نویسنده: دبی لین الیاس
برای هر خبرنگار یا روزنامه نگاری، همیشه آن یک مصاحبه وجود دارد که آرزویش را دارید. را
یکی که بیش از همه می خواهید برای من، آن مصاحبه همیشه دیوید بوریناز بوده است. برای کسانی که پیشینه دیوید یا من را می شناسند، یا هرکسی که به WPVI-TV وابسته است، ممکن است عجیب به نظر برسد، با توجه به این واقعیت که پدران ما بیش از 30 سال در WPVI بسیار خانوادگی با هم کار کردند و من و دیوید برای اولین بار حدود 30 سال پیش با هم آشنا شدیم. . با اختلاف سنی 11 ساله، طنز از این واقعیت گم نمی شود که ما هر دو رشته های دانشگاهی مشابهی داشتیم (مانند فیلم، تلویزیون، ارتباطات)، هر دو در لس آنجلس به پایان رسیدند، هر دو در تلویزیون کار می کردند، البته در دو طرف دوربین متفاوت. ، هر دو پدران ما را وارد تالار مشاهیر پیشگامان پخش کردند و هر دو به عنوان فرزندان پخش کننده های تلویزیون بزرگ شدند - یک تجربه واقعاً منحصر به فرد. ما همچنین عشق عمیقی به خانواده و فیلادلفیا داریم. اما، با وجود این جنبههای تاریخ مشترک، دوستیهای پدری و برخوردهای گاه و بیگاه با یکدیگر در تلویزیونهای مختلف، ما هرگز نتوانستیم برای مصاحبه شرکت کنیم. که تا الان هست
The MIGHTY MACS با بازی دیوید، همراه با کارلا گوگینو و مارلی شلتون، داستان واقعی مربی بسکتبال زنان کتی راش و Mighty Macs کالج Immaculata در جایی دیگر، فیلادلفیا است. Immaculata که در سالهای 1971-1972 اتفاق میافتد، نزدیک به ورشکستگی بود و در تلاش بود تا سرپا بماند. کتی راش، زنی جلوتر از زمان خود، و اکنون برای همیشه در تاریخ بسکتبال جاودانه شده است، به عنوان مربی بسکتبال زنان استخدام شد و به سبک واقعی سیندرلا، در سال اول خود، این تیم رتبه دوم را به اولین AIAW زنان (NCAA) برد. مسابقات و عنوانی که در آن به یک سلسله Immaculata تبدیل خواهد شد.
اگرچه دیوید بوریناز در آن زمان تنها 3 سال داشت، من در دبیرستان بودم و به یاد دارم که تب Immaculata فیلادلفیا را فرا گرفت. چند سال بعد، در نوجوانی دیوید با داور NBA، اد راش، آشنا شد و با او دوست شد. در آن زمان نمی دانست که حدود 25 سال بعد، ستارگان با هم هماهنگ خواهند شد و او اد راش را در داستان همسر اد، کتی به تصویر می کشد.
بنابراین به نظر می رسد که من در نهایت با دیوید در یک گپ پر از خنده در مورد خانواده، تجارت، فرشته و غرفه، در حالی که آخرین فیلمش، MACS قدرتمند را تبلیغ می کند، با دیوید آشنا شوم.
سلام.
خوب، سلام پسر WPVIدیو رابرتز!
[خنده…خیلی] باشه….این کیه؟
شما دختر WPVI داریداد الیاس در خط است.
اوه خدای من! این کلاسیک است! اگر فقط هوا را انجام می دادم، ها؟ [هنوز می خندد] می دانید چیست؟ اگر فرصتی داشتم، احتمالاً دوست داشتم ورزش کنم. این سرگرم کننده بود.
من می توانم ببینم که در حال لغزش به جو پلگرینو هستیدیا استیو لویصندلی قدیمی!
نه !! [با خنده] دان تولفسون، عزیزم!
آره تولی اما جو پیش از تولی بود.
اوه او انجام داد؟
خانم ها او را حتی بیشتر از تولی دوست داشتند.
من یک بابا هستم! حالا بیا!
پس تو چطوری لعنتی؟ بابا و مامان چطورن؟ [توجه: پدر، دیو رابرتز، هواشناس مشهور WPVI است. مامان، پتی، خواننده بود.]
اونا خیلی خیلی خوبن آنها عالی هستند. خارق العاده. آنها در واقع در حال حاضر در DC هستند. آنها برای دیدار با سفیر ایرلند و یک مهمانی خصوصی با همه سناتورها به آنجا رفتند.
اوه هه!
آیا آنها فقط آن را مسخره نمی کنند؟ [خنده]
بابات چیز دیگه ایه پدرم دوستی خود را تا روزی که پدرم فوت کرد ارزش داشت.
آره فوق العاده است
و پدرت در این سالها همیشه با من مهربان بوده است.
نمک زمین. من نمی توانم شعله ای برای او نگه دارم.
شما خیلی خوب عمل می کنید
وای نه! [خنده]
اما اوهر چند چند سال از تو گرفتار است.
او مرد است!
اولین باری که تو را دیدم هنوز به یاد دارم. احتمالاً 14 یا 15 ساله بودید که در اطراف ایستگاه [WPVI] می دویدید.
این کلاسیک است
و پوشیدن پلی استر، ممکن است اضافه کنم!
من آن را در این فیلم می پوشیدم، بنابراین همین الان وارد آن شدم. [خنده]
نقش شما به عنوان اد راش باید برای شما رویایی باشد.
از بسیاری جهات اینطور بود. الهامبخش، به این دلیل بود که میتوانستم چیزی بخوانم... من همیشه میخواستم یک پروژه ورزشی انجام دهم. من همچنان انجام میدهم. من عاشق ورزش، هر نوع ورزشی هستم. اما این موضوع خیلی به آن علاقه دارد. من چیزی در مورد داستان نمی دانستم. سپس آن را خواندم و به من ضربه زد. این واقعا یک فرصت عالی است. این یک فیلمنامه واقعا عالی است که عمق و قلب و شخصیت داشت و یک داستان واقعی است. و این زن، و تکامل در دهه 70 و حرکات و همه چیزهایی که در آن زمان در جریان بود. فقط برای اینکه بخشی از آن باشم، هر چه که بود، هیجان زده بودم.
بعد که فهمیدم نقش اد راش است، دارم همه چیز را کنار هم می گذارم. من دوست دارم، من با این مرد آشنا شدم. آنجا بود که برای من خیلی عجیب شد. رفتن به داخل و ملاقات با کارلا [گوژینو] و سپس خواندن برای آن و دانستن این که در پشت جیبم، این مرد را می شناسم. من برای همه خدایان خوب جوجو می فرستم که واقعاً می خواستم این نقش را بازی کنم. و من فقط خوش شانس بودم که آن را دریافت کردم. وقتی میدانستم با اد راش زمانی که دانشجوی سال اول در Malvern Prep بودم، با اد راش آشنا شدم، و او مرا به بازیهای بسکتبال برد و من با چارلز بارکلی، دکتر جی روی زمین و دارل داوکینز در نیوجرسی ملاقات کردم، زمانی که آنها [76 سالهها] مشغول بازی بودند. توری ها آن زمان در بسکتبال بود که واقعاً خالص بود و «فقط ورزشکاران» باورنکردنی روی زمین بودند که از جولیوس اروینگ تا حرکتهای باله در هوا تماشایی بودند. فقط زمان فوق العاده ای برای تماشای بسکتبال بود. حالا انگار اعتصاب کرده اند! مسخره است و برای من، انجام یک فیلم ورزشی که درجاتی از تضاد و تکامل داشته باشد، نه صرفاً یک شات ساده، برای من، واقعاً بسیار عالی است که بخشی از آن باشم. خوشحال بودم.
منمن از نظر سنی 11 سال از تو گرفتم و من انفجار Immaculata را به یاد دارم. دختری که من با او به مدرسه رفتم در واقع توسط ایماکولاتا خواستار شد تا او را به کتی راش بپیونددتیم fs.
این دیوانه است!
اکنون، یکی از صحنه های بزرگ، جایی که شما کت چرم قهوه ای را پوشیده اید…
[خنده] اوه بله! لباس ها عالی هستند و تری بایندر که لباسها را میسازد، او یک فرد فیلادلفیا است. او با خواهرانم بو و بث که با آنها دوست است به دبیرستان رفت. بنابراین من همه این افراد را می شناختم.
و باید در خانه باشی و پنیر استیک و هوگی بخوری.
آره احساس می کردم شهردار فیلادلفیا هستم!
و Action News یک قطعه داستانی واقعاً زیبا روی شما [و فیلمبرداری] انجام داد.
عالی بود! انتظار دارم فردا شب روی فرش قرمز بروند. [توجه: مصاحبه ما در 13 اکتبر انجام شدهفتمو بله، اکشن نیوز جمعه شب آنجا بود.]
اولین نمایش کجاست؟
مرکز کیمل من هرگز آنجا نرفته ام بنابراین نمی دانم چیست
ای کاش می توانستم آنجا باشم. من فقط 10 روز پیش از فیلی برگشتم. بنابراین، چگونه به تغییر حرفه خود ادامه می دهید؟ شما با نقشهای کوچکتری شروع کردید، واقعاً به عنوان یکی از محبوبترین خون آشامهای تاریخ برای خود نامی دست و پا کردید…
آره هه…
... و به «استخوان ها» می روید. سپس در بین فیلم آلن کامینگز «مرد رنج میکشید».'خیریه'، 'ولنتاین' و چند چیز دیگر. دوست داری اینطوری قاطی کنی؟
من کردم. زمانی بعد از فیلمبرداری «فرشته» بود که واقعاً سوختم. فقط بازه زمانی من با کارگردانها و تهیهکنندگان و دوندههای برنامههای تجاری و گافها و افرادی که در آن برنامه کار کردهاند صحبت میکنم، و جمعه شب شما درست به صبح شنبه رسید. چرخش آنها دیوانه کننده بود. ما داریم 14 ساعت روز صحبت می کنیم. تیراندازی چیزی فراتر از آن چیزی بود که آنها انتظار داشتند. سقوط آزاد و حرکات شیرین کاری و پرواز در مقابل پرده های سبز... آن موقع داشتیم مینی فیلم می گرفتیم. و زمانی که در اختیار داشتیم و بودجه بیشتر بود فقط به خاطر موقعیتی که در آن بودیم. اما بسیار خسته کننده بود. از لحاظ فیزیکی نمایش بسیار سختی بود که بتوانم از آن خارج شوم و وارد فیلم های کوچک کوچک شوم و با دنیس هاپر کار کنم و سپس «این دختران» را در کانادا اجرا کردم. یه فیلم کوچولوی بامزه بود و از همه این نقش های کوچک لذت بردم.
سپس با ABC یک قرارداد توسعه بستم و نمایشی داشتم که واقعاً آن را دوست داشتم. این سریال یک سریال هولناک بود که پت کلی نوشته بود. اما هنگامی که چاپ شد، ABC تصمیم گرفت آن را نگیرد. خلبان دیگری بود که در آن نقش داشتم به نام «مزایا و معایب» و سپس «استخوان ها» را خواندم و فوراً تحت تأثیر توسعه شخصیت قرار گرفتم. شبیه 'عاشقانه سنگ' بود. [من] بلافاصله متوجه حساسیت آن و شخصیت ها شدم. با گیل برمن ملاقاتی داشتم و او نقش را به من پیشنهاد داد و من هیجانزده و هیجانزده بودم، زیرا «مزایا و معایب» به جایی نرسید. لغو شد [خنده]
با این حال، زمان سرگرم کننده ای برای تحکیم بسیاری از اهداف شخصی من بود. تا بتواند از یک سری به سری بعدی تبدیل شود. من خیلی خوش شانس بودم که این کار را انجام دادم و نقشی در تلویزیون گذاشتم و در انجام آن راحت بودم و به عنوان تهیه کننده و کارگردان ادامه می دادم. اکنون میبینم که خلاقانه با اهداف و ایدههای جدیدتری که میخواهم دنبالش بروم، منفجر میشوم. بنابراین، این فرصت را به من داد تا درهای زیادی را باز کنم. من خیلی خوش شانس هستم و با عشق و خنده زیادی پشت سر آن بودم و داشتن خانواده عالی بوده است. این که بتوانید این موفقیت را با خانواده خود به اشتراک بگذارید واقعاً چیزی است که در مورد آن است.
بدون شک. در طول سالها میدانم که این دو پدر درباره ما صحبت میکنند.
آره
پدرم سالها پیش داستان خندهداری را برایم تعریف کرد که در آن شخصی پیش پدرت رفت و از او پرسید: 'آیا شما پدر دیوید بوریناز هستید؟' مثل اولین بار بود که کسی به او این را می گفت. و او کرک کرد.
[خنده] وای! خنده داره!
و چند سال بعد پدرم با من تماس گرفت و گفت: 'خب، اکنون می دانم که دیو [رابرتس] چه احساسی دارد.' شخصی در حال خواندن نظرات من بود و از او پرسید: 'آیا دبی الیاس با تو نسبتی دارد؟'
جالبه! [خندیدن]
با پیشینهای که داریم، فکر میکنم دیدگاه منحصربهفردی داریم که دیگران از آن برخوردارندنگرفتن
درست است. خیلی درسته
با 'استخوان'، شما واقعا سیلی بوث را به یک شخصیت نمادین تبدیل کرده اید، به خصوص از طریق کمد لباس با جوراب، سگک کمربند، حس سبک و غیره. برای ایجاد غرفه از چه چیزی استفاده می کنید؟
برای من همیشه رابطه با امیلی دشانل بوده است. اینکه بتوانیم از او و انرژی او استفاده کنیم واقعا برای هر دوی آنها (تمپرانس برنان و سیلی بوث) یک ماجراجویی است. ما فصول زیادی با مربی بازیگری خود [ایوانا چوباک] سخت کار کرده ایم و من همیشه با او ارتباط برقرار کرده ام. ما نمیخواهیم تا آنجایی که با آن راحت باشیم، روی ارقام خود استراحت کنیم.
[من] با [بوث] حس سبکی به خود میگیرم. مثل جوراب ها من همه چیز را برای خلبان آوردم. و وقتی فیلمبرداری کردیم، این بود: «چه نوع شخصیتی را میخواهم بیاورم؟ چی میخوام بیارم؟ حس سبک؟ بسيار خوب.' ما سگک کمربند را داریم، که هرگز سگک کمربند 'خودسر' نبود، فقط یک سگک کمربند متفاوت است. قلمهای خندهدار و جورابها همه چیزهای کوچکی هستند که به او گامی متفاوت و احساس متفاوتی در هنگام پوشیدن آن کفش میدهند. او از بسیاری جهات مرد عادی FBI شما نیست. افرادی که با آنها کار کرده ام، چند مارشال آمریکایی و چند پلیس مخفی، به من گفتند که چه کرده اند. به جای اینکه دفترچه باز باشد، کارت های شاخص، با رنگ های مختلف را دریافت می کنید و آنها را دور میز می گذرانید و یک عکس کنار هم می گذارید. این همان چیزهایی است که من به کار می گیرم و به شخصیت خود اضافه می کنم. بنابراین، شما از تجربیاتی که از سایر افرادی که در آن خط کار کار کرده اند، احساس می کنید، استفاده می کنید.
شمابه کارگردانی هم جسارت کرده ام. شماآیا قبلاً 5 قسمت از 'استخوان ها' را انجام داده اید؟
من یک برنامه خارج از فیلم، «یاب» را اجرا خواهم کرد. من آمادگی را از 31 اکتبر شروع می کنمخیابان. سپس یکی از آنها را کارگردانی میکنم که سرگرمکننده خواهد بود. و من احتمالاً دو 'استخوان' را در نیمه پایانی [فصل] انجام خواهم داد.
آیا می خواهید به صفحه نمایش بزرگ بپرید؟
[با خنده] خب، من با این فیلم هستم [The MIGHTY MACS]…
کارگردانی، دیوید، کارگردانی!
[با خنده] خوب بود. من فکر می کنم من آن را دوست دارم. فکر می کنم می خواهم با یک مطلب کوتاه شروع کنم. هیچ چیز خیلی دیوانه کننده ای نیست. من آن را دوست دارم. من دوست دارم به یک خلبان شلیک کنم. باید باحال باشه. به نظر من این حس قوی از چیزی است که من قطعاً در آن کلید خواهم داشت. من هر دو جنبه اش را دوست دارم. من عاشق روند کارگردانی و بازیگری هستم. من می توانم هر دو را انجام دهم. سخت است اما سرگرم کننده است. هر چقدر هم که احمقانه به نظر می رسد، چیزهای زیادی در بشقاب شما وجود دارد و من فقط می توانم به اطراف بروم و از هر دو سوژه استفاده کنم.
من دوست دارم از افراد سرگرم کننده نسل دوم بپرسم، و با توجه به گذشته مشترک ما، حتی بیشتر از این به این معنی است: 'چه چیزی'بزرگترین چیزی که از پدرت آموختی و به تو کمک کرد تا از پس این تجارت برسی؟'
بزرگترین چیزی که از بابام یاد گرفتم… هوم. فقط برای اینکه در کنار دیگران باشم فقط برای گوش دادن او شنونده فوق العاده ای است. یکی از شگفت انگیزترین ویژگی های او این است که بتواند زمان بگذارد و گوش کند. و با قلب خود به جای هر چیز دیگری گوش دهید. نه ذهنت، بلکه قلبت. این برای مردم خیلی سخت است بنابراین، من آن را از او می گیرم.
و از کار بر روی THE MIGHTY MACS چه برداشتی کردید؟
حس اجتماع. احساس 'شما می توانید آن را انجام دهید.' مدت زیادی طول کشید تا این فیلم ساخته شود، اکران شود، تا به جایی برسد که همه با آن راحت به نظر می رسند، آن طور که باید باشد. برای من این فقط احساس قدرت و کار با هم به عنوان یک تیم، الهام بخش بود و اینکه می توانید بر موانع غلبه کنید.
می دانم که در برنامه فشرده ای هستید اما قبل از اینکه بدوید…
آره؟
به غیر از این واقعیت که ما نیاز داریم در زمانی که شما با هم ارتباط برقرار کنیم و یک مصاحبه عمیق واقعی انجام دهیمبازگشت به لس آنجلس، بزرگترین هدیه ای که بازیگری به شما داده است چیست؟
فقط برای ملاقات با مردم؛ فرصتی برای ملاقات با بسیاری از افراد بزرگ و کار با افراد بسیار شگفت انگیز - بروس درن، دنیس هاپر - فقط برای شنیدن تجربیات و داستان های دیگران و دانستن اینکه ما همه انسان ها را آزاد می کنیم.
من میتوانمبه اندازه کافی از شما تشکر نمی کنم که امروز چند دقیقه برای من پیدا کردید. عشقم را به بابا و مامانت هدیه کن
نه، خیلی ممنون، من واقعاً از آن تشکر می کنم. شما را دوست دارم و ما راه را ادامه خواهیم داد تا چیزی را [برای مصاحبه دیگر] دریابیم. ما انجامش میدیم!
#
THE MIGHTY MACS جمعه 21 اکتبر 2011 افتتاح می شود.
در اینجا شما بررسی هایی در مورد نسخه های اخیر ، مصاحبه ها ، اخبار مربوط به نسخه های آینده و جشنواره ها و موارد دیگر پیدا خواهید کرد
ادامه مطلباگر به دنبال یک خنده خوب هستید یا می خواهید به دنیای تاریخ سینما فرو رود ، این مکانی برای شماست
تماس با ماDesigned by Talina WEB