار در یک محیط روانپزشکی، از همه مرزها عبور می کند و رابطه ای با سابینا آغاز می کند.
اما وقتی رابطه بین فروید، یونگ و اسپیلرین به یک مدیریت روانشناختی تبدیل می شود چه اتفاقی می افتد که دروغ، فریب و گناه یونگ را می کشد؟
اجراهای دوگانه معمایی درخشان توسط کایرا نایتلی ومایکل فاسبندرهمانطور که هر یک در مسیر عقل حرکت می کند، در حالی که به دنبال و تلاش برای درک آن است، اما به روش های بسیار متفاوت. به عنوان کارل یونگ، فاسبندر چنان کنترل، زیبایی، نزاکت، و با چنان وحشیانهای نشان میدهد که حتی در تب و تاب روابط جنسی مازوخیستی با نایتلی، به شخصیت یونگ وفادار میماند. سابینا او مقاومت کنترل شده ای را حفظ می کند، هرگز اجازه نمی دهد که یونگ ببیند چه در حال کسب لذت است و چه لذت می برد، همیشه هاله ای خاموش از دانشمند بودن و مطالعه را ارائه می دهد. او در حرکات، لفظ، کلام و آداب خود روشمند، دقیق و دقیق است. توسل به فاسبندر درباره به تصویر کشیدن یونگ «تعارض است. . . من فکر می کنم کاری که ما انجام می دهیم واقعیت افزایش یافته است. مثل این است که مردم می گویند: 'واقعی نیست.' خوب، واقعی می تواند واقعا خسته کننده باشد. مثل این است که ما سعی می کنیم سوال بپرسیم و به دنبال نمایشنامه باشیم و بهترین راه برای داشتن آن، درگیری است. تضاد بین شخصیت ها یا درگیری درون خود شخصیت. من فکر میکنم این فقط باعث میشود تماشای جذابتری داشته باشد و تحریککنندهتر است و باعث میشود تا مسائل را کمی بیشتر زیر سوال ببریم. . . من مثل 'اینجا شرور است - اینجا پسر خوب' نیستم که برای من فقط خسته کننده است. مثل این است که «اگر این دو را با هم رشد دهید چه اتفاقی میافتد.» در اینجا، ما شخصیتی داریم که ریشه در واقعیت و واقعیت دارد که شاید جوهر تضاد باشد.
در نقش سابینا، کایرا نایتلی، با حرکات انقباضآمیز صورت و بیان چشمهای وحشی که برای شخصیت ضروری است، به عنوان تظاهرات فیزیکی آسیب روانیاش، فقط به صفحه فرمان میدهد. کراننبرگ با همکاری نزدیک با کراننبرگ برای دستیابی و اجرای تصویری دقیق، ایجاد این تفاوت های فیزیکی را در شخصیت تحلیل می کند. من به کایرا گفتم، مانند سایر موارد این بیماران، [حرکت] باید همه اطراف دهان و فک شما باشد. شما سعی می کنید کلمات را تغییر شکل دهید تا اصلا قابل درک نباشند.» می توانید با [کیرا] در مورد این چیزهای انتزاعی صحبت کنید و او می تواند راهی برای تجسم آن پیدا کند. این درخشش او به عنوان یک بازیگر است.» نکته قابل توجه برای کراننبرگ در اجرای نایتلی این است که حتی وقتی سابینا به تنهایی حرفه ای می شود، «هنوز آن نوسان، آن شکنندگی در زیر سطح وجود دارد. واقعا اجرای زیبایی است.» با این حال، یک پاس تقلبی نایتلی با لهجه اوست. به طور کلی ثابت است، مواقعی وجود دارد که او در حین شلیک سریع خود لیز می خورد و در هنگام تحویل دیالوگ دهان کف می کند.
ویگو مورتنسون عملاً در نقش زیگموند فروید قابل تشخیص نیست. با ادراکات صورت تغییر یافته و جسمانی بسیار متفاوت، او هر چیزی است که می توان باور داشت جوهر فروید است. با این حال، لحن های آوازی او بیشتر شبیه جورج سی اسکات در نقش پاتون بود، نه دکتر وینی. مورتنسون و فاسبندر شیمی مرموز و پویایی دارند که گاهی با خویشتنداری اجباری، گاهی با ستایش و حسادت، و گاهی با شرم و ناامیدی همراه است. تماشای این دو به اندازه فاسبندر و نایتلی جالب است. وینسنت کسل در نقش اوتو گراس، روانپزشکی که معتاد شده است، به همان اندازه تاثیرگذار است. گراس که توسط فروید برای معالجه نزد یونگ فرستاده شده است، نقش مهمی در چرخش وقایع در میان طرفین دارد. به عنوان کسی که اکنون به بیرون نگاه می کند، کسل نه تنها جنبه ای پرانرژی و دیوانه وار را به فیلم می آورد، بلکه یک طرح زمینه ای و متفکرانه از وقایع در حال آشکار شدن را ارائه می دهد. او همان چیزی را می گوید که مخاطب به آن فکر می کند.
توسط کریستوفر همپتون بر اساس نمایشنامه او نوشته شده استدرمان صحبت کردن، خود از کتاب اقتباس شده استخطرناک ترین روشتوسط جان کر، کارگردان، دیوید کراننبرگ، با استفاده از منبع اصلی - نامههای بین یونگ و فروید - به کار قدرت بیشتری میبخشد و لایهها و بینش جدیدی در ذهن و قلب این مردان میدهد. آنقدر شخصی و صمیمی که در حین تماشا، نمیتوان احساس کرد که روی صندلی دکتر و شخصیتها روی کاناپه نشستهاند و به مخاطب فرصتی میدهد تا جدول را برگرداند و این مردان را روانکاوی کند.
فراتر از مطالعات شدید تقریباً بصری روانکاوانه شخصیت ها، فیلم موفق می شود نبرد مداوم درمان روانپزشکی و روش های فروید در مقابل یونگ را روشن کند، نبردی که ما نه تنها می بینیم که به صورت بصری از طریق شخصیت های فردی خود شخصیت ها توضیح داده شده است، بنابراین درک بیشتری را امکان پذیر می کند. از دو مکتب فکری، اما از طریق گفت و گوی متنی و جدول زمانی. یک درس تاریخ عالی برای علاقه مندان به موضوع. همچنین به عنوان بیان بزرگی از واقعیت اجتماعی اروپا در تضاد با نظریه های فرویدی در مورد تمایلات و تمایلات جنسی انسان عمل می کند.
کراننبرگ که به خاطر فیلمهای اولیهای که بر کاوش بدن، کاوش علمی و انتزاعی وحشتناک تمرکز میکنند، با یک روش خطرناک، انتزاعی و نوسان روانکاوی و این افراد را میگیرد، آنها را جلو و مرکز میکند، همه را زیر میکروسکوپ قرار میدهد و این را میسازد. تماشای فیلم از نظر فضولی جذاب است، هم از نظر بصری و هم از نظر احساسی. یک جنبه برجسته در بین تصاویر این است که شامل تماشای خودبینانه در آینه ها است، به ویژه بین یونگ و سابینا در طول صحنه های جنسی. در حالی که شواهد واقعی وجود ندارد که این همان چیزی است که واقعاً رخ داده است، استدلال کروننبرگ برای این سبک لنزسازی بیش از حد قابل قبول است. «این افراد اولین سوژه های خودشان بودند. آنها احساس می کردند که چیز جدیدی را اختراع کرده اند، این روانکاوی. و رابطه بین تحلیلگر و بیمارش رابطه کاملاً جدیدی بود که قبلاً بین انسانها وجود نداشته است. آنها در حال آزمایش آن بودند. . در آن مرحله مرزهای اخلاقی مشخص نشده است و واقعیت های آن رابطه مشخص نشده است. آنها در مورد مشاهده خود بسیار وسواس داشتند. . با سابینا، من احساس میکردم که کاملاً به این حالت روانکاوانه وسواسآمیز متصل شده است، حتی زمانی که داشت رابطه جنسی داشت، خودش را مشاهده میکرد. او خودش را رصد می کرد. او چه احساسی داشت، عکس العملش چه بود، واکنش یونگ چه بود - چون شما نحوه بازی ما را می بینید. یونگ واقعاً از آن لحظات لذت نمی برد، او این کار را برای او انجام می دهد. و او از فاصله بالینی آن را مشاهده می کرد. پس این واقعاً دلیل آن طراحی رقص بود.»
از نظر بصری، فیلم نفیس است. فیلمبرداری پیتر سوشیتزکی رهایی بخش است - گسترده، سبک، درخشان، استعاری برای بسط روانکاوانه ذهن. تقریباً نمایانگر نوری در انتهای تونل تاریک ذهن است. با طراحی و لنز درخشان. و زیبایی بودنسی به عنوان جایگزینی برای دریاچه زوریخ - آرامش، آرامش، زیبایی و نور محیط، تضاد شگفت انگیزی با تاریکی ذهن و بینش تونلی است که یونگ و فروید یکدیگر را به انتشار آن متهم کردند. به همین ترتیب، طراحی تولید جیمز مکآتیر دقیق، دقیق است و به هر شخصیت و هر صحنه کاملاً خدمت میکند. دقت و توجه به جزئیاتی که در این تولید انجام شد هم شگفتانگیز و هم قابل تقدیر است.
جرات مقابله با خطرات ذهن را با یک روش خطرناک داشته باشید.
کارل یونگ –مایکل فاسبندر
زیگموند فروید – ویگو مورتنسون
سابینا اسپیلرین – کایرا نایتلی
اتو گراس – وینسنت کسل
به کارگردانی دیوید کراننبرگ. بر اساس این نمایشنامه توسط کریستوفر همپتون نوشته شده استدرمان صحبت کردنتوسط همپتون و اقتباس از کتاب،خطرناک ترین روشتوسط جان کر
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB